قاسم جان زندگی را دریاب پیام عسگر نجف زاده به برادر اسیرش قاسم نجف زاده
به مناسبت روز زن تقدیم به مادران چشم انتظار اسیران تشکیلات رجوی
نامه صدیقه نجفی به فرزندش محمد جعفر نجفی در کمپ آلبانی پسرم سالهاست چشم انتظار آمدنت هستم
سران مجاهدین راه هرگونه رساندن پیام به برادر اسیرم را بسته اند
برادری دارم که سالهاست اسیر و گرفتار است، با اینکه می دانم کجاست اما دیدار که هیچ بلکه نمی گذارند صدا و نامه ام هم به او برسد، آخر او اسیر نامردمانی است که هرچند به دروغ اما به قول خودشان دنبال آزادی مردم ایران بودند اما متاسفانه سالهاست که عده ای از فرزندان همین مردم را با دروغ و فریب به بند کشیدند!!
جلسه ای با شرکت خانواده های سمنانی با حضور افراد بازگشتی
در ادامه بحث آقای ایرج صالحی از حضور و ارتباط بیشتر خانواده ها با انجمن نجات گفتند و اینکه آزادی خودشان مرهون همین حضور پر رنگ خانواده ها بوده است. تعدادی از خانواده ها اساسا هیچ خبری از عزیزانشان طی سه دهه نداشتند و می پرسیدند که بچه هایشان اصلا زنده هستند یا خیر و وقتی مشخصاتی از بچه ها و جگر گوشه هایشان می گرفتند لبخند را در چهره شان می شد دید.
تسلیت انجمن نجات به خانواده داغدار نجفی
با نهایت تاسف و تالم با خبر شدیم که آقای علی بابا نجفی پدر اسیر داریوش نجفی که در لیبرتی می باشد، دارفانی را وداع گفت.این پدر رنج کشیده و پیر که دچار مریضی های صعب الاعلاج بود به همراه مادر داریوش جهت رهایی فرزندش از اسارت رجوی و برای حتی یک لحظه دیدار جگر گوشه شان بارها با تحمل سختی های فراوان به پشت سیاج اسارتگاه اشرف رفت
گفتگویی صمیمانه با برادران ابوالفضل (بهروز) آقایی اصل اسیر در مناسبات رجوی
من با شنیدن نحوه ی مناسبات کثیف در گروه رجوی، نفرت زیادی از او دارم و از خدا میخواهم که اورا هرچه زودتر به سزای عمل خود برساند. حتی معتقدم که خداوند خودش نخواسته که رجوی بمیرد تا ماهیت درونی و واقعی خودش را کاملا نشان دهد. این مسئله موجب شده است که من گمان میکنم که او هرگز درایران محبوبیتی بدست نخواهد آورد و به آخر کارش رسیده است.
پیام تسلیت انجمن نجات به خانواده گل علیپور
مادر هوشنگ و ایرج گل علیپور با گذشت بیش از 30 سال چشم انتظاری برای دیدن و ملاقات با فرزندانش حتی به مدت 1 ساعت، با درد فراوان از فراق آنها در روزهای گذشته دارفانی را وداع گفت و به جمع مادرانی که سران فرقه رجوی ظلم بزرگی در حق آنها کرده و آنها را با چشمانی گریان به دیار باقی فرستادند پیوست.
خانواده های خوزستانی نسبت به سلامت عزیزان خود در کمپ لیبرتی اظهار نگرانی کردند
با توجه به اهمیت وضرورت حفظ جان عزیزانمان درکمپ لیبرتی ازمجامع حقوق بشری می خواهیم که به سکوت خود دراین رابطه پایان داده وبرای آزادی وانتقال هرچه سریعترآنها به خارج ازعراق اقدام نمایند.این کوچکترین وظیفه جامعه جهانی درقبال اولیه ترین حقوق شهروندی است.
حضور برادران ابوالفضل آقایی اصل در دفتر انجمن نجات تبریز
برادران آقایی اظهار میداشتند که آدم باید هزار بار بمیرد وخود را گرفتار این زندگی کثیف تحت هدایت رجوی قرار ندهد و ما با آگاهی ای که ازتوضیحات شما بدست آوردیم، با قطعه قطعه شدن هزار باره حاضر به قبول این زندگی ننگ آلود دردامن رجوی نبوده و تعجب ما دراینجاست که چگونه این اسرا راههای فرار را بررسی نکرده وخود را رها نمیسازند که مسئول انجمن به مشکلات موجود برسر راه فرارها اشاره کرده وآنها را ازوجود موانع سفت وسخت آگاه ساخت.
تقدیم به برادرم حسین عبداللهی سرباز جنگی و اسیر فرقه منحوس رجوی
درست در آخرین روزهای جنگ تحمیلی بعد از دوسال خدمت سربازی و حضور در جبهه ها زمانی که برای خداحافظی از دوستانت رفتی، مستقیم به دست گروه مجاهدین که در اخرین روزهای جنگ تحرک زیادی برای ضربه زدن به نیروهای ایرانی انجام میدانند دستگیر شدی….
رضایت مندی شالیکاران گیلک از استرداد مجاهدین به کشور
متعاقب مذاکرات رئیس قوه قضائیه کشورمان با همتای عراقی خود حول استرداد مجاهدین به کشور, درچند روزگذشته با سیل تماسهای تلفنی شمارقابل توجهی ازخانواده های چشم انتظاراعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی با دفترانجمن نجات مواجه بودیم که ضمن پیگیری از کم وکیف قضیه با صراحت تمام شادمانی و وجد خود را درسایه چنین خبر زندگی بخش برای اعضای نگون بخت لیبرتی و طبعا خانواده های دردمندشان ابرازکردند.
نامه خانواده های انجمن نجات یزد به آقای آنتونیو گوترز
ما نگران و دلواپس سرنوشت فرزندان خود میباشیم ودیدار با فرزندان خویش را حق مسلم و بدیهی خود میدانیم وازاینکه مجامع بین المللی وحقوق بشری تا کنون وقعی به درخواستمان ننهادند متاسفیم.اینجانبان ضمن حمایت کامل از پروسۀ انتقال ساکنان این کمپ از جهنم عراق، که هر روز شاهد کشتار مردم بیگناه خود با اعمال تروریستی و درگیریهای فرقه ای داخلی است
برادرم التماس میکرد تا به هر وسیله ای که امکان دارد اسباب آزادی او را فراهم کنیم
حدود نه سال پیش بود که به همت انجمن نجات گروهی ازخانواده ها برای دیدار فرزندان خود به عراق و نهایتاً به پادگان اشرف اعزام شدند. دراین گروه من به اتفاق برادرم وهمسر برادرم نیز حضورداشتیم ازاینکه چه برما گذشت تا وارد پادگان اشرف شدیم خیلی حرف برای گفتن وجود دارد که می شود بقول معروف یک مثنوی هفتاد منی ازآن نوشت،ازمعطل کردنهای بی مورد در درب ورودی،از بازرسی های تکراری وچند باره
نامه خانواده احمد عبدی؛ اسیر در چنبره فرقه رجوی
احمد جان، من نگرانت هستم. همیشه چشم به راهت بوده ام و هستم. اگر می توانی با ما تماس بگیر. ما دوستت داریم. احمد جان، حرفهایی که در تلویزیون آنها علیه من گفته ای، هیچ تاثیری در محبت ما نگذاشته است. ما همگی تو را چون پاره ای از وجودمان دوست داریم.

