ورود به قرارگاه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت دوم
زندگی در کنار خانواده، موهبتی که دوباره نصیبم شد دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک
دفتر بغداد و جاذبه های مبارزه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول
مصاحبه با سیروس غضنفری در حاشیه همایش انجمن نجات استان آذربایجان شرقی
آنها بوی فرندانشان را ازما میگیرند وازدیدن ما خوشحال میشوند. شما شخصا این عواطف خانواده ها را دربرخورد با آقای امیر رضا رحیمی که 6 ماهی است وارد ایران شده، ملاحظه کردید ودیدید که خانواده ها بادیدن اوچه چهره ی بشاشی پیدا کردند وساعاتی غم وغصه ی فرزندان اسیر خود رافراموش کردند و دراصل این ما هستیم که عملا تبدیل شده ایم به فرزندان” خلق قهرمان ایران”!
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت سوم
در آن زمان من به خاطر مجروحی پا نتوانستم جدا شوم و همان باعث شد 17سال از عمرم در آن قرارگاه سپری شود ولی در همان موقع برای من و خیلی هاروشن شد که سازمان خط مزدوری را پیش گرفته است. در آن زمان حدود 2هزار نفر جدا شدند و بعد از آن جدا شده ها هرگز به خارج نرفتند تا اینکه صدام سرنگون شد وبه همین خاطر بعضی جنایات فراموش شد و یا طوری وانمود کردند که مردم عراق هم جزئی از رژیم است یعنی آنقدر اعتماد را سلب کرده بودند که کسی نمیتوانست فرار کندویا خودش را تسلیم آنها نماید اگر چه درپیام های رهبر سازمان می آمد که شما با خون خودتان وکشتن دیگران (مزدوران) ارتش آزادی بخش را درعراق بیمه کردید که من وامثال من بعد ها متوجه شدیم که با کشتن کردها، رجوی در نزد صدام خودشیرینی می کرد تا به بهای این مزدروی تمام عیار خود، کاخ های افسانه ای بسازد وما را تبدیل به برده هایی کرد تا نتوانیم برای خود اراده داشته باشیم!
نامۀ ۷۸ نفر از اعضای سابق و منتقدین مجاهدین خلق در مورد تهدیدات رجوی
تنها جرم اعضای جدا شده از این سازمان و نیز منتقدین و مخالفان آن که این همه تهدید به مرگ می شوند و مورد ضرب و شتم قرار می گیرند این است که قلم به دست گرفته اند و آنچه را که خودشان در طی سالیان متمادی حضورشان در داخل تشکیلات آن دیده اند و مشخصا اقدامات سرکوبگرانه و تروریستی آن و واقعیتهای درون این فرقۀ افراطی و بنیادگرای مذهبی را برای هموطنان خود بیان می کنند. مسعود رجوی همچون تروریستهای بنیادگرایی که روزنامه نگاران فرانسه را به جرم آزادی بیان ترور می کنند تمام تلاش خود را می کند که این قلم ها را بشکند و دهان ها را ببندد تا واقعیت وحشتناک درون این فرقه برملا نشود.
بازگشت ملک جمشید ده مرده به میهن
روز سه شنبه 14 بهمن ماه 1393، آقای ملک جمشید ده مرده، پس از گذشت 27 سال اسارت با گسستن بندهای ذهنی فرقه رجوی توانست به آغوش میهن و خانواده بازگردد. ایشان در سال 66 و در جریان جنگ تحمیلی در عملیات مجاهدین موسوم به حنیف که بر علیه رزمندگان جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته بود اسیر این فرقه گردید.
به دوستان و همبندان سابقم در آلبانی
اکنون زمان تصمیم گیری است. در برابر جنایتها و دروغ گوییهای رجوی و مشخصا تهدیدات توخالی و قمپزی او به قتل جدا شدگان و نیرنگهای او و همپالگی هایش و فریبکاریها و وعده های دروغین رهبران این فرقه و تطمیع های مالی و رفاهی و… که در آنجا برای هرچه بیشتر نگهداشتنتان در زیر فشارهای روانی تشکیلاتی فرقه گرایانه برای جلوگیری از فروپاشی دم و دستگاه پوچ و یاوه شان تحت عنوان توخالی”مبارزه”! به عمل می آورند تسلیم نشوید و برای یک زندگی جدید به دور از تشکیلات جهنمی رجوی با جرأت و شجاعت تمام و با استفاده از امکانات بین المللی و نهادهای پناهندگی سازمان ملل که در آلبانی بیشتر و بهتر از لیبرتی در دسترس می باشند تصمیم گیری کنید و نگذارید رجوی و دارو دسته اش بیش از این از شما ها سوء استفاده کند.
بصیرت بازیافته – قسمت سوم
مطابق طرح, عملیات با عبورازراههای سخت وصعب وصخره ای واستقراردرنزدیکی پایگاه درحالیکه نیروهای ایرانی مطلقا احتمال حمله مجدد را نمی دادند,غافلگیرانه شروع شد وپس ازآتش اولیه دسته نفوذ توانست خودرا به داخل سنگرهای سربازان رسانده وبا به شهادت رساندن شماری ازآنان , 11 نفررا به اسارت خود درآورند و النهایه تحت پوشش آتش توپخانه عراقی سریعا اقدام به ترک منطقه وعقب نشینی وبازگشت به حجاب بنمایند. خودم با گروه تحت مسولیتم درحدفاصل حجاب ونقطه عملیات بعنوان گروه حفاظت منطقه استقرارداشتم وطبق طرح می بایست تا پایان عقب نشینی نیروها ورسیدن به نقطه الحاق درموضع خود درانتظار می ماندیم. دراین وانفسا که نیروها خام خیالانه وسرمست ازپیروزی درخط الراس به عقب نشینی مشغول بودند با شلیک اولین گلوله تانک ازپایگاه سورین متلاشی شده ودرجا پنج نفرکشته و دومجروح دادند که حالشان بسیاروخیم بود.
