چهارشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۴
خاطرات داریوش قنواتی عضو رها یافته از فرقه رجوی – قسمت دوم 23 خرداد 1401

خاطرات داریوش قنواتی عضو رها یافته از فرقه رجوی – قسمت دوم

شبی در آذرماه سال 78 سرپل به همراه یک فردی که او را رابط سازمان معرفی کرد پیش من آمد و گفت فردا به همراه این شخص از طریق مرز آبادان از ایران خارج میشوی. آن فرد قاچاقچی به من وصل شد و گفت فردا برو آبادان در ترمینال ایستگاه هفت منتظر باش. در مقر […]

خاطرات داریوش قنواتی عضو رها یافته از فرقه رجوی – قسمت اول 22 خرداد 1401

خاطرات داریوش قنواتی عضو رها یافته از فرقه رجوی – قسمت اول

من یبر (داریوش) قنواتی متولد 5/12/1354 در بندر ماهشهر هستم. دوران کودکی و نوجوانی را در کوچه پس کوچه های ماهشهر سپری کردم. از نظر مالی یک خانواده معمولی بودیم. سه برادر و دو خواهر هستیم و پدرم کارگر رسمی شهرداری در سربندر بود که متاسفانه سال 75 به رحمت خدا رفت. مادرم هم خانه […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت ششم 21 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت ششم

در قسمت پنجم نوشتم که برای ادای سوگند و تعهد به نشست مسعود برده شدیم و در ادامه نیز روند آدم ربایی فرقه از دو تن از وابستگانم را نوشتم و اما ادامه ماجرا: من را در بهمن ماه 1381 با 15 نفر دیگر که اکثرا بچه های ترک زبان بودیم، به قرارگاه 15 به […]

خاطره ای از خبر دستگیری مریم رجوی در فرانسه – قسمت اول 21 خرداد 1401

خاطره ای از خبر دستگیری مریم رجوی در فرانسه – قسمت اول

برای پرداختن به خبر دستگیری مریم رجوی در فرانسه باید قدری به گذشته ماجرا برویم و از آنجا به مسئله نگاه کنیم که آیا وی به خاطر ترس از مرگ، جانش را از عراق به در برد یا اینکه به زور فرستاده شد؟ در اسفند سال 81 وقتی تنش و فضای تبلیغاتی جنگ بین آمریکا […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت پنجم 19 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت پنجم

در قسمت چهارم توضیح دادم که بصورت مرتب و البته با شیوه های غیرانسانی در پذیرش زیر ضرب بودم و بد رفتاری های وحشیانه کما فی السابق با من ادامه داشت و در یک کلام حرف این بود که ربات وار و چشم وگوش بسته فرامین را اجرا کرده و حرف نزنم، اما ادامه : […]

جرمتان این است که مناسبات سازمان را شخم می زنید! 19 خرداد 1401

جرمتان این است که مناسبات سازمان را شخم می زنید!

زمانی که در پادگان اشرف بودم به من ابلاغ شد که فلان ساعت در سالن ستاد باصطلاح ارتش باشم. محل ستاد نزدیک مقر ما یعنی قلعه 900 بود. من و چند نفر به سمت ستاد راه افتادیم. در مسیر خودم را بالا و پایین می کردم و با خودم می گفتم باز دیگه چه خوابی […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت چهارم 17 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت چهارم

در قسمت سوم تا آنجا گفتم که من را از محل ورودی به پذیرش نفرستادند، به این بهانه که تو مورد امنیتی داری و باید به قسمت اطلاعات ارتش بروی تا برخی ابهامات روشن شود! و اما ادامه داستان تلخ زندگی من . . . این همه پلیس بازی ها، گویا برای این بود که […]

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای جداشده فرقه مجاهدین خلق – قسمت سوم و پایان 12 خرداد 1401

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای جداشده فرقه مجاهدین خلق – قسمت سوم و پایان

محمود عوده زاده در قسمت قبل خاطرات خود گفت بعد از چندین روز نشست های سخت و طاقت فرسا در باقرزاده یگان ما به مقرالعماره برگشت اما مرا به قرارگاه کوت که یک قرارگاه کوچک تاکتیکی که ارتش عراق با سه لایه از آن محافظت می کرد بردند. *** کار در این مقر طاقت فرسا […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت سوم 11 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت سوم

در قسمت دوم توضیح دادم که در بی خبری کامل از آینده و سرنوشتم بودم و اینکه بالاخره چه خواهد شد؟ بعد از سیزده روز مرا به طبقه پائین زندان اطلاعات عراق بردند و مرا تحویل فرد دیگری دادند و اما ادامه ی ماجرا: مرا از زندان اطلاعات خارج کردند و به سمت دفتر سازمان […]

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای جداشده فرقه مجاهدین خلق – قسمت دوم 11 خرداد 1401

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای جداشده فرقه مجاهدین خلق – قسمت دوم

محمود عوده زاده در قسمت قبل خاطرات خود گفت: طبق توصیه دوستم به مامورین عراقی می گفتم من برای پیوستن به مجاهدین خلق اینجا آمدم. تا اینکه یک روز چشمانم را بسته و به محلی که نمی دانستم کجاست بردند. وقتی به زندان استخبارات برگردانده شدم باز مامورین عراقی شروع کردند به کتک زدن و […]

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای سابق فرقه مجاهدین خلق – قسمت اول 10 خرداد 1401

خاطرات محمود عوده زاده از اعضای سابق فرقه مجاهدین خلق – قسمت اول

من محمود عوده زاده در یک خانواده متوسط 8 نفره در شهر اهواز بدنیا آمدم. بنا به سنت خانواده در سن 15 سالگی ازدواج کردم و در ادامه صاحب دو فرزند شدم. چیزی نگذشت که به دلیل بیکاری و مشکلات اقتصادی و واقعیت های سخت دوران متاهلی زندگی برایم سخت شده بود. به همین دلیل […]

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت دوم 08 خرداد 1401

هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت دوم

در قسمت اول توضیح دادم که چطور بعد از یک احساس شکست در زندگی شخصی تصمیم به خروج از کشور گرفتم و رسیدم به اینکه بعد از خروج از مرز، در محاصره چند عراقی مسلح گرفتار شدم و حال ادامه ی ماجرا… *** در بازداشتگاه اطلاعات عراق با دو نفر اعدامی و یک قاچاقچی هم […]

blank
blank
blank