پنجشنبه, ۲۰ آذر , ۱۴۰۴
خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت چهارم 18 فروردین 1398

خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت چهارم

خروج از ترکیه و ورود به اردن در قسمت قبل توضیح دادم که چگونه با اعتماد و سرسپاری کامل، خودم را در اختیار سازمان قرار دادم و نکات گفته شده را در ترکیه مو به مو اجراء نمودم. در فرودگاه استانبول به گیشه گفته شده رفته و با ارائه مدارک هویتی، بلیطم را از شرکت […]

قربانیان نگون بخت عملیات کردکشی موسوم به مروارید 17 فروردین 1398

قربانیان نگون بخت عملیات کردکشی موسوم به مروارید

سال 1370 همین ایام بود که ماموریت یافتم که با 3 دستگاه لودر و بلدوزر و یک دستگاه خودروی اسکانیا به اتفاق 10 تن ازاعضای تحت مسئولیتم در یگان مهندسی از منطقه تفرق نوژول موسوم به قرارگاه حنیف به اشرف مضمحل شده جابجا شوم.بی آنکه از چرایی جابجایی سریع و اورژانس مطلع باشم به مجرد […]

خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت سوم 15 فروردین 1398

خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت سوم

ورود به ترکیه صبح زود به مرز ترکیه رسیده و پس از طی روال و تشریفات قانونی از مرز رد شدم. سایر مسافرین نیز سوار شدند و اتوبوس راهی آنکارا شد، در طی مسیر، همه مسافران درگیر صحبت های خانوادگی و اقتصادی بودند، اما من فقط به این فکر می کردم که اگر آن شماره […]

خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت دوم 10 فروردین 1398

خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت دوم

تصمیم به خروج از کشور … در قسمت اول اشاره کردم که برای تعیین تکلیف خودم و فرار از وضعیت سکون و بیکاری، تصمیم به خروج از کشور و پیوستن به فرقه رجوی را گرفتم، احساس می کردم پاسخ تمامی مشکلات جامعه را با پیوستن به مجاهدین و ارتش آنها، خواهم گرفت! دیگر با تصمیم […]

خاطرات سیاه محمد رضا مبین – قسمت اول 07 فروردین 1398

خاطرات سیاه محمد رضا مبین – قسمت اول

آشنائی با فرقه رجوی … اواخر سال 1375 بود، در یک پروژه عمرانی به عنوان مهندس متره و برآورد، مشغول به کار بودم. همه چیز خوب بود. کارهایم کم کم داشت سرو سامان می گرفت. تجارب کاری هم کمک می کرد که در پروژه بعنوان یک صاحب نظر، اثرات خوبی در پیشبرد کارها داشته باشم. […]

پریدن از روی آتیش با دل وجان درچهارشنبه سوری واقعی بعد از۲۰ سال 23 اسفند 1397

پریدن از روی آتیش با دل وجان درچهارشنبه سوری واقعی بعد از۲۰ سال

درشرف تحویل سال نو و جشن چهارشنبه سوری ازجشن های ملی و از سنت های پایدار دیرینه ملی ایرانیان هستیم. اولین بارکه من بعد 20 سال اسارت وکنترل ذهن وعین درمناسبات فرقه ای رجوی، مراسم چهارشنبه سوری را با دل وجان تجربه کردم ازخاطرم نمی رود ودوستش میدارم.درواپسین روزهای سال 1383 دقیقا درتاریخ 23 اسفند […]

blank 21 اسفند 1397

اعلام جدایی رسمی غلامرضا شکری از فرقه رجوی

اینجانب غلامرضا شکری متولد 1347 صادره از بیجار بدین وسیله جدایی خودم را از فرقه تحت رهبری رجوی اعلام نموده وهیچ گونه وابستگی سیاسی ومالی نسبت به این گروه وهیچ گروه وسازمان دیگری ندارم. من دوران کودکی را در بیجار وسنندج سپری ودوران ابتدایی ومتوسطه را درکرمانشاه به پایان رساندم. زمانیکه انقلاب ایران شکل گرفت […]

از پیوستگی تا جدایی از مجاهدین خلق در آلبانی ـ قسمت ششم 20 اسفند 1397

از پیوستگی تا جدایی از مجاهدین خلق در آلبانی ـ قسمت ششم

در ابتدا میخواهم دلیل نقل این سرنوشت را بگویم، هم اکنون در درون این تشکیلات صدها تن مانند من وجود دارند که در یک محیط بسته و در حقیقت در یک زندان جسمى و روحى حبس شده اند و با سخت ترین ضوابط تحت کنترل میباشند،چارچوبهایى که روز بروز نفرات را بیشتر در درون خود […]

زندگی بازیافته 15 اسفند 1397

زندگی بازیافته

خاطرات عضو نجات یافته از سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) به قلم علی پور احمد لینک به فایل کتاب

خاطرات شهرود بهادری، جدا شده از فرقه ی رجوی – قسمت چهارم 12 اسفند 1397

خاطرات شهرود بهادری، جدا شده از فرقه ی رجوی – قسمت چهارم

هماهنگی با برادرم برای خروج من در قرارگاه 15 بودم، برادرم شهرام در قرارگاه 11، که معمولا هیچ وقت موفق به دیدار همدیگر نمی شدیم. معمولا در ساعات ورزش در سالن آمریکایی که به نوبت استفاده می شد می توانستم شهرام را ببینم. هر بار که بعد از کلی دوز و کلک شهرام را می […]

خاطرات شهرود بهادری، جدا شده از فرقه ی رجوی – قسمت سوم 08 اسفند 1397

خاطرات شهرود بهادری، جدا شده از فرقه ی رجوی – قسمت سوم

تماس با خانواده در سال 92 (ورود به لیبرتی) خانواده من قبلا به اطراف قرارگاه اشرف آمده بودند، اما من خبر نداشتم و سازمان هم هیچ اطلاع رسانی نکرده بود! بعدا (حدود 7 سال بعد) در لیبرتی من درخواست تماس تلفنی با خانواده ام را کردم. شماره تلفن های منزل را حفظ نگه داشته بودم. […]

خاطرات شهرود بهادری، جدا شده از فرقه ی رجوی – قسمت دوم 04 اسفند 1397

خاطرات شهرود بهادری، جدا شده از فرقه ی رجوی – قسمت دوم

حمله آمریکا به عراق در نیمه دوم سال 81، همهمه و سروصدای احتمال حمله آمریکا به عراق وجود داشت و این موضوع در اشرف و در بین بچه ها نگرانیهایی بوجود آورده و اوضاع اشرف خیلی به هم ریخته بود و از این بابت مسئولین سازمان خیلی نگران اوضاع آشفته اشرف بودند که این موضوع […]

blank
blank
blank