شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۴
  • ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها! 15 آذر 1404

    هدف اصلی حمله به انجمن نجات و جدا شده ها
    ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها!

    به‌عنوان کسی که سال‌ها در درون تشکیلات مجاهدین زندگی کرده‌ام و امروز آزادانه در کنار انجمن نجات آلبانی فعالیت می‌کنم، لازم می‌دانم به سلسله‌ مطالبی که سایت‌های وابسته به فرقه طی روزهای اخیر علیه انجمن منتشر کرده‌اند پاسخ بدهم. آنچه منتشر می‌کنند نه افشاگری است، نه تحلیل امنیتی، این مطالب فقط نشان‌دهنده هراس و سردرگمی […]

پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی 10 آذر 1404

ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی

سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی 09 آذر 1404

می دانم نامه ات دیکته شده از سمت سران مجاهدین بوده سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و دوم 26 فروردین 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و دوم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از ورود به اشرف گفت. بعد از صرف شام، یک جلسه‌ جداگانه با فرمانده‌ گروه‌مان درباره‌ مسائل عملی داشتیم. پس از آن، آرام و بی‌صدا در مسیر آسفالته‌ای که به سمت خوابگاه‌ها و محل سکونت پیشین خانواده‌ها منتهی می‌شد، حرکت کردیم. هنوز هوا به‌شدت گرم بود و تی‌شرت من […]

چرا سکوت و چرا مخفی کردن خود؟ 25 فروردین 1404

چرا سکوت و چرا مخفی کردن خود؟

آقای صمد اسکندری، مسئول حقوقی انجمن نجات، در یادداشتی برای نشریه نجات که در زیر آورده می شود به نکته بسیار مهمی در خصوص ضرورت سکوت نکردن و دست به افشاگری زدن اشاره می نماید که بسیار قابل تأمل است. او نوشته است: “در دنیای پرفراز و نشیب کنونی هر انسانی سرگذشت و سرنوشت بسیار […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و یکم 25 فروردین 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیست و یکم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش گفت که به سمت مرز عراق حرکت کردیم. مسیر بسیار خشک بود و تا چشم کار می‌کرد، در هر دو طرف جاده فقط بیابان دیده می‌شد. بعد از حدود چهار ساعت، به مرز عراق رسیدیم. وقتی به کمپ اشرف رسیدیم، مستقیماً به بخشی به نام “ورودی” رفتیم. اینجا همان […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیستم 23 فروردین 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت بیستم

امیر یغمایی در قسمت قبل از پرواز پاریس به رم در ایتالیا گفت. تا در آنجا سوار هواپیمای دیگری به مقصد امان، پایتخت اردن، شوند. همگی سوار ماشین شدیم و به سمت مرز عراق حرکت کردیم. مسیر بسیار خشک بود و تا چشم کار می‌کرد، در هر دو طرف جاده فقط بیابان دیده می‌شد. بعد […]

پیام نوروزی سعید فیروزی برای دوستان قدیمی اش در کمپ مانز 20 فروردین 1404

پیام نوروزی سعید فیروزی برای دوستان قدیمی اش در کمپ مانز

سلام بر دوستان قدیمی سال جدید را به همه شما تبریک می گویم. من سعید فیروزی هستم. شاید اسم من را شنیده باشید و خیلی از شما من را بشناسید. چندین سال از عمرم را در پادگان اشرف گذراندم. چند سال از عمرم با کابوس نشست های تحقیر کننده گذشت. تا جایی که دیگر تحمل […]

پیام نوروزی طاها حسینی به ساکنان کمپ مانز 20 فروردین 1404

پیام نوروزی طاها حسینی به ساکنان کمپ مانز

سلام دوستان من طاها حسینی هستم. فرا رسیدن سال 1404 را به همه شما تبریک می گویم. شاید بعضی از شما من را بشناسید. من در سال 1383 بعد از کلی درد و رنج توانستم خودم را از تشکیلات مجاهدین خلق نجات بدهم. بعد از این که نجات پیدا کردم، زندگی ام دوباره آغاز شد. […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم 20 فروردین 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم

امیر یغمایی در قسمت قبل گفت که من و پدرم در کنار هم روی صندلی عقب نشسته بودیم. وقتی به فرودگاه شارل دوگل رسیدیم، پدرم برای آخرین بار از من پرسید: “آیا هنوز هم هیچ تردیدی در مورد رفتنت نداری؟ اگر بخواهی، می‌توانی بمانی و بعداً بروی.” اما من گفتم که هیچ شکی ندارم و […]

از آشنایی و عقدمان ۲۰ سال گذشت؛ چه شیرین و پر برکت 19 فروردین 1404

از آشنایی و عقدمان ۲۰ سال گذشت؛ چه شیرین و پر برکت

توضیح خواهم داد که چگونه ۲۸ بهمن ۱۳۸۴ با همسرم خانم دقتکار بطور اتفاقی آشنا شدم و در یک روند خلق الساعه در ۱۱ فروردین ۱۳۸۵ مراسم عقدمان رقم خورد و خیلی زود تند سریع هم در ۵ خرداد همان سال مراسم جشن عروسی برپا گردید. بله! بنده ۳۰ مهر ۱۳۸۴ پس از رهایی از […]

پیام نوروزی فاضل فرهادی به دوستان قدیمی اش در کمپ مانز 19 فروردین 1404

پیام نوروزی فاضل فرهادی به دوستان قدیمی اش در کمپ مانز

سلام بر دوستان قدیمی من فاضل فرهادی هستم. سال جدید را به شما تبریک می گویم. چندین سال رجوی و سرانش مرا با فریب در پادگان اشرف در عراق نگه داشته بودند. مرا سرکوب و شکنجه روحی می دادند. در پادگان اشرف در عراق تصمیم گرفتم اُردوی رجوی را ترک کنم و این کار را […]

خانواده کابوس رجوی – قسمت آخر 19 فروردین 1404

خانواده کابوس رجوی – قسمت آخر

در مقاله قبلی گفتم که بعد از جدا شدن از فرقه جنگ من و خیلی های دیگر آغاز شد که فرقه رجوی فقط بخاطر چندرغازی که به نفرات میداد دنبال اطلاعات بود چه از خانوادها و چه از نفرات اینجا . من بعد از خبر فوت خواهر پیمان کوردامیر خوب فهمیدم که فرقه رجوی میخواهد […]

پیام نوروزی حسن شرقی برای ساکنان کمپ مانز 18 فروردین 1404

پیام نوروزی حسن شرقی برای ساکنان کمپ مانز

حسن شرقی 67 ساله، زاده تنکابن مقیم شهرستان آستانه اشرفیه از استان گیلان در حین خدمت سربازی در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در یکم مهرماه 1359 توسط نیروهای مهاجم عراقی به اسارت درآمد و پس از تحمل 9 سال اسارت در اردوگاههای مرگ صدام معدوم و ملعون، در یک اتفاق نادر مهندسی شده […]

حالا یک انسان آزاد بودم 17 فروردین 1404

حالا یک انسان آزاد بودم

امروز، یادآور یک تحول بزرگ در زندگی من است؛ تحولی که در عین تلخی، شیرینی خاص خودش را داشت. تلخی‌اش در از دست دادن پدرم بود؛ پدری که از دور آرزوی دیدارش را داشتم، اما در شرایطی که حتی برای یک لحظه آرزو داشتم صدای او را بشنوم و در کنار او باشم، تشکیلات رجوی […]

blank
blank
blank