خاطره رفتن به اشرف بعد از تخلیه خفت بار آن

شهریور سال 92 به همراه خانواده ها به عراق سفری داشتم. وقتی وارد خاک عراق شدم خبردار شدم نیروهای سازمان اشرف را شبانه تخلیه کرده و به لیبرتی رفته اند. از این خبر بسیار خوشحال شدم و با تخلیه اشرف دیگر تجمع ما معنایی نمی داد. اما چون وارد خاک عراق شده بودم باید چند روز می ماندم و بعد پاسپورتم مهر خروج می خورد و به همین خاطر تصمیم گرفتم به بغداد بروم.

در بین راه مدام به دو دهه ماندن در اشرف فکر می کردم و به یاد روزهایی افتادم که تازه اشرف بنا نهاده شده بود و به این شکل نبود. من زمانی که درگیری پشت آشان در منطقه کردی در مرز انجام گرفت و تعداد زیادی از نیروهای سازمان توسط گروههای کردی کشته شدند به محل درگیری رفته بودم و بعد از آنجا قرار شد به کرکوک برگشته و وسایل خود را بار بزنم و به قرارگاه اشرف که هنوز کسی شناختی از آن نداشت بروم. سال 65 وارد قرارگاهی به نام اشرف شدم که حدود 70 کیلومتری با مرز ایران فاصله داشت و در نزدیکی شهر خالص قرار داشت این محل قبلاٌ محل تعمیرات ارتش عراق برای تانکها و وسایل زرهی بود و به خاطر خوش خدمتی رجوی به صدام به آنان داده شده بود. قرارگاه اشرف در آن موقع شامل سه ساختمان و یک پمپ بنزین بود و بعداٌ به خاطر خیانت های رجوی زمین های بیشتری به او داده شد .

هادی شبانی

به یاد دوستانی افتادم که در کنار همدیگر برای هدفی مشخص به این سازمان وصل شده و پا در راه مبارزه گذاشته بودیم و فکر می کردیم رجوی می تواند ما را به آن اهدافی که داریم برساند. در بین راه فکر می کردم که:

– چرا تعداد 52 نفر به خاطر خیره سری رجوی ها در اشرف کشته شدند ؟
– تا کی رجوی ها با ریختن خون سیر می شوند؟
– چرا مریم قجر این گونه نیروهای خود را زیر بمباران تنها گذاشت و فرار کرد ؟
– چرا رجوی حاضر نیست خودش را نشان دهد ؟
– چرا حاضر نیست جواب شکست استراتژی خود را در عراق بدهد ؟
– چرا عنوان نمی کند در مسائل خطی به دگردیسی افتاده و ارباب جدیدی به نام آمریکا دارد؟
– چرا بعد از سرنگونی صدام به یکباره ارباباش را دیکتاتور نامید و به خدمت تمام وقت نیروهای آمریکایی در آمد ؟

در ذهنم هزاران سئوال و خاطره آن سالیان رژه می رفت و با خودم فکر می کردم که فرقه در عراق با حمایت صدام به همه جا سرک کشیدند. مشغول این افکار بودم که راننده گفت به بغداد رسیدیم .در آن سال موفق نشدم به اشرف بروم ولی سال بعد به قرارگاه اشرف رفتم. ابتدا به سالن اجلاس رفتم سالنی که رجوی بعد از سرنگونی صدام در آن به صورت صوتی نشست برگزار می کرد تا بتواند به نیروهای خود انگیزه ماندن در اشرف بدهد. او چنان از ماندن در اشرف حرف می زد که انگار تا آخر عمرشان در اشرف باقی خواهد ماند ولی این توهمی بود و بعد از مدتی فرقه در اوج خفت و خواری و با به کشتن دادن 52 نفر به لیبرتی رفت و از آنجا به کشور آلبانی فرستاده شد تا دیگر رجوی جرات نکند حرفی از ارتش کاغذی خود و اشرف و یا مبارزه در کنار مرزهای ایران بزند.

به مزار کشته های مجاهدین رفتم و به این فکر کردم که دوستان سابقم که اکنون در خاک سرد آرمیده بودند به چه گناهی کشته شدند؟! به رجوی ها لعنت فرستادم که چرا به خاطر رسیدن به قدرت این گونه افرادش را به کشتن داده است؟

در خیابانهای اشرف قدم زدم و به پارک اشرف رسیدم. یاد مسئولینی افتادم که حاضر بودند دست به هر کاری بزنند و از بچه ها بیگاری بگیرند تا نزد رجوی ها خودی نشان دهند. درخت های اشرف برای من معنای دیگر داشت. چگونه افراد را در گرمای طاقت فرسای عراق مجبور می کردند به درختان آب بدهند تا برنامه روزشان را پر کنند و یا به یاد دوستانی افتادم که روزهای چهارشنبه برای تمیز کردن خیابانهای اشرف می رفتیم و جارو میزدیم. البته همه این کارها فقط به خاطر پر کردن برنامه روزانه بود. مسئولین که در زیر کولر کار می کردند برایشان مهم نبود که افراد در گرما چه می کشند.

به یاد دوستانی افتادم که در سال 83 با همدیگر از مناسبات فرقه ای اشرف فرار کردیم تا زندگی جدیدی برای خودمان درست کنیم. روزی که به واقع قسمت جدیدی در زندگی من بود و بعد از دو دهه توانستم از زیر فشار و پمپاژ دروغ های رجوی ها خلاص شوم. یاد دوستانی افتادم که در درگیری 10 شهریور 92 به خاطر خیره سری رجوی ها به خاک افتادند. و با خودم گفتم آیا رجوی نباید پاسخگوی این همه جنایت باشد؟ کسی که دست به کشتار نیروهای خودش زده است می تواند از محاکمه فرار کند؟ اما این قانون تکامل و تاریخ است که هر کس جنایتی انجام می دهد به سزای اعمالش خواهد رسید و اگر اکنون فرقه رجوی در چنین شرایطی و در کشور آلبانی حضور دارد و جرات هیچ کاری جز خیانت را ندارد به خاطر سابقه کثیفی است که دارند. سازمانی که دیوار اولیه آن روی فریبکاری و حقه بازی سوار شده باشد تا به ثریا هم برسد همان گونه کج خواهد بود .

بعد از دید و بازدید از قرارگاه سابق اشرف به بغداد برگشتم و تصمیم گرفتم هر چه بیشتر به ماهیت فرقه ای و ضد بشری آنان بپردازم تا افرادی مانند من فریب شعارهای دروغین آنان را نخورند.

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا