بازخوانی جنایات سازمان مجاهدین خلق علیه کردها

در خلال جنگ دوم خلیج فارس و یورش عراق به کویت، مجاهدین خلق در منطقه‌ای به نام “نوژول”[1] مستقر شدند. این منطقه پیش از حضور دارودسته رجوی، محل زندگی کردها بوده است اما هنگام واگذاری به عوامل رجوی خالی از سکنه شده بود. ارتش صدام در امتداد سیاست سرکوب و نسل‌کشی کردهای این کشور، شهرک‌ها و روستاهای این منطقه را مورد حمله قرار داد و مردم آن را کشت یا به نواحی ایران و ترکیه کوچاند، یا آواره و سرگردان در کوه‌های اطراف کرد. پس از ناکامی “ارتش آزادیبخش ملی” در عملیات موسوم به “فروغ جاویدان”، صدام حفاظت و نگهبانی منطقه نوژول را به باند رجوی سپرد که در آنجا اوقات فراغت خود را با کاشتن گندم و جو پر کنند. جالب آنکه محصولات این منطقه توسط جماعت رجوی به عراقیان فروخته می‌شد. به هر روی عناصر سازمان با آغاز جنگ دوم خلیج فارس، از برخی جایها و از جمله قرارگاه اشرف به نوژول گسیل شدند.

در پی آغاز عملیات توفان صحرا به منظور اخراج لشکرهای عراق از کویت و حمله قوای سی و سه کشور در چارچوب ائتلاف بین‌المللی به عراق، بسیاری از مناطق عراق به ویژه مراکز و پایگاه‌های نظامی و شبه نظامی در این کشور مورد حمله واقع شد اما قرارگاه ها، پایگاه ها، پناهگاه ها، و مجتمع‌های مسکونی مجاهدین خلق از هرگونه گزندی در امان ماند. براساس توافقات بخش برون مرزی سازمان با تصمیم‌سازان عملیات توفان صحرا، مقرر شد مکان‌های استقرار عوامل رجوی با پرچم بزرگ ایران (بی‌نشانه‌های اسلامی) و بیلبوردهای تصویر “مسعود و مریم” به طوری که برای هواپیماها به خوبی قابل رؤیت باشد، متمایز گردد.[2]

فرماندهی کل قوای مسلح عراق، تمرکز نیروهای نظامی خود را در محور کویت قرار داده بود و تقریباً دیگر سرحدات عراق با همسایگان با کمترین عده از یکان‌های کم‌تحرک، کنترل می‌شد. منتفضین از این وضعیت بهره برده در مناطق مختلف به ویژه جنوب و شمال، سر به شورش نهادند. کردها در بخش شمالی کشور موفق به تسخیر شهرهای کلیدی شدند. بیشتر شهروندان کرد که از گذشته دور اسلحه در اختیار داشتند و به دفعات با ارتشیان عراق پیکار کرده بودند به کمک “پیشمرگه” توانستند برای نخستین مرتبه در تاریخ عراق بر کل کردستان عراق تسلط یابند. به باور تحلیلگران جنبش انتفاضه، کردها با تصرف شهرهایی چون طوز، کفری، جلولا، کافی بود از سه‌راهی “سلیمان‌بیگ” عبور کرده خود را به جاده اصلی رسانده و از آنجا حرکت خود را به طرف خالص ادامه داده و پس از آن به سوی بغداد پیشروی نمایند.

انقلابیان در جنوب عراق، به خصوص در بصره، عماره و ناصریه، چنین طرحی را مطمح نظر داشتند و برنامه بعدی آنان پس از کنترل شهرها، عزیمت به بغداد بود که با کمترین نیروی نظامی از آن محافظت می‌شد و حاکمیت تصور نمی‌کرد در داخل با چنین طغیانی مواجه شده و فتح پایتخت گام بعدی و مقصد نهایی قیامگران باشد. چنانچه لطف فرماندهی عملیات توفان صحرا و مساعدت تصمیم‌گیران سیاسی بین‌المللی و منطقه‌ای به یاری حکومت بعث نمی‌آمد، سقوط صدام دوازده سال پیش از 9 آوریل 2003م به دست مردم شریف عراق محقق می‌گردید.

