ورود به قرارگاه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت دوم
زندگی در کنار خانواده، موهبتی که دوباره نصیبم شد دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک
دفتر بغداد و جاذبه های مبارزه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت هفتم
رجوی در آن زمان که مست تثبیت خود در عراق بود امروز در یک کمپ خودش را زندانی کرده و به آن هم افتخار می کند. در اینجا باید گفت آقای رجوی مزدوری افتخار نیست بلکه می بایست آن موقع یک هدف را از دست نمی دادید حتی اگر به نابودی گروه شما تمام می شد، آیا آبرومندتر نبود که صدام بعد از آن داستان شما را از خاک خود اخراج می کرد، حداقل شما امروزبه دست خودت زندانی نبودی و در یک کشور دیگر، هم نیروها و هم خودت آبرومندانه از حقوق خود بهره مند بودی ولی الان حرفی برای گفتن نداری
شکایت از فرقه رجوی
از خیلی از هم سن هایمان، عقب تر هستیم، رشد فکری کافی در فرقه نداشتیم و اغلب از اداره امور شخصی در جامعه ناتوان و عاجز هستیم، اگر بنا به گفته روانشناسان و فرقه شناسان ایجاد فرقه جرم است و گرفتار کردن افراد برای سالهای متمادی در آن نیز جرم است پس حتماً باید یک ارگان بین المللی به داد ما برسد و حق ما را از فرقه رجوی بگیرد.
رستم آلبوغبیش:خاطرات تلخ دوران اسارت درفرقه رجوی – قسمت اول
درنهایت آنها به عنوان ماموران شیطان که معلوم بود خیلی خوب هم درمکتب او درس فریبکاری وشیادی را آموخته بودند طی چندین نوبت رفت وآمد به اردوگاه وایراد سخنرانی فریبنده والبته با سوء استفاده ازشرایط بد اردوگاه وضعف ما متاسفانه توانستند عده ای ازاسرا ازجمله اینجانب را که به واقع هیچ شناختی نسبت به این فرقه نداشتیم فریب داده وبا خود به کمپ فرقه به نام اشرف ببرند وبه واقع نمی دانستیم که تازه این آغازیک اسارت دیگر است…
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت ششم
در آخر هرسال این نشست توسط مسعود رجوی گذاشته می شد و یک سری اخبارهایی که در تعریف سازمان بود و همچنین اخبارهایی که بر علیه نظام بود مطرح ودر مورد اخبار توضیح داده میشد. در این نشست فقط مسعود صحبت می نمود و مریم از او (مسعود) تعریف می کرد مثلا اینکه اگر چنین رهبری نبود، ما پیش از آنکه به اینجا برسیم از بین می رفتیم و یا، این شخص بود که در عرصه سیاسی، ایدئولوژیکی، تشکیلاتی در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایستاد وگرنه ما بدون اواز بین می رفتیم.
علیرضا امیری پس از جدایی در آلبانی به ایران بازگشت
آقای علیرضا امیری پس از سالها اسارت در حصارهای فیزیکی و ذهنی تشکیلات مخوف رجوی به کانون گرم خانواده و به میهن عزیزمان ایران بازگشت. خانواده محترم امیری طی سالهای اخیر در یک اقدام گسترده، خستگی ناپذیر و همکاری تنگاتنگ با انجمن نجات آذربایجانغربی و نامه نگاری های متعدد به نهادهای بین المللی و حقوق بشری از جمله عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر و نیز ملاقات با کمیته بین المللی صلیب سرخ به خواسته مشروع و قانونی خود مبنی بر رهایی علیرضا تاکید بسیار داشتند.
عبدالحمید هاشمی از دوران اسارت در فرقه رجوی می گوید
من هم با اشراف به همین موضوع و حس وطن پرستی در سال 1383 این گروه و باند مافیایی را برای همیشه ترک کردم و از این گروه خیانت پیشه خارج شدم. با تشکیل خانواده و یک زندگی عادی که رجوی از من و سایر دوستانم سالها دریغ کرد، حال خوشحال هستم که بر عکس القائات ریاکارانه و فریب طلبانه رجوی به یک زندگی طبیعی و شرافت گونه پرداخته ام، هر چند کابوس های آن مناسبات تنگ و بسته و فشارهای روحی و روانی آن را تحمل می کنم ولی به رجوی می گویم کار تو به جایی رسیده که لانه موش را برای ادامه زندگی ننگ آلودت خوب انتخاب کردی.
