خانم رجوی، آرش صامتی پور را بجا نمی آورید؟

خانم رجوی، آرش صامتی پور را بجا نمی آورید؟مسعود خدابنده، هشتم اکتبر 2006خانم رجوی. باز مزخرفاتی همچون سوت که چه عرض کنم فریاد در تاریکی سایت های فرقه تان را پر کرده است. به نظر می رسد که این بار تهدید آرش صامتی پور است و تاثیری که در درون و بیرون سازمان مخوف شما […]

خانم رجوی، آرش صامتی پور را بجا نمی آورید؟
مسعود خدابنده، هشتم اکتبر 2006
خانم رجوی. باز مزخرفاتی همچون سوت که چه عرض کنم فریاد در تاریکی سایت های فرقه تان را پر کرده است. به نظر می رسد که این بار تهدید آرش صامتی پور است و تاثیری که در درون و بیرون سازمان مخوف شما بجای گذاشته است. شاید هم ترس از تاثیراتی است که بعدا خواهد گذاشت. مثال گربه دزده را که یادتان هست.
تا جایی که شما را می شناسم و می دانم که می دانید که در برخی زمینه ها بهتر از خودتان می شناسمتان فکر نمی کنم غرض از این هیاهویتان مسئله شخصی با آرش و یا آرش ها باشد که در گذشته بارها نشان داده اید که چیزی در چنته ندارید که برای رنگین کردن سفره ای که ربع قرن است با خون و رنج مردم بیگناه پهن کرده اید با شیطان معامله نکنید. البته تا جایی که یادم هست این هم از آموزش های شوهرمفقود الاثرتان است که به پر کردن بانک خود از خون قربانیان فرقه زیر کتل صدام حسین فخر می فروخت. الان نمی دانم زیر چکمه های سربازان ائتلاف چگونه روزگار به سر می کند. انشاالله که خداوند وکیل تمامی قربانیان او و شخص شما باشد. انشاالله که زمان رویارویی در دادگاه نزدیک است.
راستی کسی را که این چنین لرزه بر اندامتان انداخته را بجا نمی آورید؟
آرش صامتی پور!
همراه دو نفر دیگر که بیش از چهارده سال نداشتند توسط مزدور (و قربانی) فرقه علیرضا جعفر زاده (به راستی چه کسی فکر می کرد که وی تا این حد در منجلاب فرو رود؟) و با دستور شخص شما از واشنگتن عضو گیری شد. به عراق آمد تا تحت آموزش های تروریستی رژیم صدام حسین قرار گیرد و زمان زیادی طول نکشید برای کشتن و کشته شدن (کشته شدن قبل از کشتن، چرا که طراحانتان بیشتر بدنبال قتل وی بدست سیستم های انتظامی و امنیتی ایران بودند تا این که وی بتواند عمل تروریستی مشخصی را با موفقیت به پایان برساند) به تهران اعزام شد.
بجا نیاوردید؟
همان که قبل از اعزام به مسلخ برایش هدیه و نامه می فرستادید!!
خودتان را به نفمهی میزنید؟ از شما بعید است مهر تابان! از شما بعید است رئیس جمهور سیزده ساله همپالگی هایتان در شورای جرم و جنایت و مزدوری. این حد از بزدلی از ضعیفه ای (به معنی دقیق کلمه و نه بخاطر این که نام زن را ننگین کرده اید) مثل شما هم قابل قبول نیست. خودتان را به مریضی نزنید زمان پاسخگویی به اعمال شنیعتان نزدیک است.
آرش صامتی پور در زمان دستگیری با خوردن قرص های سیانوری که به وی داده بودید (که آن قرص ها هم همچون سیستم رهبری فرقه تان فاسد بود) و کشدن نارنجکی که برای نابودی خودش از شما هدیه گرفته بود با تمام توان سعی کرد تا خود را نابود کند. راستی فکر می کنید آرش عاشق چشم و ابروی شما شده بود یا تحت تاثیر روش های مغز شویی کپی شده از کتاب های روانشناسی ای بود که روز و شب بدستور مسعود همسرتان زیر جملات مختلفش خط می کشیدید و بخش به بخش حفظ می کردید؟
علتش را از وی پرسیدم. گفت تصمیمش به خودکشی بخاطر این بود که به وی باورانده بودید که شکنجه هایی که تحمل خواهد کرد بسا بد تر از خودکشی خواهد بود. و باز ادامه داد که البته حال می فهمد که طبعا شخصا می دانستید که اگر فرد خودکشی نکند، چند روزی بیشتر طول نخواهد کشید تا با حذف نشست های شستشوی مغزی روزانه در فرقه و با رو برو شدن با واقعیات به کنه پستی رهبری فرقه و در راس آن شخص شما و همسر جنایتکار فراری تان (مسعود رجوی و مریم رجوی) پی ببرد.
