پیامی که ذات را لو میدهد نقدی بر بیانیه جدید گروه تروریستی مجاهدین خلق
گذران عمر در محیطی بسته زندگی یک عضو مجاهد خلق
گروگان گیری در آلبانی ساکنین کمپ اشرف ۳ و اسارتی بی پایان
هشدار! ماشین تبلیغاتی مجاهدین و سوءاستفاده از نام انجمن نجات
راه اندازی وبلاگی تحت عنوان” انجمن نجات” از سوی فرقه رجوی به معنای قبول شکست در رقابت با این نهاد مردمی است. مجاهدین برای مقابله با مقبولیت اعضای انجمن نجات –شامل خانواده های اعضای دربند فرقه و جداشدگان از فرقه – به سخیف ترین و دم دستی ترین حربه روی آورده اند.
رجوی میراث برخون و حماسه رضا رضایی شهید
اینک رجوی ازیک پرونده سیاه تروریستی درخفا ودرخفت وخواری روزگارمیگذارند وشماری ازاعضای نگون بخت را با فریب ونیرنگ وبا مغزشویی درزندان خودساخته لیبرتی به اسارت گرفته است وبه خانواده های اعضای گرفتاردرعراق نیزنه تنها اجازه ملاقات نمیدهد بل با تهمت وافترا وبا هتاکی ناجوانمردنه عقب میراند وبدانها ظلم وجفا میکند.
سازمان مجاهدین خلق؛ توهم قدرت – شکست در استراتژی – قسمت پنجم
سازمان در مرحله جدید در حالی که عملیاتهای خود را در هر مرحله نسبت به گذشته گستردهتر میکرد و در اندیشه خیز نهایی به سمت تهران بود، تصور میکرد با وجود تحولات نظامی بر اثر پیشرویهای عراق و فشار به ایران برای اتمام جنگ، ایران از پذیرش قطعنامه امتناع خواهد کرد.
سازمان مجاهدین خلق؛ توهم قدرت – شکست در استراتژی – قسمت چهارم
سازمان ضمن ادامه ترور و انفجار حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر و نخستوزیری در 8 شهریور و فرار بنیصدر و رجوی به فرانسه درتحلیل ناکامی”استراتژی ضربهای” تأکید میکرد” نوک هرم حاکمیت ضربه خورده و حال باید با ضربههای پیاپی به بدنه هرم، جلوی ترمیم ضربه 7 تیر و 8 شهریور را گرفت
سازمان مجاهدین خلق؛ توهم قدرت – شکست در استراتژی – قسمت سوم
در اواخر شهریور ماه سال 1360 خط و تاکتیک تظاهرات گسترده در داخل سازمان طرح شد.قرار بود تظاهرات اول مهر برگزار شود ولی به تاریخ 5 مهر موکول شد. در روز 5 مهر از ساعت 5:10 صبح با شلیک هوایی و آتش زدن مقداری لاستیک اتومبیل و اتوبوس شرکت واحد تظاهرات آغاز شد ولی همانند 30 خرداد نتیجهای نداشت. (همان، صص6-654) ضمن اینکه در همین روز عملیات شکستن حصر آبادان آغاز شد و مارش پیروزی نظامی در جبهههای جنگ، فضای جامعه را تحت تأثیر قرار داد.
تشبثات مذبوحانه باند خائن رجوی برای جاسوسی از خانواده ها
طی روزهای گذشته ازطریق سرپل های خود درکشورهای مختلف وهمچنین ازداخل عراق به منظور جاسوسی ازخانواده ها واعضای جداشده ساکن کشور، سعی درایجاد ارتباطات تلفنی با آنها برآمدند تا برای طراحی اقدامات بعدی خود بدانند که آیا خانواده های دیگری هم درراه رفتن به لیبرتی هستند یا نه!!البته ازآنجائیکه سران فرقه ازمنفوریت خود چه دربین خانواده های اسیران ودیگر احاد مردم ایران باخبرند درتماس های تلفنی با اسامی جعلی وبا پوش اینکه عضواسیری درفرقه دارند که پیگیروضعیت او هستند خودرا به مخاطب معرفی می کردند.اما ازآنجائیکه ترفند ها وتاکتیک های خبرگیری سران فرقه، قدیمی وبرای همه شناخته شده است،دراولین تماس مخاطب متوجه می شود که فرد تماس گیرنده ازعوامل فرقه است
سازمان مجاهدین خلق؛ توهم قدرت – شکست در استراتژی – قسمت دوم
تصور سران سازمان این بود که نظام قادر نیست خودش را جمع و جور کند و ضربه اول را پاسخ گوید. در تحلیل سازمان، افکار عمومی آماده قیام علیه نظام بود و از بعد نظامی هم به دلیل اشغال [کشور توسط عراق] در اوج استیصال بود. از نظر تشکیلاتی و سازماندهی نیز نظام توان و آمادگی سازمان دادن به طرفدارانش را نداشت و از بعد اجتماعی مردم از نظام جدا شده بودند. از بعد سیاسی و دیپلماتیک نیز کشورهای منطقه آماده بودند به یک جایگزین که با آنها همگرایی بهتر و سنخیت بیشتر داشته باشد، تن دهند و امریکا و اروپا هم نظر مساعد در این خصوص نشان داده بودند.