گفتگویی دوستانه با آقای فواد بصری، مسئول دفتر انجمن استان مرکزی
فقط این سخن ازاین بابت منطقی میتواند باشد که” کافر همه را به کیش خود پندارد” ورجوی سانان براین تصور اند که دست زدن به تروریزم دردی ازکسی را علاج میکند چنانکه برای مجاهدین کرد؟؟!! درمورد صدور بنیاد گرایی که چه عرض کنم، اما میدانم که مادر وسرمنشا بنیاد گرایی خودهمان کسانی هستند که بخاطر منافعشان وعقب نگه داشته کردن کشورهای پیرامونی این کار رانشو نمو داده اند و قربانیان (عاملان) این بنیاد گرایی، تکفیری ها هستند که خون ایرانیان شیعه را حلال میدانند!
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت پنجم
رهبران فرقه برای اینکه بتواند برای خودشان مرید و پیرو داشته باشند دست به کارهای وسیع ایدئولوژیکی در درون تشکیلات زدند. مریم ومسعود را رهبران معنوی نامیدند. بعد از آن تلاش کردند تا خودشان رابه عنوان یک رهبر سیاسی و معنوی به دنیا اثبات کنند اما به دلیل افشای کارهای انجام شده در درون تشکیلات که توسط رها شده ها انجام میشد، هرگز کسی درخارج مناسبات مسعود را رهبر معنوی برای تشکیلات فرقه مجاهدین خلق برسمیت نشناخت و فقط در درون تشکیلات تا حدودی بین لایه های پایین توانسته خودش را بعنوان رهبر معنوی تثبیت کند.
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت چهارم
در محیط بسته، خانم رجوی وخود رجوی به نفرات القا کردند که حنیف قبل از اعدام من را صدا کرد وگفت تو دیگر رهبری سازمان را بعهده می گیری ومن هم با آن مسئولیت سنگین پابه میدان گذاشتم و درآن زمان که نفرات در زندان واو شده بودند با بیانیه 12 ماده ای آنها را زنده کردم ومهدی ابریشمچی هم در آن زمان در زندان وکیل آباد بود ایشان هم یک بیانیه داده بود است وبه گفته خود بیانیه ما کار را خراب کرد تا اینکه بیانیه مسعود به دست ما رسید وبا آن نفرات در زندان وکیل آباد آکتیو شدند.
نقد و رنجش! این چه حکایت باشد؟
نوشته های من”یادآوری گذشته” برای تحقیر و طعنه نبود، همانطور که ذکر کردم به نظر می رسد به محتوای مقاله اینجانب نظر عمیق صورت نگرفته است، چرا که آنچه یادآوری شد بدین منظور بود که اگر قرار است ایشان منتقد رجوی باشند ابتدا لازم است گذشته های خویش را نقد، و ضعف های خود را کنار گذاشته و برای مردم ایران و همه کسانی که تا چندی قبل زیر ضرب ایشان بودند روشن کنند که آیا با اعتقاد به همان دیدگاه های کهنه خود می خواهند منتقد رجوی باشند و یا به واقعیت ها و ادراکات جدیدی رسیده اند که ناشی”از دعواهای مالی و خانوادگی” نیست و با رسیدن به این نقطه (بدون ابراز ضعف تدافعی)، به دستگاه استثماری و خیانت پیشگی رجوی مهر بطلان بزنند؟
بصیرت بازیافته – قسمت چهارم
عملیات بی حاصل گردانی وحتی قرارگاهی رجوی را برآن داشت که درسطحی بالاتر و گسترده تر بخواهد در هماهنگی با صدام ماکزیمم فشاررا برنیروها ومرزبانان غیورایران بیاورد وبه زعم خودش راه را برای یک عملیات سرنگونی! بازکند. لذا درملاقات با صدام وافسران مخابرات واستخبارات وبا دریافت انبوه تسهیلات جنگی درصدد برآمد که دست به عملیات گسترده مشترک با استفاده ازتمام پتانسیل قرارگاههای موجود درجبهه های مختلف درکنارارتش صدام بزند که دراین راستا تمام نیروهای خود را درقرارگاه اشرف متمرکزکرد و راسا با تشکیل جلسه دربزرگترین سالن اجتماعات اشرف (چند دوبلکس پیوسته) خبرعملیات موسوم به آفتاب را به نیروهای خودش داد.
رهایی ملک جمشید ده مرده از تشکیلات مافیایی رجوی مبارک
ملاقات خانم ده مرده به اتفاق خانواده خود با جداشده های گیلان ازجمله آقایان پوراحمد، اکبرمحبی، محمدباقرکشاورز و حمید حاجی پور از جمله زحماتی بود که این خانواده دردمند رنج آنرا طی مسافرتی از زابل به گیلان به خود هموارکرده بودند طوریکه خوشبختانه فعالیتهای این خانواده به ثمرنشست وعزیزشان بالاخره توانست ازشررجوی رهایی یافته وبه دنیای آزاد وکانون پرمهرخانواده قدم بگذارد.