بجا آوردید؟ پس الحمد و الله. آنقدر های هم که می گویند خنگ تشریف ندارید!!
از بد شانسی شما و خوش شانسی خانواده ها و عزیزان، آرش صامتی پور زنده ماند. کما این که بابک امین و مرجان ملک زنده ماندند و کما این که ابراهیم خدابنده و جمیل بصام زنده ماندند و البته فراموش نمی کنیم که هزاران نیز بدست و توسط حیله های روباه صفتانی همچون شخص شما جان به جان آفرین تسلیم کردند و خدا از سر تقصیراتتان نگذرد.
میدانید که اکنون بیش از هزار و پانصد تن از نجات یافتگان از فرقه در سالهای اخیر به ایران بازگشته و در آنجا زندگی می کنند و می دانید که صد ها تن دیگر از نجات یافتگان نیز در کشورهای اروپایی و امریکایی بخاطر خلاصی از سازمان مخوف و ضد بشر، مزدور و مزدور پرور و قاتل و قاتل پرور مجاهدین خلق ایران هر روز صدها بار خدا را شکر می کنند.
با تمام این حرف ها و با تمام جنایاتی که شخصا در حق آرش و آرش ها روا داشته اید و کوچک ترین آنها زخم هایی است که بر بدنش نمایان است و دستی که شما بخاطر تغذیه از خون فرزندان ایران از او قطع کرده اید آخرین حرف آقای صامتی پور، در پاریس و قبل از بازگشت به خانواده ای که به یمن نجات از فرقه شما تشکیل داده است این بود که
به قصد انتقام نیامده ایم
بحثمان با سران فرقه هم اصلا سیاسی نیست
جنگ و جدلی هم با کسی نداریم.
آمده ایم به همراه مادری که بعد از بیست و اندی سال می خواهد فرزندش را بمدت دو ساعت بدون حضور دژخیمان تحت امر رجوی ملاقات کند
و
آمده ایم به همراه دختری که مادرش به جرم حمایت از سازمان مجاهدین اعدام شده و خود وی نیز به یمن وجود رجوی بدون پدر بزرگ شده و اکنون که روی پای خد ایستاده می خواهد پدرش را ساعتی بدون حضور نحص رهبران سازمان جرم و جنایت ببیند
خانم رجوی!! آیا تمامی این حرکات چندش آورتان بجز جواب نه ای است که به پشتوانه خودفروشی روز و شب خود در غرب و شرق به این مادر و دختر داغ دیده می دهید؟ و آیا این همان عرضه کردن ماهیت ضد ایرانی، ضد مردمی و ضد بشری خود و فرقه تان به معرض عموم و تاکیدی دیگر بر لرزه ای نیست که بر اندام باند تبه کار و خود فروشتان افتاده؟
این بود جسارت و شجاعتتان؟ تقاضای اولیه و پایه ای یک مادر و یک دختر ایرانی خشتک دستگاهی را که مدعی برقراری جامعه بی طبقه توحیدی!! بود را به سرش کشید؟
راستی شما که آنچنان در به مسلخ فرستادن بزرگ و کوچک به عملیات باصطلاح فروغ جایدان تان باد به غبغب (که اخیر عمل هم کرده اید) می انداختید چرا یکدفعه اینطور به شیون و زاری افتاده اید؟
شما نبودید که دستور می دادید با شنی تانک های اهدایی صدام حسین روی مردم بی گناه و بی دفاع دهات کردستان عراق بروند؟ چه شد؟ چرا یکدفعه اینطور ذلیل و علیل شده اید که روزی چهارده ساعت در بستر بسر می برید؟ آن مناظرو سراب هایی که شوهر مفقود الاثرتان جلویتان گرفته بود فرو ریخته؟ صدام رفت و کسی دیگر حاضر به پوشیدن چکمه های نیست؟
خانم رجوی جسور باشید. در باخت هم جسور باشید. صد رحمت به دزد و قاچاقچی معمولی. شما که واقعا آبروی هر چه بزهکار است را هم که بردید. آخر شما را که از پشم بز نساخته اند. نا سلامتی هنوز نام آدم را با خود حمل می کنید.
