شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۴
همه منتظر آمدنت به خاک وطن هستند 28 بهمن 1386

همه منتظر آمدنت به خاک وطن هستند

نمی دانم چگونه عمر سپری می نماییم یادت هست، آیا خاطرات خانوادگی خود را مرور مینمایی… آن پدر زحمتکش و صدیق، مادر پر لطف و مهربان خانواده پر جمعیت با برادران و خواهران بسیار با عطفه از جمله برادر بزرگ علی آقا، حسن، قاسم و خواهران سکینه، فاطمه، رقیه، زری، طیبه و زینب آنها را به یاد داری؟ همگی خوبند و مشغول زندگی همراه با بچه های قد و نیم قد. واقعاً همگی دیدن دارند.

تا کی می خواهی ما را چشم انتظاربگذاری 25 بهمن 1386

تا کی می خواهی ما را چشم انتظاربگذاری

چون ما شنیده ایم که دوستان شما درحال آمدن هستند که توهم سعی کن بیائی. حال همگی ما خوب است. عروسی علی خواهرزاده ات که نیامدی پس سعی کن عروسی بچه های دیگرفامیلها بیائی. عروسی سعید پسربرادرت احمد نزدیک است. دوست دارم ازنزدیک تورا ببینم ودرآغوش بگیرم وبعد ازدنیا بروم وبه مادرت بگویم که محمود به سرزندگی خود بازگشته است واینطوری اورا خوشحال کنم.

آیا این رسم مروت و مردانگی است 25 بهمن 1386

آیا این رسم مروت و مردانگی است

اکبر جان، از همین فرصت استفاده می کنم و خطاب به رهبران سازمان مجاهدین می گویم واقعاً اگر شما رهبران سازمان مجاهدین به خانواده ما و پدر و مادر پیر و چشم انتظار که سالهاست در حسرت دیدار و شنیدن صدای فرزندشان اکبر بسر می برند و چه شب ها صدای گریه شان همه ما را از خواب بیدار کرده است، ارزشی قائل بودید. به خواسته آنها تن داده و اجازه می دادید تا برادرم اکبر حداقل پس از شانزده سال یکبار هم که شده برای چند دقیقه با پدر و مادر درد کشیده اش تلفنی تماس می گرفت و با هم حرف می زدند

نامه خانواده ایران پور به عزیزان در بندشان 23 بهمن 1386

نامه خانواده ایران پور به عزیزان در بندشان

ما می دانیم که شما تحت مسئول هستید و این حرف ها را تحت فشار سازمان و مسئولین خود گفتید و مجبور به انجام این کار شده اید،آغوش تمام ما برای پذیرفتن شما باز است،با این کار شما و امثال آن ذره ای علاقه ما نسبت به شما کاسته نخواهد شد، ما شرایط شما را به خوبی درک می کنیم. پاره های تنم، عزیزان دور از وطنم، احمد و رضا جان ما با تمام قدرت هر گونه حمایتی که لازم باشد از شما می کنیم تا شما بتوانید به زندگی عادی برگردید

به وطن بازگرد 21 بهمن 1386

به وطن بازگرد

پسرم رضا جان. من ومادرت وبرادرانت وخواهرانت منتظرتو هستیم که به وطنت بیایی. سلام برادرانت: محمد- احمد – بهمن – علی – وشهرام وخواهرانت رابرای تونوشتم وهمه ما خوب هستیم. ازخداوند متعال می خواهم که حالت خوب باشد وحال پسرت رشید و دخترت راحله هم خیلی خوب است ودرپایان ازتو می خواهم که به وطنت برگردی والسلام.

سوء‌استفاده از عواطف والدین، حربه جدید مجاهدین برای اخاذی است 20 بهمن 1386

سوء‌استفاده از عواطف والدین، حربه جدید مجاهدین برای اخاذی است

وی گفت: من فرزندم بهزاد را به گونه‌ای تربیت نکردم که سردیگران بویژه پدر و مادر خود کلاه بگذارد، من از رفتار او دل شکسته شدم اما پس از دیدار با برخی دوستان سابق بهزاد که قبلا در سازمان به اصطلاح مجاهدین بودند به این نکته پی بردم که آنان مانند یک فرقه هواداران خود را به اسارت ذهنی در می‌آورند.

