خاطرات علی امانی (جدا شده از فرقه ی رجوی) – قسمت دوم

بند” ه” مشکلات خود درباره زنها …..
بند”ه” مسئول شدن زنها و برداشتن فرماندهان مرد و آوردن به پایین ترین رده ی آنها را هدف قرار گرفته بود. در این دوران اعتراضات و مشکلاتی پیش آمد. مثلا آدم می دید زنی هست 1 یا 2 سال هست آمده توی سازمان وی را گذاشتند مسئول. خیلی از این زن ها بچه های خودشان بودند به اسم …. که دیروز از خارج آمده امروز مسئول برادران شده. این مسئله برای همه اعضای این گروه بی نهایت زجر آور و دردناک بود. باید از این رجوی سوال کرد اسرایی که گاها 15 الی 20 و … سال در دست این گروه بود چطور یکی از این ها حتی فرمانده تیم یا گروه هم نشد؟ اما یک زن 14 الی 20 ساله که دیروز آمده امروز مسئول این مردها شد. این زنان سوگلی، بواقع هیچ علم و تجربه ای نداشتند. تا قبل از آمدن در خارج درس می خواندند و کار فرماندهی و.. نمیدانستند. به همین دلیل بود که خیلی از فرماندهان جدا شده و یا زندانی شدند. نمونه واضح آن فرمانده فتح الله بود. راستی چرا او خشک شده بود و توان راه رفتن و حرف زدن را هم نداشت؟ علت این بود که مسعود و مریم رجوی به کسی رحم نمی کردند فقط می گفتند هر چه ما می گوئیم باید اطاعت کرد.
نشست دیگ باقرزاده
وقتی به نشست های دیگ رسیدیم همه مسئله اصلا بر سر اسرایی که سازمان نگه داشته بود می چرخید. مسعود رجوی به اسیران میگفت که شما بزرگ شده اید ما به شما اعتماد داریم شما از ما شدید. اما هرگز چنین نبود. ما برچسب هایی بیش نبودیم. در هر کاری و هر مسئولیتی هر جا یک اسیر پیوسته بود بالای سر او چند نگهبان بود و هرگز به حال خودش رها نمی شد. تمام زندگی این سازمان نشست های الکی بود و تکراردروغ های پی در پی. طوری حرف می زدند که انگار یک ماه یا چند روز دیگر این فرقه پیروز می شود و به قدرت می رسد. همه می دیدیم که تحلیل های این سازمان بی اساس و بی پایه است. یکی بعد از دیگری دروغ و پوچ و خالی بود. وقتی سازمان متوجه می شد که همه نادرستی این وعده ها را فهمیدیم بلافاصله نشست بعدی را برگزار می کردند. در نشست های دیگ همه را از سر می گرفتند. میگفتند هر حرفی دارید بزنید. مثلا با چه کسی محفل زدید؟ با این حرف ها بر سر همه می رفتند حرف های ناجور و فحش های خانواده و … توهین هایی می کردند که شرم میکنم بیان کنم.
بعد از نشست های مسعود رجوی در قرارگاه باقرزاده فریده بنائی نشست گذاشت. رسم بود می گفتند هرکس می خواهد حرف بزند. همه مجبور بودند دست بلند کنند. کسی هرگز از ترس نمی توانست دست بلند نکند. یکی هم که پیدا می شد اول او را بلند می کردند…..
خلاصه بعد از نشست مسعود رجوی آمدیم وشب هنگام فریده بنائی نشست گذاشت ومرا صدا کرد. چون کارهای پاسیو زیاد داشتم وهمیشه در فکر رهایی از این فرقه بودم. روی من خیلی حساس بودند. مرا بلند کردند صحبت کنم. هنوز هیچ حرفی نزده بودم دیدم داریوش نصر یوسف که مسئول بالا بعد از فریده بنائی بود، به من گفت پدر سوخته درست حرف بزن! می زنیم داغانت می کنیم…. و از حرف های زشت و بد به من می زدند. من یک لحظه قاطی کرده و به داریوش نصر گفتم چطور می زنی؟ چرا؟ برای چه؟ تو چه کاره هستی؟ او یک مشت به چانه من زد. احساس کردم مرا برق گرفت. خلاصه شلوغ کردند. نفرات دیگر گفتند این پدر سوخته است و چرا حرف نمی زند؟ دست بلند نمی کند و…؟ غافل از این که اصلا آنقدر صحنه سازی و شلوغ می کردند که کسی نبود بگوید آخر خانم مسئول اصلا شماها اجازه صحبت کردن می دهید؟ شما ترس از آن دارید که بنده یک کلمه بگویم. آیا آزادی ای که شما می گوئید این است؟ شما این طور آدم ها را دوست دارید؟ این است خدمت شما به خلق قهرمان؟ که می گویید بنده یکی از آنها هستم؟
دیدارهای صلیب سرخ با اسرا
درطول چندین سال زندگی در سازمان یک بار با مامورین صلیب سرخ ملاقات داشتیم.
وقتی قرار شد به دیدن صلیب سرخ برویم، قبل از دیدار نشست های فراوانی گذاشتند که بی فایده وحتی مضر بودن آنرا برای ما ثابت کنند! گفتند این صلیب سرخ نیست و به کسی کمک نمی کند و این ها عوامل حکومت ایران هستند.
بالاخره روزی رسید برای ملاقات صلیب سرخی ها در قرارگاه اشرف.
جلوی درب به داخل یک سالن بود که مال نفرات حفاظت درب بودند. آنجا محل ملاقات بود. که از نفرات بالای سازمان همه شان حضور داشتند. حتی چند دقیقه قبل خود مهدی ابریشمچی هم صحبت کرد و توجیه می کرد چه بگوئیم چه نگوئیم. بعد از آمدن صلیب سرخ یکی یکی صدا می کردند. خود نفرات بالای سازمان هم جلو درب ایستاده بودند. وقتی رفتم تو دیدم مهدی ابریشمچی و چند تا از نفرات سازمان نشسته و چشم بما دوخته اند. آنها جلوترازما جواب دادند.طی این چندین سال فقط من این دیدار کوتاه را تجربه کردم. آنها هم فارسی صحبت می کردند. از آنجا که خارج شدیم مارا تحویل مسئول مقرمربوطه می دادند تا به صورت تکی یا جمعی بیآورند به محل های خودمان. هرگز کسی را تنها نگذاشتند با مامور صلیب سرخ دیدار کند و سرگذشت خودش را به صلیب سرخ شرح دهد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا