ورود به قرارگاه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت دوم
زندگی در کنار خانواده، موهبتی که دوباره نصیبم شد دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک
دفتر بغداد و جاذبه های مبارزه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول
زخم های التیام ناپذیر
رهبران مجاهدین تاکنون در برابر خواسته ی اعضای خانواده ی امیری مبنی بر ملاقات و دیدار با عزیز دلبندشان به لجن پراکنی و غوغاسالاری توسل جسته اند، باید اذعان نمود آنان از سلامت عقلی و روانی برخوردار نیستند چرا که در برابر دعوت به زندگی اعضای خانواده امیری واکنش معقول و منطقی از خود نشان نمی دهند و با کمال شگفتی بر گزینه ی” امتناع ارتباط” تاکید میورزند.
نامه ای به محمود رستمی از اعضاء جدا شده از مجاهدین
شامه ضد بشری سران اشرف آنقدر بالا بود که بو برده بودند که من می خواهم فرار کنم آخه آنها در مدرسه شیادی و کلاه برداری رجوی درس خوانده بودند. در آن ایام یک روز با حجت که آن زمان مسئول تشکیلات برادران مقر ما بود در جاده تدارکات مرکزی نزدیک به دو ساعتی قدم می زدیم و اراجیف تحویل من می داد و می خواست از تصمیمی که در درونم گرفته بودم منصرف شوم من هم از این گوش تحویل می گرفتم
تاملی بر نقطه نظرات جدا شدگان مجاهدین پس از سفر به اشرف ـ قسمت هشتم
سران مجاهدین چرا باید از اینکه جدا شدگان با سابقه ی مجاهدین برای دیدار و گفتگو با افراد و همرزمان سابق خود به اشرف میروند وحشت کنند؟ اگر آنها منطق دارند اجازه بدهند تا باب گفتگو باز شود. خوب است به موردی اشاره کنم در یکی از روزها که از صبح تا عصر در ضلع شرق اشرف بودیم یکی از آیفاهای گشت اضلاع به رنگ سفید از کنار قرارگاه 12 در حال تردد بود و از کنار بغل سیم خاردار سیاج می گذشت افراد داخل آیفا به ما فحش میدادند
مصاحبه محمدرضا شمسی از متحصنین جلوی درب اشرف – قسمت سوم
افراد داخل تشکیلات به هرحال دارای تجاربی در خصوص شناخت ماهیت واقعی سازمان شده اند. فریب های سازمان را بیشتر از ماها در ذهن خود دارند. آنها بهتر می دانند رجوی خود را قایم کرده و صدام رفته و امنیت برای سران فراری سازمان معنی ندارد و علیرغم هر خرج کردنی باز سازمان در لیست تروریستی باقی مانده پس حساب های خودشان را خواهند داشت. من در سیاج اشرف به افراد رده بالا نگاه می کردم می دیدم همه شان بشدت پیر شده اند.
خاطره ای از ابوالفضل فریدونی از اعضاء جدا شده از مجاهدین
تازه داشتم میفهمیدم که چرا این آقای مهدی افتخاری فرد مهمی است. فرد مهمی بود چون رجوی می خواست به هر نحو شده سرش را زیر آب کند. آخر او تابویی را شکسته بود که جرمش حداقل مرگ است. او زیر بار به اصطلاح انقلاب مریم و شهوترانی مسعود نرفته بود و نخواسته بود به این موضوع اذعان کند که مریم قجر عضدانلو یک شبه رهبر شده و این موضوع هم اصلا هیچ بوی گندی نمیدهد بلکه فقط یک جور انقلاب است، یک انقلاب ایدئولوژیک، یک انقلاب رهاییبخش، انقلابی که با آن همه زنها به رهایی میرسند و با آزادی کامل میتوانند زیرآب خانواده و همسر و فرزند را بزنند
نامه سرگشاده به وزیر خارجه ایالات متحده در رابطه با مجاهدین
رهبران این فرقه به ما فشار آورده بودند و القا کرده بودند که اگر از کمپ اشرف برویم نابود می شویم و من هم احساس می کردم اگر کسی از این فرقه بالای سرم نباشد در این دنیای بزرگ من از بین خواهم رفت چون به ما اینگونه القا شده بود و تشکیلات را قبول کرده بودیم اما بعد از مصاحبه آخر متوجه شدم دنیای خارج از اشرف هم وجود دارد و انسانها خودشان سرنوشت خودشان را ورق می زنند و تنها کسان فاسدی که من دیدم رهبران فرقه سازمان مجاهدین است
گزارش دیدار محمود رستمی با خانواده اش
جمعی از خانواده ها ازاستان های قم، لرستان و مازندران بمنظور پیوستن به تحصن خانواده ها در شهرک آزادی در برابر دروازه پادگان فرقه ای اشرف و برای رهایی فرزندانشان از اسارت رجوی به عراق وارد شده اند. در میان این خانواده ها پدر و مادر محمود رستمی که مدتی پیش موفق به فرار از اسارتگاه اشرف شده بود نیز دیده میشوند. عاطفه ایکه سالها رجوی تلاش کرد آن را در وجود بچه ها بکشد دیدیم که چنین نشد و اشک شوق از دیدگان محمود سرازیر گردید و مادر و پدر خود را با تمام وجود در آغوش گرفت.
