چهارشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۴
خاطرات اعزام اولین اکیپ خانواده ها به اشرف 18 دی 1389

خاطرات اعزام اولین اکیپ خانواده ها به اشرف

ما به مقر بازگشتیم خانواده ها تاثیر به سزایی در روحیه افراد گذاشته بودند یک سری افراد در مقر بصورت محفلی به هم دیگر می گفتند که ای کاش خانواده ما به ملاقات ما بیاید. ارتباطی که چندین سال قطع بود مجددا وصل شد. این موضوع میز سازمان را چپه کرد در نشست های کله خوری علنا می گفتند که فکر نکنید خانواده دست از سر اشرف بر می دارد این رفت و آمدها تا زمانی که اشرف پا بر جاست ادامه دارد

نامه ای به ملک جمشید ده مرده از اعضای دربند فرقه رجوی 16 دی 1389

نامه ای به ملک جمشید ده مرده از اعضای دربند فرقه رجوی

جمشید جان. ما شما را از شبکه ماهواره دیدیم و فیلم و عکس گرفتیم شما جلو نشسته بودید و پشت سرت همان زنهای بدبختی که صحبتهای تکراری را برایتان می گفتند که خود نیز از قربانیان فرقه رجوی هستند. از دیدنت خیلی خوشحال شدیم. آبجی طاهره تصویر شما را روی صفحه تلویزیون مدام می بوسید و می گفت داداشی چرا نمی آیی و سپس گریه میکرد.

رجوی؛ جرثومه فساد اشرف به زباله دان تاریخ خواهد رفت 15 دی 1389

رجوی؛ جرثومه فساد اشرف به زباله دان تاریخ خواهد رفت

رجوی خود فروخته که از مقاومت و استقامت خانواده ها در جلوی درب اشرف به رعشه افتاده است هر روز با عناوینی سعی می کند که با شانتاژ و دروغ نیروهای خود را در مقابل خانواده ها قرار دهد ولی خانواده ها که خود به اشرف رفته و شاهد وضعیت اسفبار عزیزان خود شدند به خوبی متوجه آن گشته اند که او در صدد به تقابل کشاندن اسیران اشرف با آنان است و کوس رسوایی رجوی جلاد در مورد خانواده ها رو شده است و به همین دلیل بر تداوم حضور خود در جلوی درب اشرف اصرار دارند.

دیدار با خانواده های اعزامی از استان فارس به اردوگاه اشرف 15 دی 1389

دیدار با خانواده های اعزامی از استان فارس به اردوگاه اشرف

اعزام خانواده های دردمند استان فارس به اردوگاه اشرف و جنگ و تلاش برای رهایی فرزندان اسیر در اردوگاه اشرف از طریق انجمن نجات شیراز مطلع شدم که تعدادی از خانواده ها عازم درب اردوگاه اشرف هستند. از آن جا که همگی را می شناختم لذا تصمیم گرفتم در آخرین لحظات رفتن شان با آن ها صحبت کرده و آن ها را ببینم. خانواده هایی که آمده بودند از من سئوال می کردند که فلانی را می شناسی؟ و و قتی که می گفتم بله – چنان خوشحال می شدند که گریه شان می گرفت – و بعضی هم با چنان ذوق و شوقی گوش می دادند که خودم هم چشمم را اشک می گرفت.

تاملی بر نقطه نظرات خانواده ها پس از سفر به اشرف ـ قسمت ششم 15 دی 1389

تاملی بر نقطه نظرات خانواده ها پس از سفر به اشرف ـ قسمت ششم

چند روز در درب ورودی اشرف بودیم یکی از همراهانمان حدوداً پنجاه سال داشت از درد و ناراحتی و از فشاری که به ایشان به دلیل اجازه ندادن به ما برای ملاقات با بچه هایمان وارد آمد دچار سکته ی قلبی شد. من شخصاً ایشان را با ماشین ارتش عراق به بیمارستان رساندم با مشکلات بسیار زیاد و بعد از چند روز حالش خوب شد در هنگام بازگشت به ایران هم ناخوش بود. این صحنه ها واقعاً درد آور است، رقت انگیز است.

خاطرات حضور در درب اشرف به همراه خانواده ها – قسمت اول 13 دی 1389

خاطرات حضور در درب اشرف به همراه خانواده ها – قسمت اول

چندین خانم بسیار مسن زحمت آشپزی را متقبل شده بودند در مراودات بعدی از خود آنها شنیدم که قسم یاد می کردند تا به آغوش کشیدن عزیزانشان در جلوی درب اصلی اشرف خواهند ماند و ترفندهای مسخره سازمان از جمله به جلوی دوربین بردن بچه هایشان برای مصاحبه های تشریفاتی چند دقیقه ای را نمی پذیرند و به ازای غلط های اضافی سازمان مصمم تر فشارهای خودشان را با بیان درد دل هایشان با عزیزشان از طریق بلند گوها را افزایش خواهند داد.