خانواده اکبری نسب تقاضای انتقال جسد فرزندشان را به ایران دارند 17 بهمن 1386

خانواده اکبری نسب تقاضای انتقال جسد فرزندشان را به ایران دارند

گذشت زمان و منطق زندگی کم کم ما را به این راه سوق می داد که دیگر کمتر به یاسر فکر کنیم تا اینکه اخیرا مادر فداکارم متوقع بود که من بعنوان عضو ارشد خانواده بازهم سری بعراق زده و از حال و روزگار سید مرتضی و موسی خبری بگیریم. من پس از مقاومت چندین ماهه پس از تحمل مشقات زیاد به عراق آمده و سر انجام در روز سوم فوریه 2008 به کمپ آمریکایی ها در اشرف مراجعه کرده و با مشکلات زبانی زیاد به سربازان و درجه داران آنجا تفهیم کردم

از طرف پدری دردمند، سلامی چو بوی خوش آشنایی 15 بهمن 1386

از طرف پدری دردمند، سلامی چو بوی خوش آشنایی

سلامی چو بوی خوش آشنا که بوی پدر و فرزند دارد. خدمت با سعادت فرزند عزیزم افضل اینجانب میرفاضل معروف به کوچی آقا که هم اکنون در کمال سلامت در روستای آقاسیدشریف مزار (پشت بیجار) در سلامت کامل بسر می برم. هیچگونه ملالی نیست بجز دوری تو فرزند مهربانم و امید است با رسیدن این نامه دیدار تازه می گردد و بسوی ما آیی

روزی نیست که جای خالی شما در بین ما احساس نشود 11 بهمن 1386

روزی نیست که جای خالی شما در بین ما احساس نشود

عموی عزیزم از شما برای برادر زاده ها فقط خاطرات گذشته که فردی سخت کوش، درس خوان و تحصیل کرده بودید از پدر و مادر خود به گوش میشنویم. عموی عزیزم نامه ای که برای شما می نویسم این امید را به خود می دهم که انشااله بتوانم روی ماه شما را ببینم و بتوانم با شما در تماس باشم و صدای گرم عموی خود را با گوشهای خود بشنوم فکر نکنم این توقع زیادی از یک عموی خوب باشد.

به هیچ انگاشتن عواطف خانوادگی، فاجعه ای برای آزادی 08 بهمن 1386

به هیچ انگاشتن عواطف خانوادگی، فاجعه ای برای آزادی

سلام صادق منم مادرت که مرا بنام باجی صدا می کنی اینک بعد از سالها انتظار می خواهم چند کلمه ای با تو درد دل بکنم. شاید برای آخرین بار هم که شده صدای تو را از فرسنگ ها راه دور بوسیله تلفن بشنوم. صادق عزیزم اینجا من و برادرت و خواهرانت با جان و دل تو را دوست داشته و منتظر صدای تو هستند که با تو درد دل بکنند و صدای قشنگ تو را بشنوند. صادق جان، جانم به قربانت امروز که حساب سن شما را می کردم می دیدم که شما پنجاه ساله شده ای و نزدیک بیست و هشت سال است که از تو دور بوده ام ولی تنها چیزی که مرا امیدوار کرده این بوده که تو یک روز بیایی و دوباره روی ماهت را ببینم. صادق عزیزم تو میدانی که من دیوان حافظ را دوست دارم و هر روز فالی از آن می گیرم ولی تا به امروز نا امید نشده ام و هر روز وعده می دهد که تو پسرت را خواهی دید. صادق جانم به شیرینی پنجاه سالگیت با یک تلفن دل همه ما الخصوص مادرت را شاد بکن.

سال های انتظار و بی خبری 08 بهمن 1386

سال های انتظار و بی خبری

باورکنید که در اینجا کسانی هستند که ازپیش شما برگشته اند و سالهاست که دارند زندگی خوشان را میکنند و کسی هم به آنها کاری ندارد شماهم میتوانید با اطمینان کامل به زندگی عادی برگردید هرچند که در آنجا تبلیغات یک طرفه است اما اینجا ما نفراتی رامی بینیم که در آسایش هستند و کسی هم کاری به کارشان ندارد میدانیم که سازمان اجازه تماس نمیدهد اما هرطور که توانستید ما را از سلامتی خودتان مطلع کنید و مار از این انتظار کشنده نجات دهید.

اطلاعیه شماره ۶ خانواده سمیه محمدی اسیر مجاهدین 03 بهمن 1386

اطلاعیه شماره ۶ خانواده سمیه محمدی اسیر مجاهدین

سازمانی که ادامه حضورش به آمدن و یا ماندن سمیه بستگی داشته باشد دلیل بی اعتباری و مزدوری بودن آن سیستم هست والا کسی که در خاک ریشه داشته باشد از ریختن برگهایش در توفان هیچ واهمه ای ندارد زیرا سالهاست که در بربیابان به مسافران سایه می دهد تا خستگی راه را بدرکنند و می داند که زمستان خواهد رفت و بهار خواهد آمد و برگها دوباره خواهند روئید.

blank
blank
blank