تهدیدات چماقدار تروریست های رجوی علیه خانم بتول سلطانی
مدتی است بعد از افشاگریها و واقعیتهائی که من بازگو کردم تشکیلات سازمان مجاهدین که زبانی جز خشونت و سلاح و وحشیگری نمی شناسد و در برابر این افشاگری ها هیچ حرف و پاسخی ندارد تلاش می کند تا با اعزام گماشتگان تشکیلاتی اش به خانه من باعث اذیت و آزار روحی و روانی من بشوند صبح روز دوم نوامبر ساعت 07.15 صبح دو گماشته، چماقدار تروریست این سازمان درب خانه من را زدند که وقتی درب را باز کردم یکی از آنها جلو آمده و گفت که ببین مزدور اگر یک لجن پراکنی دیگر بر علیه سازمان و خون شهدا بکنی فلانت می کنیم
خاطره ای از محمود رستمی از رهاشدگان فرقه رجوی
در بین خانواده ها دختر جوانی بود که عکس میلاد و مرتضی را در دست داشت. بسیار بیقرار بود و التماس میکرد. میگفت شما را به خدا قسم میدهم به من هرچه میخواهید بگوئید، به من بگویید جنایتکار، خودفروخته، به من بگویید اطلاعاتی، مزدور، هر چه میخواهید بگویید، ولی فقط بگذارید 5 دقیقه برادرم میلاد را ببینم.دیدن این صحنه استخوانهای هر مرد با شرفی را خورد میکرد. طبعا برای من اولین واکنش درونی ام این بود که خواهران خودم تداعی میشد. من ساعتها به این خانم و این صحنه فکر می کردم. خیلی دنبال انسانیت و حریت مورد ادعای مسعود رجوی گشتم.
مصاحبه محمدرضا شمسی از متحصنین جلوی درب اشرف – قسمت دوم
صحبت های خانواده ها خیلی برای عزیزانشان تاثیر دارد. آنها با زبان عاطفی و موثر خودشان بیشتر از فلاخن های سنگ پران مجاهدین و بسرعت تاثیرات خوب و انسانی و الهی را در دل افراد بخت برگشته سازمان میگذارند و آنان را روحیه داده و امیدوارشان میسازند تا به زندگی امید داشته و برای زندگی با شرافت از نزد تشکیلات رجوی فرار کنند. آنان مظلومانه به فحش بعضی عناصر سازمان گوش داده و با زبان گریه برای رستگاری و نجات از کج اندیش آنان مدام دعا می کنند.
مصاحبه با محمدرضا شمسی از متحصنین جلوی درب اشرف – قسمت اول
من در سری قبل عزیمت ام به اشرف طی بیست روز بطور متناوب هر چند روز را در مقابل هریک از اضلاع نگهبانی بودم ولی فقط بیست و پنج روز را در ضلع شرق برای نجات دوستانم بودم. وقتی ما در جمع خانواده و همگی با مهربانی با آنان و یا عزیزان خودمان در آنسوی قرارگاه با بلندگو صحبت می کردیم بعضی از عناصر نگهبانی مبادرت به سنگ پرانی و یا پرتاب دم قیچی میلگرد یا ورق های فلز بطرف مردان و زنان و یا حتی کودکان می کردند.
خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین – قسمت چهاردهم
می گویند شخصی خری داشت لاغر مردنی برای فروش به بازار برد آنچنان به تعریف و تمجید پرداخت که آخر سر خودش نیز پشیمان شد و گفت این خر من عالی ست چرا بفروشم اصلا مال خودم! البته رهبر عقیدتی مجاهدین هم همین کار را کرد درست است به لحاظ بیرونی گفته می شد ارتش مختلط ولی باید برادران را از شورای رهبری جدا کرد تفکیک نرینه ی وحشی از مادینه های رام و مطیع! چون امکان دارد به ضد خودش نیز تبدیل شود اما حرف اصلی چه بود؟ خوب هم نیست زیاد حاشیه روی کرد باید به اصل موضوع پرداخت. با این کار رهبر عقیدتی خیالپرداز می خواست گامی مهم در امر داخلی و هم خارجی بردارد

