قاسم جان زندگی را دریاب پیام عسگر نجف زاده به برادر اسیرش قاسم نجف زاده
به مناسبت روز زن تقدیم به مادران چشم انتظار اسیران تشکیلات رجوی
نامه صدیقه نجفی به فرزندش محمد جعفر نجفی در کمپ آلبانی پسرم سالهاست چشم انتظار آمدنت هستم
نامه خانم گویا به برادرش محمدرضا گویا (اسیر فرقه رجوی در لیبرتی- عراق (
عزیز دلم همه از اینکه پدر و مادرشان در سنین بالا آلزایمر دارند شاکی هستند ولی ما از هوش مادرمان در رنج هستیم! و اینکه چقدر تو را می خواهد و هیچ آلزایمری به سراغش نمی آید شاکی هستیم (همه کارهایمان برعکس است). تو را داماد کردیم که زندگی کنی و خوشبخت شوی، که نشد!… بچه دار شدی که زندیگت شیرین تر شود و خوشبختی بچه ات را ببینی، که نشد! الان که توانی برای تو و ما نمانده بیا در این زمان در کنار هم باشیم، دور از شور جوانی، خاموش و بیصدا… تا در کنار هم عمرمان به پایان رسد.
به نام خدا و به شرف انسانی و برای مظلومان در بند و گرفتار که خود از آنان بوده و هستم
این چه مزدوریست؟ پدرم مزدور است یاتو رجوی بیشرف و مریم خونخوار بدکاره که خون بچه های مظلومی همچون حنیف امامی و یاسرو یاسرها را میریزید که به قدرت برسید ……… آنان خواهرها و برادران من هستند و دختران و پسران مصطفی محمدی که درود خداوند بر او باد
خانواده کماکان در پی فرزند اسیر در فرقه رجوی است!
آیا ما حق نداریم به حداقل حقوق خود که خواستار ملاقات با فرزندان خود هستیم توجه شود؟ آیا رجوی که خود را رهبر ایران می داند چگونه میتواند خانواده های مربوطه را دشمن خود اعلام کند؟ ما از آن ایرانی هستیم که او در همه جا خود را خواهان بدست آوردن حقوق ایران ها جا میزند ولی درآن سو نمی گذارد ما با فرزند خود ملاقات کنیم این چه تناقضی است که او درادعا وعمل دارد؟
چرا رجوی برادرم را اسیر کرده؟
خانم آتابای می افزاید که من تعجب می کنم چرا هیچ نهاد و ارگانی پیدا نمی شود تا حتی به مدت یک ساعت از سران جنایتکار فرقه رجوی برای ملاقات با برادرم برای ما اجازه بگیرد تا بتوانیم حتی در حضور خود نماینده های حقوق بشری با او دیدار داشته باشیم؟ او می گوید چرا سازمانهای حقوق بشری و صلیب سرخ با وجود این همه ادعا برای رهایی برادرم که امراض خیلی سختی دارد هیچ کاری انجام نمی دهند و تنها نظاره گر جنایات این گروه تروریستی می باشند؟
پیام تسلیت انجمن نجات به خانواده شیرنگی
خانم مرحومه زهرا بیگوم شیرنگی که همانند سایر خانواده ها با آرزوی ملاقات و دیدار با خواهرش از این دنیا رخت بر بست که عامل این نرسیدن به یک آرزوی دیرینه همانا سران فرقه رجوی می باشند که مورد لعن و نفرین خانواده های داغدار می باشند و انشاالله خانواده آن مرحومه نیز نابودی این گروه تروریستی را بزودی شاهد خواهند بود که آن روز دیر نیست.
خواهری درحسرت دیدار برادر
خواهر یوسف با بغض می گوید که الان پاسپورت ام را آماده کردم شاید راه ملاقات باز شود ومن یک بار با یوسف دیدارکنم! شاید یک روز یوسف هم بیاید ودر کنار هم در همان منزل زندگی کند آرزوی هر خواهر است که با برادراش درد دل کند و یا فرزند برادرش را به آغوش بگیرد این حقوق ابتدائی را رجوی از ما خانواده ها ربوده است سالها در حسرت دیدار با برادرم هستم وچنانکه مادرم در حسرت دیدار ازاین دنیا رفت.