تبریک به دوستان عزیزم که عراق را به قصد البانی ترک کردند
اولا ازاینکه از لیبرتی وکلا از عراق خلاص شدید خیلی خوشحالم وبرای همگی ارزوی موفقیت میکنم وبه خاطر این پیروزی یعنی پا گذاشتن به دنیای ازاد البته نه در البانی وزیر تشکیلات بلکه در اختیار خود و ورود به زندگی جدید که امکان ان در البانی بسیار زیاد است میخواستم از دوستانم بخواهم که خودتان ازادانه تصمیم بگیرید وبه دنیای ازاد پا بگذارید دوستان
از یادادشت های سیروس غضنفری عضو سابق ارتش رهائی بخش – قسمت دوم
در همین رابطه شاهد بودم که یک یگان توپخانه و تانک در سه راهی کیفری مستقر بودند وقتی شورشیان ضد بعثی و مردم کرد به سمت شهر سلیمان بک حرکت کرده بودند آنها را به توپ و گلوله بستند و آنان را قتل عام کردند یکی از اعضای با سابقه فرقه فردی به نام سعید منوچهری با آب و تاب برایمان تعریف می کرد که ما به دستور فرماندهان به سمت ارتفاعات طوز حمله کردیم وقتی کردها عقب نشینی می کردند یکی از کردها که زخمی و عقب تر از بقیه حرکت می کرد را دنبال کردیم و با ام تی ال بی از روی سرش رد شدیم!!
نامه ای سرگشاده! به دخترم زینب در کمپ لیبرتی در بغداد
زینب جان؛ من شرایط آنجا را و تشکیلات سازمان را که سالیانی بسا بیشتر از تو در آن کار و زندگی کرده ام می دانم و درک می کنم و می دانم که اگر فردی داوطلبانه چیزی را ننویسد او را می نویسانند یا اگر نخواهد بگوید با فضا و فشار و ترفندهای مختلف و ویژۀ تشکیلاتی آنجا می گویانندش یعنی برایش دیکته و حقنه می کنند. نامه ها به اسم و امضای تو را خواندم و برایشان جوابهایی منتشر کردم.
به دوستانم در آلبانی
شما که اکنون به دنیای ازاد رسیده اید باید مثل همه انسانها یک زندگی ازاد داشته باشید و از حق و حقوق شهروندی استفاده کنید شما حق دارید بدون اجازه سران فرقه با خانواده خود رابطه داشته باشید ؛ تردد آزادانه داشته باشید ؛ با هر کسی که دوست داشته باشید رابطه انسانی داشته باشید ؛ شما حق دارید مدل لباس پوشیدن خودتان را انتخاب کنید ؛ حق دارید مثل هر انسانی به وسایل ارتباطی دسترسی آزادانه داشته باشید ؛ حق دارید توسط وکیل از حق و حقوق پناهندگی خود مطلع شوید ؛ حق دارید شغل و ادامه مسیر زندگیتان را انتخاب کنید و …
گفتگوی بنیاد خانواده سحر با خانم ها بتول سلطانی و میترا یوسفی – قسمت پانزدهم
حقیقت این است که من بنا به دلایل خیلی خاص و البته مستند از موضوع این ازدواج و آن پیشینه ای که از رابطه مریم و مسعود بیاد می آورم و در ادامه فاصله زمانی بین ازدواج مسعود با فیروزه، آمدن مریم در دم و دستگاه مسعود، نزدیکی مریم به فیروزه و مسعود و فاکتورهای دیگر تحت هیچ شرایطی نمی توانم انگیزه این ازدواج را جز از زاویه یک رابطه شخصی دو طرفه میان مریم و مسعود ارزیابی کنم. یعنی اول می خواهم بر روی انگیزه های واقعی این ازدواج انگشت بگذارم در مقابل آن انگیزه ها و دلایل واهی و ساختگی که به این ازدواج سنجاق شده است.
بصیرت بازیافته – قسمت اول
به موجب افزایش فعالیتم درصفوف سازمان طبعا مثل قبل نمی توانستم به درس وتحصیل بپردازم طوریکه سطح نمراتم به نسبت قبل افت قابل توجهی داشت وازاین حیث ازجانب خانواده ام مستمرا تحت فشاربودم که ارتباطم با سازمان را قطع کرده وبا موفقیت درتحصیلاتم درفکرآینده ام باشم ولیکن بتدریج دراثرمغزشویی بیش ازپیش شیفته سازمان شده بودم وحاضربودم شبانه روزدرخیابانها مشغول فروش نشریه ودیگرفعالیتهای تبلیغی آشوب طلبانه باشم وبیمی نداشتم که ازدرس وتحصیل عقب بیفتم ومتحمل هرعواقبی بشوم.