از شخص شما و همسر مفقود الاثرتان که مدت ها است قطع امید شده ولی آی کسانی که هنوز بخاطر حقیرترین منافع روزمره حرام اندر حرامتان در هر شرع و عرفی در کنار این دو نشسته و تحت نام مسلمان ، مارکسیست ، روشنفکر و هزار و یک جور مارک دیگری که دیگر خریداری هم ندارد روز را در سکوت به شب می رسانید. شرمتان باد. با ننگی که بر خود خریده اید فرزندانتان هم نخواهند توانست در هیچ کجا سر بلند کنند.
راستی خانم رجوی اگر بجا بیاورید آقای اسماعیل یغمایی مدت های مدید مسئول تولید زندگی نامه، تولید نامه های رسیده از ایران ، تولید نامه های رزمندگان و… دستگاه دروغ سازی تان بود. فکر نمی کنید حداقل اسماعیل از حدی از سواد و منطق برخوردار بود که نویسندگان جدیدتان از درصدی از آن هم بی بهره اند؟ راستی چه شد که هر کس که سوادی و استعدادی داشت اگر موفق به فرار نشد در چمبره فرقه شما خشکید؟ در زیر مطلبی را که از سر استیصال و در نهایت دستپاچگی بیرون داده و حتی نخواسته اید که یک بار هم که شده خودتان را جای فرد خواننده بگذارید و نوشته تان را مرور کنید آورده ام. فکر می کنید با این جواب نه ی از سر وحشت ی که به این مادر و این دختر زجر دیده (از شخص شما و شوهرتان) داده اید ممکن است که حتی همین معدود نفرات هنوز متناقض نشده دور و برتان بدون ضرب و شتم و تهدید و تطمیع متقاعد شوند؟
خانم رجوی آخر خط فرا رسیده. پایان کار است و خود بهتر از من میدانید والا که مصرف قرص اعصاب معروفتان این چنین به یک باره چند برابر نمی شد.
خانم رجوی بیش از این منجلاب دستپخت خود و همسرتان را به هم نزنید همین بویی که به مشام می رسد کافی است.
مطلب از وبلاگ آقای آرش صامتی پور که بدون شرح از سایت های فرقه رجوی برداشته و کپی شده است گرفته شد:
افزایش شکنجه برای تسلیم و ندامت با الگوی مزدورآرش صامتی
در شرایطی که وزارت اطلاعات شماری از شکنجه گران و ماموران وزارت اطلاعات تحت عنوان انجمن نجات را روانه فرانسه کرده تا علیه مقاومت ایران به لجن پراکنی پرداخته و برای اقدامات تروریستی زمینه سازی کنند, و در حالیکه مأموران اعزامی، پس از سالها شرکت در شکنجه و بازجویی از زندانیان سیاسی با تور اطلاعاتی به اروپا اعزام شده اند، وزارت بدنام اطلاعات، زندانیان مجاهد و مبارز را به منظور درهم شکستن مقاومت و ایستادگی آنان زیر فشار و شکنجه شدیدتری برده است تا آنها را به توبه و ندامت کشانده و سپس با الگوی مزدورانی همچون آرش صامتی و بابک امین، برای اعمال فشار و سرکوب بیشتر و گستردهتر علیه زندانیان سیاسی و خانوادههای مجاهدین به خدمت بگمارد.
وزارت بدنام اطلاعات اخیراً شمار دیگری از زندانیان مجاهد را زیر بازجویی برده و برای تسلیم آنان گفته است که «آرش صامتی را نگاه کنید چرا از او یاد نمیگیرید؟ او الان خانه و آپارتمان دارد. به مسافرت اروپا رفته و زندگی خوبی دارد. چرا شما نمیخواهید مثل او زندگی کنید و از زندگی و عمر خود لذت ببرید؟…».
