هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت چهاردهم
در قسمت سیزدهم، نوشتم که وضعیت کلی ما در تیف، نزد آمریکائی ها، چگونه بود و تاکید کردم علیرغم همه سختی هایش، آنرا هزار بار ترجیح می دادیم به مناسبات زور و اجبار رجوی ها. و اما ادامه داستان هفت سال تجربه ی سیاه من : روزها از پی هم می گذشت و تعداد افرادی […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سی و دوم
نزدیک دو ماهی از حضور نیروها در قرارگاه باقرزاده می گذشت. تاریخ ۲۰ شهریور سال ۱۳۸۰ برابر با ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی بود. یکباره در تمامی سالنها اطلاع داده شد که خبر مهمی است که چند لحظه دیگر پخش خواهد شد . همه در انتظار شنیدن خبر بودند. بالاخره خبر اعلام شد: در یک […]
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت سیزدهم
در قسمت دوازدهم نوشتم که در تیف با پسرعموی خانمم در یک چادر اسکان داده شدیم، فضای جدید تیف با سازمان خیلی متفاوت بود. و اما بعد: بعدها در سازمان فهمیدم اصل اساسی تناقضات و بحث روی میز، خانه و خانواده است، رهبری سازمان نیز این امر را بخوبی می دانست و اعضای اسیر در […]
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت پایانی
هادی شبانی در قسمت قبل خاطرات خود تا آنجا گفت که موفق می شود با برادرش ارتباط تلفنی برقرار کند: من از طریق تماس با همسایه مان شماره تلفن برادرم را بدست آوردم و توانستم به کوری چشم رجوی بعد از بیست سال با او حرف بزنم . او ابتدا اصلا اعتماد نمی کرد ولی […]
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت دوازدهم
در قسمت یازدهم توضیح دادم که چگونه ماهیت وابسته سازمان به آمریکایی ها و بیگانه ها، بیشتر روشن شد و از نزدیک دیدم که تمامی ژست های قبلی سازمان، به پشیزی نمی ارزد. و ادامه : هیجانات اولیه در زمینه برخورد، نوع نگرش آمریکاییها به ما، اینکه بچه هایی که قبلا آنجا بودند چه موضعی […]
نحوه برخورد فرقه رجوی با بیماری اعضا – قسمت دوم
در قسمت قبلی توضیح دادم که چگونه رجوی ها بر اساس بند 41 از کتاب تئوری انقلاب مریم که قوانین حاکم بر تشکیلات فرقه بود، عملاً بیمار بودن اعضاء را نفی می کرد و در نتیجه از یک سو باعث فشار تشکیلاتی بر روی افرادی می شد که می گفتند بیمار هستند بخصوص اگر این […]
تبعیض در مناسبات فرقه رجوی
همان طور که بارها نمونه های عینی آن از زبان جداشده ها نقل شده، در مناسبات سازمان مجاهدین خلق افراد ارزشی ندارند جز برای فدا و بیگاری در جهت منافع سران فرقه. به نیازها و درخواست های افراد اصلا توجهی نمی شود مگر افراد رده بالا و حلقه نزدیک به رهبری. به جای تلاش در […]
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت پنجم
هادی شبانی در قسمت قبل خاطرات خود از لحظاتی می گوید که به کمپ تیف منتقل می شود: برای اولین بار بعد از بیست سال احساس کردم که چقدر آزاد هستم و دیگر خبری از نشست های اعصاب خرد کن عملیات جاری و غسل هفتگی نیست. احساس کردم که می توانم بدون تناقض با دوستانم […]
خاطرات داریوش قنواتی عضو رها یافته از فرقه رجوی – قسمت پایانی
داریوش قنواتی در قسمت قبل خاطرات خود گفت که چگونه با صدای افسر آمریکایی به خودش می آید: سیاج را خواباندم. مرا به آن طرف منتقل کرده و سوار خودروی هامر کردند و این لحظه برای من که توانسته بودم بالاخره از جهنم فرقه نجات پیدا کنم بهترین لحظه زندگی ام بود. توی آسمانها سیر […]
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت یازدهم
در قسمت دهم نوشتم که احمد حنیف نژاد که برخلاف منش و مردانگی برادر خود محمد که بنیانگذار سازمان مجاهدین اولیه بود، اکنون به شکنجه گر و بازجو و قاضی القضات دادگاههای مسعود رجوی مبدل شده بود و نقش اصلی در سرکوب اعضای نگون بخت فرقه ی رجوی را داشت، او مرا به خروجی ارتش […]
فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت چهارم
هادی شبانی در قسمت قبل خاطرات خود تا آنجا گفت که صبح روز ششم متوجه حضور بهزاد علیشاهی در ستاد می شود و علت را سئوال می کند: وی عنوان داشت که اکنون بهترین وقت برای فرار است. من کلاس آموزش بازیگری داشتم و به شاگردانم گفتم که چند لحظه دیگر خواهم آمد. من بهزاد […]
نحوه برخورد فرقه رجوی با بیماری اعضا – قسمت اول
این جمله از رجوی یک اصل تشکیلاتی بود: “خواهر و برادر مجاهد بیمار فلان ابن فلان نداریم”! کمتر هفته ای است که یکی از اعضای فرقه بر اثر بیماری فوت نکند. فرقه ای که رهبرش، اعضاء را به عنوان ابزار مورد سوء استفاده قرار می دهد و همچون برده با آنان رفتار می نماید. به […]