خودتان را از قید و بندهای تشکیلات رجوی رها کنید
با سلام خدمت دوستان عزیز امروز بعد از یک کار طولانی در پایان کار آمدم کافه نشستم تا قهوه ای بنوشم و خستگی کار از تنم خارج شود که یاد خاطره ای افتادم در داخل مناسبات که برایتان تعریف میکنم. در داخل مناسبات که بودم صبح ساعت ۵:۳۰ بیدار باش بود و ساعت ۷ شروع […]
نشست عملیات جاری ابزار شستشوی مغزی اعضا توسط رجوی
در یک روز کاری که حالم خوب نبود از سر کار برگشته بودم تا مقداری استراحت کنم در گرمای بسیار زیاد، دیگر برای خوردن ناهار نرفته بودم که یک نفر آمد و گفت که الان زمان نشست عملیات جاری است و من گفتم حالم خوب نیست و گرما زده شدم از من اصرار و از […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سوم
امیر یغمایی در قسمت قبل از خاطرات خود می گوید: از همان زمان، تصویر رهبر و همسرش جایگاهی مقدس در ذهن ما پیدا کرده بود. میتوان گفت ما مانند یک خانواده بزرگ از اعضا و کودکان بودیم که رهبر و همسرش را بهعنوان پدر و مادر معنوی خود میدیدیم. این نگاه مقدس و اطمینانبخش به […]
ادعاهایی که مرا در باتلاق مجاهدین انداخت – قسمت سوم
در قسمت قبلی گفتم که امیر از من کوچکتر بود و خوب نمی توانست در مورد سیاستهای سازمان توضیح دهد. اولین روزی که برای دادن بولتن خبری نزد جداشده های سازمان رفتیم متوجه بی میلی آنها از گرفتن بولتن خبری شدم. فقط تعداد کمی نسبت به ما روی خوش نشان دادند. یک مورد آن همان […]
یلدای آخر – قسمت دوم
عادت همه ساله مادرم بود که اولین قاشق انارهای دون شده را خودش در دهان ما بگذارد، در قسمت قبل گفتم که به اطراف خودم نگاه کردم، اتاقی سرد و تاریک که سرنوشت و تصمیمی عجولانه برمن تحمیل کرده بود. باز رشته افکارم به خانه و جمع خانواده و سفره شب یلدایی که لابد اکنون […]
خاطره خلیل انصاریان از شب یلدا در مجاهدین خلق
خلیل انصاریان عضو پیشین مجاهدین خلق و عضو فعلی انجمن نجات آلبانی در حاشیه مراسم شب یلدا در ویدیویی کوتاه از خاطره شبهای یلدای عجیب در تشکیلات مجاهدین خلق میگوید. این عضو جدا شده از فرقه رجوی در کنار میز یلدایی که در ویلای انجمن نجات آلبانی مهیا شده بود، درباره اوج فشار فرقهای در […]
یلدای آخر – قسمت اول
مادر به سنت هر ساله از چند روز قبل بدنبال تدارک سفره شب یلدا بود. هر ساله از چند روز قبل تحرک و تکاپوی مادر برای خرید وسایل شب یلدا شروع میشد، و هر بار یکی از ما او را در هنگام خرید همراهی می کردیم. عادتش بود که هر میوه را از یک میوه […]
خاطره ای از بستری شدنم در بیمارستان بغداد
در اثر فشار کار بی حد و اندازه در داخل تشکیلات مجاهدین خلق دچار مشکلات جسمی شده بودم. دکترهای قرارگاه اشرف تشخیص دادند باید عمل جراحی شوم تا مشکل حل شود. بعد از مراجعه به دکتر قرارگاه، او گفت: تو را در نوبت می گذاریم، هر گاه وقتش شد به شما خبر می دهیم. اما […]
شب یلدا در تشکیلات مجاهدین خلق
شب یلدا که بعنوان شب چله شناخته می شود یکی از مهمترین و زیباترین جشن های مردمان ایرانی است. که در طول تاریخ نمادی از فرهنگ و سنت های ایران ماندگار و شناخته شده است . این شب که طولانی ترین شب سال است بنوعی پایان پاییز و آغاز فصل سرما را نشان میدهد ، […]
ادعاهایی که مرا در باتلاق مجاهدین انداخت – قسمت دوم
در قسمت قبل گفتم که بعد از گرفتن برگه UN پیش مسئول پایگاه رفتم و با کنایه به او گفتم دیگر مشکلی نیست که من بیرون بروم؟! او نگاهی به من کرد و گفت برنامه ریزی می کنم و به شما ابلاغ می کنم. روز بعد او مرا صدا کرد و گفت شما با یکی […]
خاطره علی زمانی از ایام کریسمس در کمپ اشرف ۳
حالا که در ایام کریسمس هستیم و سال نو نزدیک میشود خاطره تلخی در تشکیلات رجوی به یادم آمد. یک روز نزدیک عید کریسمس از مسئولین تشکیلات رجوی درخواست کردم که همراه چند نفر برای خرید به تیرانا بروم. بعد از چند روز دوندگی اجازه دادند و از کمپ اشرف ۳ برای خرید به شهر […]
تلخی اسارت در سازمان رجوی
ابراهیم مرادی از اعضای نجات یافته از تشکیلات مجاهدین خلق در آلبانی، با انتشار ویدئویی از خود درباره بار سنگینی می گوید که همچنان بر دوش هایش سنگینی می کند. تلخی روزهای دوران اسارت در سازمان مسعود و سالهای طولانی عمری که با فریب در جهت منافع مریم و مسعود رجوی به هدر رفته چیزی […]