متقابلاً وزرات اطلاعات فشار و آزار و اذیت خانوادههایی که برای دیدار فرزندانشان به شهر اشرف آمدند و یا در ارتباط با مجاهدین هستند را بیشتر کرده و تعدادی از این خانوادهها را احضار و پس از بازجویی به زندان انداخته است. شکنجهگران و جاسوسان اطلاعات ضمن کنترل تلفن و ارتباطات کامپیوتری خانوادههای مجاهدین و هواداران مقاومت آنها را تهدید کردهاند که در صورت هرگونه تماس یا ارتباطی با فرزندان و اقوام مجاهدشان، با زندان و حبس، از آنان انتقام گرفته خواهد شد.
آنچه ذیلاً ملاحظه میکنید فقط گوشهیی از فشار و سرکوب مأموران و دژخیمان وزارت اطلاعات علیه مجاهدین و خانواده ها و هواداران سازمان را بازتاب میکند:
1. تهران- تعدادی از خانوادههای مجاهدین و هواداران مقاومت با ارسال گزارشات مختلف، ترفند جدید وزارت اطلاعات برای اعمال فشار و شکنجه زندانیان مجاهد و مبارز را افشا نمودهاند. در یکی از این گزارشات آمده است:«… وزارت اطلاعات چند روز پیش مجدداً او را برای بازجویی و شکنجه برد. شکنجهگران وزارت اطلاعات به وی گفتند چرا از گذشته خودت توبه و ندامت نمیکنی تا مورد رحمت و رأفت جمهوری اسلامی قرار بگیری؟ آرش صامتی را که می شناسی جرمش هم خیلی سنگین بود ولی وقتی ندامت کرد و با ما همکاری کرد صاحب آپارتمان و زندگی و شغل شد. اخیراً هم او را به فرانسه فرستادیم. مگر تو چه کم داری؟ تو هم میتوانی زندگی خوبی مثل او داشته باشی و… اما او در مقابل دژخیمان سرخم نکرده و جواب قاطع و کوبندهیی مثل حجت زمانی و ولیالله فیض مهدوی به این جنایتکاران داده است, بطوریکه مأموران اطلاعات عصبانی شدند و با خشم او را به سلول برگردانده اند و او را تهدید کردند که سزای این کارهایت را خواهی دید…».
در نامهٴ دیگری چنین توضیح داده شده است:«…چند روزپیش بازجویان وزارت اطلاعات مجدداً…. را به زیر شکنجه بردند و به او گفتند چرا اینقدر سماجت می کنی؟ چرا دست از این کارهایت برنمیداری؟ آیا میدانی بابک امین و آرش صامتی الان کجا هستند؟ در حالیکه تو گوشه سلول و زندان هستی آنها در مسافرت اروپا هستند. قاتلان مردم ایران سعی کردند…. را تحقیر کنند تا او را بشکنند و به تسلیم وادار کنند و بارها به او گفتند”تو در گوشه زندان افتادهیی و مجاهدین حتی احوال خانوادهات را نمیپرسند چه برسد به اینکه سراغ خودت را بگیرند” او نیز به آنها پاسخ داده بود”مجاهدین برای خوشبختی و سعادت 70میلیون نفر ایرانی مبارزه و مقاومت میکنند, خانواده منهم یکی از همین 70میلیون هستند”. شکنجه گران اطلاعات بلافاصله با خشم و غیظ او را به سلول برگردانده و تهدید کرده بودند نوبت تو هم خواهد رسید».