پیام تسلیت انجمن نجات خوزستان به خانواده شهیدی
با نهایت تاثر و تالم با خبر شدیم که فرزند آقای کاظم شهیدی از خانواده های فعال عضو انجمن نجات خوزستان که برادرش بنام لفته شهیدی سالهاست اسیر فرقه رجوی است متاسفانه روز سه شنبه مورخه 20/11/93 براثر سانحه تصادف دار فانی را وداع و به رحمت ایزدی پیوسته است. بنابراین ما اعضای انجمن نجات شاخه خوزستان ضمن ابرازهمدردی وعرض تسلیت به خانواده محترم آقای کاظم شهیدی وبا آرزوی صبر و بردباری برای آنها علو درجات وشادی روح فرزند جوانشان را نیز از درگاه خداوند منان خواستاریم.
پدر در انتظار رهایی فرزند خود از فرقه رجوی است
من به او می گویم پدر! به او اجازه ملاقات نمی دهند اگر بروی وقتت هدرمی شود که باز جواب میدهد: بهترین آرزوی من دیداربا آن فرزندم درساعت های آخرعمرم است! بقیه بچه هام همگی تشکیل خانواده داده وخیالم از آنها راحت است واز این فرزندم که درآن محل اسیر شده نگران هستم ومی ترسم که نتوانم برای آزادی اش کاری کنم. چرا که آرزوی یک پدر ومادر این است که ببیند فرزندش یک زندگی مناسب دارد که برای اسدالله این زندگی وجود ندارد.
بنام خدا و بنام عصر ظهور حق و حقیقت
گرچه سالها سکوت بوده وسکوت، حال می فهمم داستان اسارتت را. داستان اسارت دختری از بلور عشق، دختری از جنس مهربانی، دختری سرتاسر عاطفه و گذشت و فداکاری، و دختری که خداوند انتخابش کرد برگزیده اش ساخت برای رسالتی بزرگ،و میدانم و دانسته ام و تمام مردم دنیا بدانند که تو شایسته ترینی و برازنده ترینی و این است جواب سوالی که سالهای سال در نبودنت از من پرسیده شد. چرا سمیه؟….
مصطفی: سمیه، حوریه دلتنگ است. محبوبه: سمیه، میدانم که میدانی
گفته بودم که سکوت نمی کنم که اسناد و مدارکی دارم که رو می کنم که حرف می زنم که به دنیا اعلام خواهم کرد شما فرقه ی ضدبشری مجاهدین که با فریب نیرنگ مغزهای متفکر را به بند کشیدید را رسوا خواهم کرد ای کسانی که اسم ازادی و نام خلق را دست آویز اهداف پلید خود نمودید من مصطفی محمدی گفته بودم که آرام نیستم و نمی مانم حتی اگر دخترم سمیه در بند نبود
فساد در پایه های اولیه سازمان مجاهدین
آقای مردانی برای رهایی تمامی زندانیان گرفتار در سازمان مجاهدین دعا می کند و میگوید روزی برسد تا این فاسد جامعه بطور کامل از روی زمین برداشته شود همچنانکه از اخبار می شنوم این روز دور نیست و این فرقه دارد از هم می پاشد که این فقط دعای ما خانواده هاست که انشاءالله این روز دیر نیست.
مصطفی محمدی: محبوبه و من تا روز آزادی سمیه آرام نخواهیم گرفت
سمیه محمدی فرزند محبوبه ومصطفی که سالها پیش هنوز به سن قانونی نرسیده بود در ظاهر به دعوت مجاهدین برای بازدید از اردوگاه اشرف خانه و محل زندگی خود را ترک کرد … هر پیام او در تلویزیون مجاهدین وحتی کتابی که از جانب او به دنیا معرفی شد حاکی از عشق و از خود گذشتگی نسبت به پدر ومادر وتنها خواهرش حوریه است. پدر سمیه عشق بی پایان دخترش را ارج نهاده وهمچنان برای آزادی دخترش در تلاش وتکاپوست ودرپی گمشده اش به هر کجا وهرطریق و هر روش.

