یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت هفتم 20 اردیبهشت 1401

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت هفتم

در قسمت های قبلی توضیح داده بودم که تا قبل از سرنگونی صدام به همه افراد در فرقه ابلاغ شده بود که امکان برقراری تماس وجود ندارد و به این ترتیب تماس تلفنی را قطع کردند. اما پس از سرنگونی صدام و خلع سلاح به اصطلاح ارتش آزادیبخش، رجوی ها تاکتیک خود را تغییر دادند […]

شیرین ترین شب زندگی من 19 اردیبهشت 1401

شیرین ترین شب زندگی من

بعد از چند سال اسارت در پادگان های مختلف در عراق و در فرقه ی ضدبشری رجوی، حوالی ظهر یک روز گرم تابستان بود که بعد از سالیان به ما نگون بختان اسیر در سازمان، اجازه انتخاب داده شد! آنهم نه از روی دمکراسی خواهی و مترقی بودن، بلکه حضور آمریکایی ها در اشرف و […]

فرار از اشرف – از اتاقک نگهبانی تا مقر آمریکایی ها 18 اردیبهشت 1401

فرار از اشرف – از اتاقک نگهبانی تا مقر آمریکایی ها

“…در یک نیمه شب بامدادی که مشغول نگهبانی در یکی از برج های نگهبانی در ضلع شرقی اشرف بودم به جمع بندی پروسه گذشته و پیدا کردن راه برون رفتی از آن وضعیت رسیدم. آن شب برخلاف سال های قبل، دیگر سلاحی برای حفاظت از خود و قرارگاه نداشتم. به دسته چوبی که به دستم […]

فرار از زندان رجوی – قسمت سوم 18 اردیبهشت 1401

فرار از زندان رجوی – قسمت سوم

در قسمت قبل گفتم که بعد از عبور از سیاج، خودمان را به نیروهای حفاظت اطراف قرارگاه اشرف که عراقی بودند، معرفی کردیم. به سرباز عراقی گفتم با فرمانده اش تماس بگیرد و حضور ما را اطلاع دهد. در همان اثناء گشت پیاده قرارگاه اشرف وقتی برگشت چشمش به نردبانی افتاد که روی سیاج قرار […]

فرار از زندان رجوی – قسمت دوم 12 اردیبهشت 1401

فرار از زندان رجوی – قسمت دوم

در قسمت قبلی خاطراتم یک نکته را از قلم انداختم که در این قسمت به آن اشاره می کنم. وقتی به آسایشگاه آمده بودم مستقیم به اتاق کمدها رفتم تا وسایلم را که از قبل آماده کرده بودم بردارم. در این اثنا به طور اتفاقی یکی از دوستانم را دیدم که به او از پیش […]

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت ششم 10 اردیبهشت 1401

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت ششم

ایرج صالحی در قسمت قبل خاطرات خود گفت: به هر صورت شب بعد از اینکه درخواستم را تکرار کردم، مسئول بالای مقرمان مرا صدا زد و گفت که با درخواستت موافقت شده و فردا برای تماس تلفنی به مجموعه اسکان خواهی رفت. برای خالی نبودن عریضه هم گفت، این که تا امروز جواب ندادم به […]

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت پنجم 06 اردیبهشت 1401

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت پنجم

ایرج صالحی در قسمت قبل خاطرات خود گفت: در گزارشی درخواست تماس تلفنی با خانواده ام را نمودم و گفتم که می خواهم به مادرم و دیگر اعضای خانواده تسلیت بگویم. قبل از آن که به ادامه این موضوع بپردازم لازم می بینیم که توضیحات کوتاهی درباره تماس تلفنی در فرقه بدهم تا فضایی که […]

علی اکرامی از دلائل خود برای نوشتن کتاب خاطراتش می گوید 05 اردیبهشت 1401

علی اکرامی از دلائل خود برای نوشتن کتاب خاطراتش می گوید

علی اکرامی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق و نویسنده رمان” قصه ای نا تمام برای دخترم” ، در مصاحبه با انجمن نجات هدف خود از نگارش این کتاب را اینگونه بیان می کند: در  سال 85 سه سال بعد از سرنگونی صدام حسین دیکتاتور عراق و حضور در کمپ آمریکایی ها، بالاخره بعد از […]

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت چهارم 04 اردیبهشت 1401

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت چهارم

ایرج صالحی در قسمت قبل خاطرات خود گفت: در حالی که اتوبوس حامل پدر و خواهرم از کنارمان رد می شد برای آنها دست تکان دادم. می دانستم این چند ساعت شیرین و غیر قابل وصف نعمتی بود که خداوند به من و امثال من عطا کرده بود و به این دلیل روحیه ام خیلی […]

شبهای قدر در زندان انفرادی اشرف 31 فروردین 1401

شبهای قدر در زندان انفرادی اشرف

بیست و هشتم، بیست و نهم و سی ام دی ماه سال 1376 شبهای قدر ماه مبارک رمضان آنسال بود، من بیش از 4 ماه بود که در زندان انفرادی اسکان در پادگان مخوف اشرف به جرم نداشته محبوس بودم و شکنجه می شدم. زندان انفرادی برای یک بیگناه تنگ تر است و تاریک تر، […]

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت سوم 30 فروردین 1401

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت سوم

ایرج صالحی در قسمت دوم خاطرات خود گفت: «فرشته یگانه» صحبت هایش را شروع کرد. خلاصه حرف های او این بود که خانواده های افرادی که در آن سالن جمع شده بودیم برای ملاقات به قرارگاه اشرف آمده اند و قرار است با ما ملاقات کنند. *** ماشین در نزدیکی سالن عمومی قرارگاه متوقف شد […]

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت دوم 29 فروردین 1401

ملاقات با خانواده در اشرف – قسمت دوم

ایرج صالحی در قسمت قبل عنوان کرد: رجوی ها تصور کردند می توانند از انجام ملاقات بین خانواده ها و فرزندان شان در اشرف یک دام ساخته و تعدادی از جوانان خانواده ها را جذب نموده و برخی دیگر از آنها را به عنوان نیروی خود در ایران بکار گرفته و از آنان سوء استفاده […]

blank
blank
blank