2. اراک- خانواده یکی از مجاهدان مستقر در شهر اشرف که برای دیدار فرزندشان به عراق رفته بودند پس از برگشت به ایران از طرف وزارت بدنام اطلاعات احضار میشوند. این خانواده شریف در گزارش مفصلی که برایمان ارسال کردهاند، مینویسند:«پس از برگشت به ایران، جاسوسان اطلاعات سراغمان آمدند و گفتند که به اداره اطلاعات مراجعه کنید. در آنجا ابتدا پرسیدند که چرا به عراق رفته بودید ما هم گفتیم برای دیدن فرزندمان و مگر دیدن فرزند جرم است؟ مزدوران که دیدند ما از آنها ترسی نداریم از در دیگری وارد شدند و دروغهای خندهداری علیه سازمان گفتند. این دروغها آنقدر مضحک بود که مأموران اطلاعاتی حتی خودشان هم به آن باور نداشتند. برای مثال به ما گفتند”هر کس بخواهد از مجاهدین خارج شود او را به میدانی میبرند و همه مجاهدین به آنها ناسزا و تهمتهای فراوانی میزنند و آنها را شکنجه روانی می کنند. ناخنهای آنها را می کشند و آنها را از زندگی بیزار و ساقط می کنند”. ما که خودمان از نزدیک مجاهدین را دیده و با آنها زندگی کرده بودیم می دانستیم که این حرفها تماماً کذب است و واقعیت ندارد. مزدوران که از نگاههای ما و برخورد ما متوجه شده بودند که فریب دروغهای آنها را نمی خوریم، گفتند”چرا فرزند شما باید در بیابانهای عراق با آنهمه تهدید و مشکلات معیشتی باشد ولی رهبران مجاهدین در کشورهای اروپایی راحت زندگی کنند؟” ما هم به آنها جواب دادیم فرزندمان تحصیل کرده و آگاه است و فریب حرف و ادعا را نمی خورد این راهی است که او خودش انتخاب کرده است و خیلی هم راضی و خوشحال بود. مزدوران که دیدند نمی توانند ما را به هیچ قیمتی فریب بدهند دست آخر با تهدید ما را ول کردند.».
3. اصفهان- یکی از خانوادههای مجاهدین از شهر اصفهان طی نامهٴ محبت آمیزی، از فعالیت وزارت اطلاعات تحت نام انجمن نجات علیه مجاهدین نوشته است. در قسمتی از این نامه چنین می خوانیم:«وزارت اطلاعات افراد درهم شکسته و خائن را تحت نام انجمن نجات به سراغ خانوادهها می فرستد تا علیه مجاهدین لجن پراکنی کنند. این مزدوران که نتوانستند سختی های مبارزه را تحمل کنند الان شرافت خودشان را به حراج گذاشته اند. برای نمونه یکی از همین افراد ذلیل، برای فشار روانی روی خانواده ها و مأیوس و ناامید کردن آنها ها می گوید”مبارزه فایده ندارد. اینهمه سال که مبارزه کردیم چی شد؟ فقط عمر خودمان را هدر دادیم. آنهایی هم که اشرف هستند باید به ایران برگردند و پی زن وزندگی خودشان بروند…”. البته خانواده ها این مزدوران را طرد می کنند و به آنها می گویند فرزند ما زن و زندگی و شغل و هرچه که برای یک زندکی عادی لازم است داشت ولی مبارزه علیه ظلم و استبداد را برای خوشبختی مردم انتخاب کرد.».
4. رشت- یکی از هواداران سازمان از رشت طی گزارشی موضوع دستگیری و اسارت خود در حین انجام یک پراتیک تبلیغاتی علیه آخوندها و در حمایت از مجاهدین را توضیح داده است. در قسمتی ازاین گزارش آمده است:«پس از دستگیری و اسارت و مدت یکماه فشار و شکنجه نهایتاً 5 سال حکم زندان به من داده شد ولی من به خواسته آنها برای عفو تن ندادم و با کمال افتخار حبس و زندان را پذیرفتم».
5. اهواز- خانواده یکی از هواداران مجاهدین از شهر اهواز در مورد دستگیری و زندان پسرشان با ارسال گزارشی، نوشته اند:«به جرم تبلیغ آزادی و حمایت از مجاهدین دستگیر شد. از آن زمان در زندان به سر می برد و کلیه ارتباطات ما تحت کنترل است. تلفن خانه بشدت تحت کنترل جاسوسان اداره اطلاعات می باشد. جنایتکاران اطلاعات ما را تهدید کرده اند که اگر هرگونه تماسی با مجاهدین برقرار نمائیم به شدت با ما برخورد خواهد شد. به فرزندمان هم گفته اند اگر عمرش اجازه داد که حبسش تمام شود حتی پس از آزادی باید هر هفته خودش را به اطلاعات معرفی کند. دژخیمان می خواهند به این ترتیب او را به تسلیم وادار کنند و علیه سازمان بکار بگیرند».