سازمان مجاهدین خلق؛ توهم قدرت – شکست در استراتژی – قسمت اول
آنچه روشن است این که مفهوم”قدرت” در کانون و مرکز ثقل هدف اصلی سازمان یعنی مبارزه نهفته است. قبل از انقلاب، سازمان مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه به روش مسلحانه را آغاز کرد و پس از انقلاب نیز سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، مجدداً با همین روش در کانون تفکرات و رفتارهای سازمان قرار گرفت. استراتژی خاصی برای این هدف، از سوی سازمان در دو مرحله و در سال60 و سال 65 تدوین شد. این اندیشه و رفتار سازمان پس از انقلاب- فارغ از حواشی بسیار زیادی که قابل مشاهده است- در چارچوب مفهوم”مبارزه برای براندازی و کسب قدرت در چارچوب”سرنگونی جانشینی” قابل تبیین است.**
نفسهای حرام مسعود رجوی و فرقه اش
جنگ هشت ساله ایران و عراق باز یاد آور نفسهای حرام فرقه و رهبری است که برای بقائ خود با راه اندازی ارتش آزادیبخش دوشادوش ارتش صدام جنگیدن و جاسوس و ستون پنجم ارتش عراق شدند با اینکه مسعود رجوی میدانست صدام آغاز کننده جنگ ایران و عراق است اما باز با دجالیت تمام جنگ ایران و عراق را جنگ ضد میهنی و طلسم اختناق معرفی میکند و از فرانسه با برافراشتن پرچم صلح به پا بوس صدام میرود تا از کوپن نفت عراق ماهیانه دریافت کند و در عوض مختصات موشکهای شکیک شده عراق به ایران را به دولت متخاصم بدهد. و چه خونهای که به ناحق از دو طرف به زمین ریخته شدند.
سرریز نکبت و بدبختی از دیوارهای لیبرتی
بایستی بگوییم که خانواده های اعضای اسیر در فرقه رجوی همگی اعضای اصلی و بنیانگذاران انجمن نجات هستند و خودشان هستند که صاحب اصلی انجمن نجات بوده و این همان جاست که رجوی از آن هراس دارد. و نمی تواند بپذیرد که حرکتی خود جوش ازسوی خانواده ها تمامیت هیمنه پوشالی فرقه اش را نشانه رفته و قاطعانه در پی آزادی فرزندانشان از چنگال رجوی هاهستند.
چرا رجوی جواب نامه های بعضی از خانواده ها را نداد؟
ما سبب این برخورد دوگانه ی رجوی با مخاطبین نامه های خانواده ها را با جدا شده ها درمیان گذاشته ومتوجه شدیم که افرادی که اساساً نامه ندادند ویا نامشان ذکر نشده، درحالت پاسیو درآن فرقه قرار دارند وطوری مچاله شده اند که قدرت کوچکترین تحرک ازآنها سلب شده وسرنوشت خود را بدست قضا وقدر ومسیر باد سپرده اند!
خاطره ای درباره یکی از محصولات باصطلاح انقلاب مسعود و مریم
در سال 70 که کلیه مراکز سه گانه آن زمان مبنی بر مرکز 10 و 11 و 12 در منطقه امام ویس و معین در حال تمرین و مانور بودند. علی نقی حداد با اسم مستعار کمال که آن زمان فرمانده لشگر بود با این زن رابطه دوستی برقرار می کند و به این زن تجاوز می کند و پروین سریر حامله می شود. در آن زمان محمدرضا طامهی و محسن مقدری که فرمانده گردان و تحت مسئولیت علی نقی حداد بودند از این موضوع مطلع بودند ولی چیزی نگفتند. بعد از مدتی موضوع برای رقیه عباسی، شیوا صادق و عذرا علوی طالقانی و مریم و مسعود علنی شد. چون موضوع خیلی حیثیتی بود و بحث اعتبار و ابروی اعضای هیئت اجرای سازمان بود. پروین توسط رقیه عباسی و شیوا صادق و عذرا طالقانی به قتل رسید. جسد او را داخل یک آمبولانس قرار دادند و با این توجیه که مسموم شده است او به را بغداد منتقل کردند. (سال 1371) و بعد مخفیانه او را در مزار مروارید دفن کردند