استفاده ابزاری از اعضاء ناراضی توسط سران شکست خورده فرقه رجوی 11 دی 1389

استفاده ابزاری از اعضاء ناراضی توسط سران شکست خورده فرقه رجوی

پخش تصاویر افراد ناراضی به عنوان کسانی که خانواده‎ها را به اصطلاح مزدور می‎خوانند از حیله هایی است که در چند روز گذشته فرقه جنایتکار رجوی به آن اقدام نموده است. این حرکات شیطانی فرقه هیچ چیز از حضور خانواده ها در جلوی قرارگاه مخوف رجوی کم نمی کند و تمامی خانواده ها با هم عهد بسته اند که تا مادامی که اشرف به روی مسعود و مریم رجوی خائن دفن نشود از این تجمع دست بر ندارند

خانواده های عضو انجمن نجات فارس عازم کمپ اشرف شدند 09 دی 1389

خانواده های عضو انجمن نجات فارس عازم کمپ اشرف شدند

طبق اطلاع واصله40 نفر از خانواده های محترم انجمن نجات شیراز در تاریخ 8/10/89 عازم عراق شدند تا با پیوستن به دیگر خانوادها زمینه ساز آزادی فرزندانشان از یوغ فرعونیان این فرقه تروریستی باشند. دست مریزاد خانواده های شجاع و خستگی ناپذیر انجمن نجات، آنهایی که برای آزادی فرزندانشان از اسارتگاه فرقه تروریستی رجوی از هیچ کوششی مضایقه نمی کنند و همچنان استوار می مانند، تا نظاره گر آزادی فرزندانشان از سلطه مخوف رجوی باشند.

پیام فواد بصری به خانواده های مستقر در درب پادگان اشرف 09 دی 1389

پیام فواد بصری به خانواده های مستقر در درب پادگان اشرف

من فواد بصری عضو جدا شده از فرقه فریب کار رجوی به مدت 19 سال بهترین دوران زندگی ام را در پادگان اشرف به هدر دادم. اگر از من سئوال کنید برای چه هدفی!! در جواب می گویم برای هیچ و پوچ!! شما خانواده ها با تمام سختیها و مشکلاتی که دارید به کشور عراق سفر می کنید که بعد از چندین سال با عزیزانتان ملاقات کنید. در مقابل رهبری فرقه و سرانش مانع ملاقات شما با فرزندانتان می شوند. ضدیت رهبری فرقه با خانواده تازگی ندارد. به کرات در نشست هایی که با ما برگزار می کرد شخصا می گفت نبایستی به خانواده وابستگی داشت چون اسم خانواده مناسبات ما را نابود می کند.

به بهانه موضع گیری حسن رضایی بر علیه خانواده اش 08 دی 1389

به بهانه موضع گیری حسن رضایی بر علیه خانواده اش

این را بدان همانطور که هر آدم عاقلی میداند،این عواطف خانوادگی است که باعث می شود خانواده ها آواره آن اسارتگاه بزرگ بشوند! این حس مهر و محبت است که برادری زندگی خود را رها کرده و برای دیدن تو راهی عراق می شود. من خوب میدانم که شما چطور تحت مغزشویی های قرون وسطایی رهبران باصطلاح عقیدتی آن خراب شده قرار گرفته اید چون خودم تجربه کرده ام!

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت نهم 08 دی 1389

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت نهم

اولین سری خانواده ها حدود یکی دو ماه پس از پایان جنگ بود که وارد اشرف شدند و سازمان به این ترتیب با یک حرکت انجام شده مواجه شد و شوکه شد. یادم می آید از قرارگـاه ما خانواده سعید حسینی آمده بودند که مادر و دایی اش برای دیدن او آمدند. تقریبا هفده الی هیجده ساعتی که مادر سعید با او بود همیشه دو نفر حداقل از مسئولین بالای سازمان از جمله فرزانه میدانشاهی که فرمانده قرارگاه بود در آنجا حضور داشت.

نشست خانواده های آذربایجانغربی با حضور محمود دشتستانی ـ قسمت سوم 07 دی 1389

نشست خانواده های آذربایجانغربی با حضور محمود دشتستانی ـ قسمت سوم

مهمترین کاری که می توانید برای عزیزانتان در اشرف انجام دهید و تنها کسی که می تواند به بچه هایتان کمک کند تا آنها را از اشرف بیرون بیاورد از طریق خودتان است. یعنی هیچ راه دیگری نیست. من هم که توانستم از اشرف فرار کنم به خاطر ملاقات با خانواده ام و به خصوص مادرم در سال هشتاد و دو بود. تا قبل از اینکه مادرم و بستگانم به اشرف بیایند من هیچ وقت در فکر پدر، مادر و خانواده نبودم.

blank
blank
blank