6. بندرعباس- از شهر بندرعباس نامهیی بدستمان رسیده که توسط یک خانواده هوادار ارسال شده است. در این نامه آمده است:«… پدر سال گذشته به جرم شرکت در یک پراتیک حمایت از مجاهدین دستگیر شد. سرکوبگران اطلاعاتی فوراً او را به زندان منتقل کرده و سپس به بازجویی از او پرداختند. پدر حاضر نشد که علیه سازمان حرفی بزند به همین دلیل عناصر بدنام اطلاعات برای انتقام جویی از او حتی حاضر نشدند به قید وثیقه وی را آزاد کنند و همچنان او را در حبس نگه داشته اند. از آن تاریخ به بعد هم تلفن خانه کاملاً تحت کنترل جاسوسان اطلاعاتی است. ولی روحیه پدر خیلی خوب است و گفت به شما پیام بدهم که خیالتان راحت باشد او فریب این جنایتکاران را نخواهد خورد».
7. کرمانشاه- یک خانواده هوادار سازمان از شهر کرمانشاه در مورد فشارها و دستگیری و حبس هواداران و خانواده های مجاهدین گزارش مفصلی برایمان ارسال کرده اند. در قسمتی از این نامه چنین آمده است:«برای یکی از بچه ها وثیقه 60میلیون تومانی گذاشتند. برای یکی دیگر از بچه ها فقط به جرم پخش چند اعلامیه و تبلیغ سازمان 7 سال حبس دادند. و بقیه را هم هر کدام بدلایل آخوند ساخته تحت بازجویی و حبس نگه داشته اند. همه خانواده ها هم تهدید کرده اند که حق نداریم ارتباطی با مجاهدین داشته باشند. و حتی تهدید کرده اند که نباید با یکدیگر رفت و آمد داشته باشیم و یا برای ورزش و کوهنوردی برویم و یا حتی ارتباط تلفنی برقرار کنیم. جاسوسان اداره اطلاعات تهدید کردند که اگر هرکدام این کارها را انجام بدهیم فرزندان و بستگانمان را به حبس های سنگین و طولانی مدت محکوم خواهند کرد. اما روحیه همه بچه ها خیلی خوب است و به شکنجه گران گفته اند هیچ جرمی مرتکب نشده اند تنها گناه آنها این است که فقط چند اعلامیه پخش کرده اند و مگر در این اعلامیه ها چیست که اینقدر از آن ترس و واهمه دارند؟».
8. سمنان- یکی از خانواده های مجاهدین با ارسال نامه یی، مجاهدین شهر اشرف را مورد لطف قرار داده و نوشته است:«… چند روز پیش از طرف اداره اطلاعات به خانه ما ریختند و پدر را با خودشان به زندان اطلاعات بردند. وقتی ما اعتراض کردیم که به چه حقی وارد خانه مردم می شوید و به این کارها دست می زنید گفتند شما با مجاهدین ارتباط دارید و به آنها تلفن می زنید. ما هم به این عناصر کثیف اطلاعات گفتیم مگر تماس خانوادگی با فرزندمان جرم است؟ جلادان وزارت اطلاعات هم گفتند بله تماس با مجاهدین جرم است حتی اگر فرزندتان باشد. وقتی از آنها پرسیدیم مگر تماس تلفنی ما چه مشکلی برای نظام هسته یی شما ایجاد می کند آنها با عصبانیت و خشم به ما توهین کردند. پدر را تا هم اکنون که برای شما نامه می نویسم در زندان نگه داشته اند و به او گفته اند اگر می خواهی آزاد شوی و در کنار خانواده ات باشی باید علیه مجاهدین آنچه ما می خواهیم را بنویسی و همینطور از او خواسته اند سایر خانواده ها و افرادی که با مجاهدین ارتباط دارند را لو بدهد و حرفهای دروغ علیه آنها بنویسد تا مزدوران اطلاعات بتوانند به راحتی آنها را دستگیر و زندان کنند ولی چون پدر حاضر نیست تن به این ننگ بدهد او را همچنان در حبس نگه داشته اند.».