چهارشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۴
آتابای: دو سال پیش در چنین روزی 13 شهریور 1403

آتابای: دو سال پیش در چنین روزی

پنجشنبه دهم شهریور سال ۱۴۰۱ صبح زود پس از نماز منتظر بیدار شدن سایرین نشدم، یک بار دیگر هر آنچه فکر میکردم در کمد باشد بعنوان مدرک استفاده شود را چک و بازرسی کردم. و حتی لباسهای اضافه را داخل کیسه زباله گذاشته بلافاصله به پشت آسایشگاه منتقل کردم . یک بار دیگر کوله ای […]

افراد اسیر در چنگال فرقه رجوی در حقیقت قربانیان او هستند – فصل هفتم 11 شهریور 1403

افراد اسیر در چنگال فرقه رجوی در حقیقت قربانیان او هستند – فصل هفتم

رجوی خود فروخته برای سر به نیست کردن اعضای مخالف در تشکیلات خود از هیچ جنایتی دریغ نکرد. رجوی بعد از چشیدن طعم شکست مفتضحانه، خط “دیگر جدا شده صادر نمی کنیم و دیگر جدا شده نداریم و از این به بعد بطور جد با این فرهنگ جدا شده به عنوان یک استراتژی مبارزه می […]

از تلخی اسارت تا شیرینی رهایی 03 شهریور 1403

از تلخی اسارت تا شیرینی رهایی

در سال 1347 در شهر سربندر بدنیا آمدم، تا مقطع پنجم ابتدایی در این شهر به تحصیل مشغول بودم. با شروع جنگ تجاوزکارانه صدام بر علیه ایران همانند هزاران جوان دیگر برای دفاع از خاک وطن در تاریخ 18/1/66 به خدمت سربازی رفتم. دو هفته از حضور من در جبهه نگذشته بود که در جبهه […]

اولین تماس تلفنی که عواطف و احساسات من را به خانواده ام گره زد – قسمت پایانی 24 مرداد 1403

اولین تماس تلفنی که عواطف و احساسات من را به خانواده ام گره زد – قسمت پایانی

گوشی تلفن را گرفتم. الو، الو، صدای مضطرب و هیجان زده ای در گوشم پیچید. علی؟ علی تویی؟! تویی کاکای عزیزم؟ کجا بودی در تمام این سالها؟ بغضش ترکید، صدایش برای لحظاتی قطع شد، و بعد گریه امانش نداد. بغض سالهای گذشته همزمان در من شکست، اشک پهنای صورتم را فرا گرفت. فاطمه مترجم افغانی […]

اولین تماس تلفنی که عواطف و احساسات من را به خانواده ام گره زد – قسمت اول 22 مرداد 1403

اولین تماس تلفنی که عواطف و احساسات من را به خانواده ام گره زد – قسمت اول

حدود 6 ماه بود که از مجاهدین خلق جداشده بودم و در کمپ موسوم به تیف آمریکایی ها زندگی می کردم ولی همچنان ارتباطم با خانواده ام وصل نشده بود و از آنها بی خبر بودم. تا اینکه یک روز خبر برقراری تماس تلفنی و آوردن تلفن به کمپ که بزرگ ترین تحول آن روزها […]

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت پایان 21 مرداد 1403

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت پایان

در قسمت قبل از مراحل آماده سازی سنگ قبر و عکس کشته شده های عملیات فروغ جاویدان نکاتی را بیان کردم. بعد از پروسه آماده سازی عکس ها و سنگ های مزار کشته شدگان آنها را به کربلا منتقل کردیم و طی یک زمانبندی سه روزه بر سر قبرها نصب کردیم و این مرحله از […]

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت چهارم 15 مرداد 1403

چگونه پذیرش آتش بس یک هفته توسط صدام به تاخیر افتاد؟ – قسمت چهارم

در قسمت قبل از چگونگی شکست نیروهای مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان مطالبی بیان شد. روز 5 مرداد اعضای شرکت کننده در این عملیات وقتی دیدند فرماندهان یک به یک صحنه عملیات را ترک می کنند و فرار را بر قرار ترجیح داده اند خودشان اقدام به عقب نشینی از صحنه و بازگشت به […]

خاطرات تلخ سال ۶۷ و عملیاتی که یک هفته ای تدارک دیده شد 14 مرداد 1403

خاطرات تلخ سال ۶۷ و عملیاتی که یک هفته ای تدارک دیده شد

در مورد حماقت رجوی موسوم به عملیات فروغ جاویدان در مرداد ماه سال 67 دوستان زیادی طی سالهای گذشته از زاویای مختلف به ابعاد خسارات زیانباری که رجوی از هر بابت به بار آورده پرداخته اند . قبل از بیان خاطراتم ذکر این موضوع را ضروری می دانم که رجوی هیچگاه تحلیل درستی از شرایط […]

خاطرات خوش را به اشتراک بگذاریم 31 تیر 1403

خاطرات خوش را به اشتراک بگذاریم

بنده علی پوراحمد نجات یافته از تشکیلات سیاه و فرو برنده فرقه مخرب رجوی مقیم ایران در استان زیبا و سرسبز گیلان هستم . شخصا اهل مسافرت و گردشگری هستم و خیلی هم با ذوق و علاقه و اشتیاق وافر چنین امر خطیری را دنبال میکنم تا از لذتهای زندگی و شادیهای احیا کننده آن […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت بیستم و پایانی 31 تیر 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت بیستم و پایانی

در قسمت قبل اشاره کردم که با سازماندهی جدید افراد می خواستند به زعم خودشان ریشه محفل ها را بسوزانند. حکمت مرا در سالن غذا خوری دید و گفت: انتقالت به مقر جدید کمی عقب افتاده است، ولی آمادگی اش را داشته باش. به او گفتم چند روز دیگر بایستی بروم؟ در جواب گفت: به […]

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم 24 تیر 1403

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم

در قسمت قبل به جشنی که به مناسبت آزادی مریم رجوی برگزار شد، اشاره کردم. مریم رجوی پیام داد: بزرگترین پیروزی را کسب کردیم. رجوی همیشه خودش را در نقطه پیروزی می دید ولی برای ما سئوال شده بود چرا همیشه شکست می خورد! نشست های جدید در مقرها استارت خورد. نشست های مضحک و […]

محرم های تلخ در تشکیلات رجوی 23 تیر 1403

محرم های تلخ در تشکیلات رجوی

ایام محرم برایم زنده شد گر چه تلخی‌های محرم در سازمان مجاهدین برایم یادآوری میشود. با آمدن ماه محرم، خاطرات تلخ روزهایی که در سازمان مجاهدین سپری کردم دوباره زنده می‌شوند. من که از کودکی عضو هیئت محله بودم و تمام ایام محرم را در حسینیه سپری می‌کردم، در کنار پدرم که خادم حسینیه بود، […]

blank
blank
blank