چند کلامی در باب پادکست با خبرباش

با سلام و خسته نباشید خدمت عوامل و دست اندرکاران پادکست با خبرباش که تا حدودی تنوعی به فضای سایت انجمن نجات داده است و مقداری از این همه نوشتار و بحث های جدی در مورد مجاهدین، فضا را تلطیف نموده است . بطور واقعی خود مجاهدین هم اینقدر جدی نبوده و نیستند که ما سالها بطور جدی به موضوع آنها پرداخته ایم. و می توان گفت یک سازمان جک و مسخره هستند .

مثلا یکی از کارهای خنده دار آنها این است که چهل سال است هر ساله شعار میدهند امسال سال آخر است! خوب سال آخر چی؟ یعنی منظورتان این است که خودتان میمیرید و تمام میشوید ؟

نه بابا منظورشان این است که نظام را سرنگون میکنند و خودشان به تاج و تخت مینشینند !

خوب چرا چهل سال است آپدیت نشده اند؟ برای اینکه حرف مرد یکیست .

خلاصه سرتان را درد نیارم .

البته این جداشدگان بنده خدا که بیشترین مطالب را در سایت انجمن نجات میزنند آنقدر مورد ظلم و ستم و بی عدالتی و استبداد و دیکتاتوری و خشونت و بدبختی و فلاکت و … (هر چقدر ادامه بدهم باز هم هست) قرار گرفته اند که هر چقدر مطلب بنویسند از آن کینه و نفرتشان نسبت به مسعود و مریم رجوی و شعارها و فریب هایشان کاسته نمیشود. اما آیا واقعا هیچ جک و خنده و مسخره بازی و تنوع در داخل سازمان نبود که الان به رشته تحریر در آوریم و مقداری بچه ها و خوانندگان بخندند؟ و خانواده ها هم بدانند که سران مجاهدین و سازمانشان چقدر مسخره هستند؟!

لذا برای برنامه سازان ” پادکست باخبر باش ” پیشنهاد دارم با کمک و شرکت همین دوستان جداشده برنامه های طنز بیشتری بخصوص در حد امکان تصویری بسازیم. واقعا هیچ نیازی هم به هنرنمایی و توانمندی نیست فقط نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی را اجرا کنیم کلی جک و خنده و مسخره بازی دارد .

مثلا : مسئول خودم یه برادر با حال، بیخیال، ضد تشکیلات و مخالف هژمونی خواهران بود و البته خیلی هم سواد خوب و قوی نداشت . خیلی خیلی با هم مچ و بقول تشکیلات چفت بودیم و هم محفل .عصر هر روز با هم ورزش میکردیم و بعد از ورزش دفترش را بمن میداد و میگفت برو برای خودت که گزارش مینویسی مشابه آن را برای من هم بنویس تا شب در نشست بخوانم .

من هم این کار رو میکردم اما او با مسئول بالاتر نشست داشت و من با خودش نشست داشتم یعنی مسئول نشست من خود همین برادر با حال بود . او در نشست خودش فاکت هایی را که من برایش نوشته بودم میخواند و بعد از نشست بمن میگفت دمت گرم با این فاکت هایی که برام نوشتی خیلی بهم گیر ندادند .ساعتی بعد که من با خودش نشست داشتم همون فاکت ها رو میخوندم و حقیقتا دهن ما رو سرویس میکرد و من مظلومانه هم چوب را میخوردم و هم پیاز را .

روز بعد میگفتم فلانی چرا اینقدر بمن سخت میگیری در نشست ها؟ میگفت برای اینکه عملیات جاری خودم را بیمه کنم و گزارش این برخوردهای تند با تو را به بالا میدهم تا تقلب خودم در فاکت نویسی لو نرود .

یا مثلا موضوع شعار دادن در نشست ها: هر روز به هر بهانه ای بعنوان خبرهای مهم در سالن جمع میشدیم و با خواندن خبرهای صد من یک غاز سیاسی باید اینقدر شعار میدادیم؛ با مسعود با مریم، همسنگر، هم پیمان در راه آزادی میجنگیم تا پایان .
و اینقدر ادامه داشت که دیگر نای جنگیدن برای کسی نمی ماند .

روزی یکی از بچه ها که وانمود می کرد خیلی هم تشکیلاتی است، بمن گفت فلانی من واقعا حنجره ام پاره شد نوبتی شعار بدیم تو اول فریاد بزن و من فقط فکم را تکان میدهم و هروقت تو خسته شدی جابجا میکنیم. چون برادران و خواهران مسئول و گاها فیلمبرداران تست میکردند ببینند بچه ها فعال و ذوق زده هستند و یا بیخیال و پاسیو هستند .

در این حین که من شعار میدادم و دوستم فک تکان میداد برادر مسئول که خیلی هم فالانژ و سر سپرده بود سر رسید واز حالت کج کردن دهان دوستم متوجه شد که دارد ادا در میاورد و گفت چرا مسخره و دهن کجی میکنی ؟ و دوستم را بعد از پایان مراسم بردند و با او برخورد کردند و….

مسائلی از این قبیل زیاد هستند که اگر بصورت تصویری تهیه شوند هم خیلی متنوع و خنده دار هستند و هم واقعیت درون این تشکیلات مسخره که انسانها را مورد بهره کشی و استثمار قرار میداد بیشتر از نوشتار برای مردم و خانواده ها آشکار میشود .
در هر حال از شما و برنامه خوبتان حمایت میکنیم و برای ارتقاء و پیشرفت آن ما را در کنار خودتان بدانید .

علی مرادی – جدا شده از فرقه رجوی

منبع

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا