بازجویی نرم مادرانه خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی
می دانم نامه ات دیکته شده از سمت سران مجاهدین بوده سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهاردهم
در خاطرات امیر یغمایی تا قسمت سیزدهم خواندیم که چگونه در تابستان 1996 زندگی با پدر، دیدار با مریم رجوی و فضای مقر مجاهدین خلق در اوور سوردواز موجب شد که امیر پس از بازگشت به سوئد دلتنگ پدر باشد و ذهن او درگیر مناسبات مجاهدین خلق در پاریس باشد. اکنون بهترین زمان برای تشویق […]
ادعاهایی که مرا در باتلاق مجاهدین انداخت – قسمت پنجم
در قسمت قبل گفتم به امیر چیزی نگفتم که یکی از خانواده های جداشده چی گفته ولی در مسیر برگشت به پایگاه ذهنم درگیر حرفهای آن خانواده بود. وقتی که به پایگاه رسیدیم بعد از گزارش کار به مسئول پایگاه پیش دوستم که از ایران باهم آمده بودیم رفتم و جریان را تعریف کردم. احمد […]
گفتگوی مسئول انجمن نجات گلستان با محمدرضا پیرنظری رها یافته از فرقه رجوی
سران سازمان ضد انسانی مجاهدین خلق در طول دوران سیاه خود بارها و بارها انسان ها را با ترفندهای مختلف فریب داده و به گمراهی خودشان سوق داده اند و با همین روش نیز باعث شده اند بسیاری از همین آدم ها بیشترین زمان عمر خود را در تاریکی و تباهی بگذرانند که آقای محمدرضا […]
نقد سازنده در قاموس مجاهدین خلق!
در هفتههای گذشته حامیان غربی مجاهدین خلق مورد انتقاد شدید قرار گرفتهاند. منتقدین شامل انواع طیف های سیاسی و گروههای اپوزیسیون ایرانی به ویژه سلطنت طلبان میشود. برایند حملات به حامیان مجاهدین خلق نشان میدهد که این تشکیلات در میان افکار عمومی ایرانی به دلایلی مشترک مورد نفرت و انزجار است. در این میان اعضای […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سیزدهم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از دیدار با مریم رجوی می گوید: بعد از شام، مریم مرا به اتاقی برد و هدیهای به من داد؛ یک زنجیر طلایی با پلاکی که کلمه “الله” روی آن حکاکی شده بود. ظاهراً این یک سنت بود که مریم به تمام کودکان مجاهدین چنین هدیهای میداد. تعطیلات به […]
صحبتی با دوستان سابق در آستانه عید نوروز سال ۱۴۰۴
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال هر سال که به روزهای پایانی سال نزدیک می شویم، یاد و خاطرات سیاه اسارت برای تک تک ما خاطرنشان می شود. علیرغم اینکه سالهاست که آزاد شدیم و زندگی شیرین خود را شروع کردیم ، […]
آشنایی، وصل و رهایی از سازمان مجاهدین خلق – قسمت پایانی
در دو قسمت قبلی در مورد آشنایی با سازمان مجاهدین و رفتن به اشرف و مسائلی که در مناسبات جهنمی مجاهدین شاهدش بودم توضیح دادم و اکنون قصد دارم به مرحله سوم بپردازم. این مرحله برای من مهمتر از دو مرحله قبلی است چون معنی زندگی را فهم کردم و متوجه شدم چیزی که رجوی […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوازدهم
امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از تابستان ۹۶ در پاریس گفت. برخی روزها به یکی از مراکز اصلی مجاهدین در «سرژی سنت کریستف» میرفتیم. این مرکز به نام «صد» (به معنای ۱۰۰ در فارسی) شناخته میشد. یک روز که در دفتر مرکزی “صد” همراه پدرم بودم، خبری غیرمنتظره دریافت کردم. من به یک مهمانی […]
نوروز در اسارتگاه اشرف – قسمت اول
به پرستو، به گل، به سبزه درود. به بهاری که می رسد از راه چند روز دیگر به ساز و سرود نوروز یکی از جشن های ایرانیان باستان و نمادی از زنده شدن طبیعت و آغاز زندگی دوباره است. این جشن که ریشه عمیق در فرهنگ و تاریخ ایران دارد، با آداب و رسوم خاص […]
می دانستید رجوی رایحه زندگی را از شما دزدیده است؟!
حدود چند هفته ای است که تلویزیون و کانال ماهواره ای فرقه رجوی پیامها و مضمون سخنرانی های رجوی در نشستهای درونی گذشته را پخش میکند که البته هرگز بی دلیل و حکمت نیست و ذهن ضد انسانی رجوی و تشکیلاتش برای به بند کشیدن روان و روح و ذهن اعضای نگون بخت در تشکیلات […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت یازدهم
امیر یغمایی در قسمت قبل درباره اسکانش در استکهلم، مطالبی بیان کرد و خاطراتی نقل کرد. تابستان سال ۱۹۹۶ آمد، تابستانی که منتظرش بودم. آن تابستان قرار بود برای اولین بار پس از بازگشت پدرم از عراق به پاریس، به دیدارش بروم و کل تابستان را با او سپری کنم. ماجرا از فرودگاه آرلاندا آغاز […]
عضویتم در سازمان رجوی – قسمت پایانی
در قسمت قبلی در مورد چگونگی وصل شدنم و عملیات هایی که حضور داشتم و درباره مسئله داریم بعد از جمع بندی مسعود رجوی از عملیات فروغ جاویدان مطالبی بیان کردم. علت مسئله داری من با سازمان ابتدا در مورد عدم اجازه تماس با خانواده ام مبنی بر اعلام سلامتی و اینکه من در کجا […]

