پنجشنبه, ۲۷ آذر , ۱۴۰۴
  • خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و سوم 25 آذر 1404

    پرچم آمریکا در قلب اشرف
    خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و سوم

     شکست خاموش یک امپراتوری هیچ‌گاه تصور نمی‌کردم که روزی برسد که جهان اطرافم چنین دگرگون شود. آنچه در هفته‌ها و ماه‌های پس از سقوط صدام رخ داد، چیزی نبود که حتی در خیالات شبانه‌ام جا داشته باشد. واژه‌ای که بتواند آن را توصیف کند، تنها یک چیز است: هرج‌ومرج. با ورود نیروهای آمریکایی به عراق، […]

دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک 24 آذر 1404

زندگی در کنار خانواده، موهبتی که دوباره نصیبم شد دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک

فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول 24 آذر 1404

دفتر بغداد و جاذبه های مبارزه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول

گفتگوی انجمن زنان با خانم حمیرا محمد نژاد ساکن اروپا 15 مهر 1392

گفتگوی انجمن زنان با خانم حمیرا محمد نژاد ساکن اروپا

وقتی به شهر وان در ترکیه رسیدم ما وارد یکی از پایگاههای آنها در شهر وان شدیم و آنها از ما گزارش مفصل و با جزئیات درخواست کردند و وقتی پی بردند که من موقع آمدن قسمت مرزی سوار اسب قاچاقچی شده ام به من انتقاد کردند که تو اگر می مردی هم مهم نبود ولی نباید پشت مرد قاچاقچی سوار می شدی وبدین ترتیب فصلی نو از زندگی من شروع شد. سختگیریها شروع شد.

اهمیت و نقش تاثیر گذار اعضای جداشده شورا 14 مهر 1392

اهمیت و نقش تاثیر گذار اعضای جداشده شورا

مواضع آقایان شورایی جداشده همانند دکتر کریم قصیم و دکتر محمد رضا روحانی و افشاگری های آنان از درون شورا، موید همین نظریه است. مسئله ای که توانسته است ظرفیت ها و توانمندی های سیاسی شخصیت های فعال ایرانی را تا آنجا که به گروه رجوی چسبیده اند، بدون اراده فعال، حتی تا یک عضو دون پایه مجاهدین تقلیل داده و آنها را در ردیف مقاله نویسان سفارشی قرار دهد.

ملاقات هیئتی از اعضاء سابق مجاهدین خلق با کاردار سفارت آلبانی 11 مهر 1392

ملاقات هیئتی از اعضاء سابق مجاهدین خلق با کاردار سفارت آلبانی

در این ملاقات ضمن تشکر از دولت آلبانی از پذیرش دوستان عزیز ما که سالها در سازمان مجاهدین در عراق اسیر بودند قدردانی شد. سپس مشکلات و خواسته های اعضاء جدا شده کشور البانی را با آنها در میان گذاشتیم. درضمن نامه ای که در رابطه با مشکلات و خواسته های این دوستان جدا شده نوشته شده بود، تحویل کاردار سفارت البانی داده شد.

گفتگوی خانم معینی با انجمن زنان – قسمت ششم 06 مهر 1392

گفتگوی خانم معینی با انجمن زنان – قسمت ششم

در این قسمت که آهنگ می گفت نگاه کن که آسمان من غرق ستاره می شود بعد مسعود رو به ما دستهایش را باز می کرد و یکی یکی آدمها از خود بیخود می شدند و من در حالیکه شوک شده بودم همان کار را کردم یعنی برگه سفید را نمی دانم چی نوشتم و برگه تایپ شده را امضاء کردم و حلقه را نیز در پاکت گذاشتم و اسم نوشتم و تحویل دادم، حلقه ای که چقدر دوستش داشتم در همین نشست در حالیکه به همسرم فکر می کردم

دیداری دوباره، تولدی دوباره 04 مهر 1392

دیداری دوباره، تولدی دوباره

محمد نجاریان در درد دلهایش با مادر اشاره ای به رخداد 19 فروردین و نجات خودش کرد که چگونه مسئولین سازمان وی را فریب داده بودند و به وی گفته بودند آمدند شما را از بین ببرند و دستور شلیک به شما را به آنها داده اند و خدا را بار دیگر شکر میکرد که توانست زنده از زیر آن زرهی که زیرش کرده بود نجات پیدا کند.

همایش اعضای بازگشتی با عنوان”پیدایی و فرجام یک سازمان” – قسمت چهارم 03 مهر 1392

همایش اعضای بازگشتی با عنوان”پیدایی و فرجام یک سازمان” – قسمت چهارم

من که نزدیک به 7 سال را در این مناسبات جهنمی به اسارت گذرانده ام هنوز نتوانسته ام بکلی تصور کنم که بالاخره از این جهنم راحت شده ام. من طی روزهای گذشته که اخبار سیمای آنها را نگاه میکردم، دیدم که هیچ حرفی بطور جدی برای گفتن ندارند. تمامی برنامه ها و زمان پخش را به اخبار سوریه وعراق اختصاص داده اند. خبرهایی که از کشور آلبانی و آلمان می رسد حاکی از این است که نیروهایی که موفق شدند از عراق خارج شوند دست به اعتراض زده اند

افشاگری‌های ۴ عضو جدا شده از گروه تروریستی مجاهدین 02 مهر 1392

افشاگری‌های ۴ عضو جدا شده از گروه تروریستی مجاهدین

بعد از 30 خرداد و بعد از آن که سازمان دید توسط مردم طرد شده است به سمت عراق رفت و بعد از چندین ماه نیروهایش را از استان‌های غربی به سمت کردستان و از آن‌جا به داخل عراق برد و تشکیلاتی را به نام تشکیلات مجاهدین خلق تشکیل داد. پس از آن نیز رجوی که به همراه بنی‌صدر از ایران فرار کرده بود زمینه هماهنگی با صدام را فراهم کرد که در زمان جنگ علیه ایران به حمایت از صدام بپردازد.

من از آمریکا جذب پادگان اشرف شدم 23 شهریور 1392

من از آمریکا جذب پادگان اشرف شدم

برای من در آن ایام واژه تروریست با معنایی که شما الان به کار می‌برید معنا نمی‌یافت. من مدت‌ها در پادگان اشرف بودم. در یک محوطه ۵۰۰ متری که برای یگان ما تعریف شده بود و اجازه خروج از آن را نداشتیم مگر به دلایلی خاص مثل دریافت خدمات پزشکی یا شرکت در یک جلسه. هیچ دوستی نمی‌توانستم داشته باشم و فکر می‌کنم در مجموع در آن شرایط از درون تهی شده بودم.

نشست بمناسبت سالگرد رهایی مجید محمدی – قسمت سوم 16 شهریور 1392

نشست بمناسبت سالگرد رهایی مجید محمدی – قسمت سوم

آقای محمدی گفت: در حال حاضر با برادرم در ساخت و ساز ساختمان و پیمانکاری کار می کنم و خیلی هم از کارم راضی ام. پدر و خانواده ام نیز کمک و همکاری زیادی با من دارند و بزودی قصد ازدواج دارم و اگر احساسم را بخواهم در یک جمله بگویم یک روز زندگی در ایران به از صد سال ماندن در اشرف است و به دوستان خود در سازمان می گویم دیگر بیشتر از این عمر خود را تلف نکنید و قاطعانه با یک بار تصمیم جدی خود را از جهنم رجوی در عراق رها کنید

نامه کامبیز باقرزاده به برادرش سعید رضا اسیر در لیبرتی 14 شهریور 1392

نامه کامبیز باقرزاده به برادرش سعید رضا اسیر در لیبرتی

این رو بعنوان درد دل بهت میگم برخلاف تو که اصلا از بین رفتن میترا ناراحت نشدی و میگفتی تسلیت برای چی باید تبریک گفت ولی سعید جان من از عمق دل و جانم سوختم! به خدای محمد آرزوکردم که ای کاش تو یکی از این اتفاقاتی که برایم در آنجا افتاده بود دست و پایم رو از دست میدادم ولی این اتفاق برای میترا نمیافتاد! چون واقعا حق این بچه ها این نیست!

سلطانی در برنامه ارتباط با شما، بی بی سی: رجوی این صد نفر را طعمه قرار داده بود 14 شهریور 1392

سلطانی در برنامه ارتباط با شما، بی بی سی: رجوی این صد نفر را طعمه قرار داده بود

من از همه مجامع بین المللی می خواهم که افراد باقیمانده در عراق را که گروگان رجوی هستند خارج از کنترل و تسلط تشکیلات در گروههای کوچک به کشورهای مختلف منتقل کنند. چون هیچ کشوری خواهان این نیست که یک قرارگاه متعلق به رجوی در کشورش تأسیس بشود. من از همه ایرانیان کشورها می خواهم که رجوی را تحریم کنند

گفتگوی خانم معینی با انجمن زنان – قسمت پنجم 09 شهریور 1392

گفتگوی خانم معینی با انجمن زنان – قسمت پنجم

آنها به من گفتند که برای دستت می روی فیزیوتراپی در بغداد و ما داریم رسیدگی می کنیم به من گفتند به خودت افتخار کن، برگرد روی روال کارهایت و باید قبل از اینکه بخواهی عمل کنی باید دستت کمی به حرکت بیاید و دو روز بعد رفتم بغداد در سالنی برای فیزیوتراپی کرایه کرده بودند، خانمی به اسم راضیه به من گفت باید پارافین گرم روی دستت بریزی که این رگهائی که خشک شده باز بشود و این برای دستت خوب است، بعد کمی ریخت روی دست خودش و گفت: ببین نترس

blank
blank
blank