رژیم بعث با آغاز قیام، نمایندگان تام‌الأختیار خود را راهی خیمه صفوان کرد. آنان با ذلت و از موضع ضعف تن به معامله و آنچه در برابرشان نهاده شد، دادند و پای شرایط خفت‌آور تیم مذاکره‌کننده آمریکایی‌ـ سعودی را امضا کردند تا مانع فروپاشی نظام شده، رخصت عبور قوای خود از حلقه محاصره را دریافت کنند. آنچه در این فاصله به کمک صدامیان به ویژه در صفحات شمالی آمد، ارتش سازمان بود.

6 (مارس) 1991 نیروهای پیشمرگه به روستای “رانیه”، که در نزدیکی مرز ایران قرار داشت و جرقه قیام در ناحیه کردستان عراق در آنجا زده شد وارد شده و از آنجا به سایر مناطق کردستان پخش شدند. نیروهای اتحادیه میهنی کردستان عراق عهده‌دار حمله به نهادهای اطلاعاتی حزب بعث شدند. روستاهای دهوک، عمادیه، زاخو، و عقره، حتی بدون کمک و پشتیبانی واحدهای پیشمرگه اتحادیه میهنی از دست عمال حکومت آزاد شدند. در این بحبوحه دست رژیم بعث برای مقابله با شعله‌های قیام در ناحیه کردستان که هر لحظه بر شدت حرارت و مساحت آن افزوده می‌شد خالی بود، اما ناگاه سروکله ارتش سازمان پیدا شد که توسط نظام صدام مجهز به توپ و تانک شده بود. دارودسته رجوی موفق شدند از پیشروی کردها به طرف سلیمانیه به مدت دو روز جلوگیری نمایند.[3]

روایت یکی از اعضای سازمان که پس از شانزده سال عضویت، در سال 1370ـ دقیقاً مقطع انتفاضه شعبانیه ملت عراق‌ـ با تحمل زندان، آزار و شکنجه، از تشکیلات مجاهدین خلق جدا شد، شنیدنی، غمبار و البته متأثرکننده است.

سازمان مجاهدین قسمت بزرگی از مناطق کردنشین شامل شهرهای”طوز”،”خرماتو”، “کفری”، “سلیمان‌بگ” و”خانقین” را قبل از اینکه کردها به این مناطق بیایند، به اشغال خود درآوردند.

در شهر سلیمان‌بگ، اولین عملیات مجاهدین خلق علیه کردها، در محدوده ساختمان راه‌آهن، با وارد شدن یک مینی‌بوس به شهر آغاز شد. این مینی‌بوس پر از پیشمرگ بود که قصد داشتند شهر را آزاد کنند. یک تیپ از ارتش آزادیبخش، به فرماندهی حسن، و تیپ دیگر، به فرماندهی اَحَد، در دو جبهه به این مینی‌بوس حمله کردند. در اولین لحظات، مینی‌بوس آتش گرفت و سرنشینان مینی‌بوس، که قبلاً پیاده شده بودند، به سرعت پراکنده شدند و به سمت “کفری” عقب‌نشینی کردند.

سلاح این پیشمرگ ها کلاشینکف و قناسه بود. مجاهدین خلق آنها را با B.M.P و تانک‌های T55[4] و سایر سلاح‌های سنگین مورد حمله قرار دادند. چند نفر از این عدّه [پیشمرگان کرد] زیر پل راه‌آهن مخفی شدند و مجاهدین خلق، بدون اینکه قصد دستگیری و اسارت آنها را داشته باشند، با توپ پل را منهدم کردند و روز بعد آنها را در همان نزدیکی پل دفن کردند. پیشمرگ‌ها مجموعاً شانزده نفر بودند که اکثر آنها کفش‌های لاستیکی و لباس‌های ژنده به تن داشتند.

در سه‌راهی “طوزـ سلیمان‌بگ‌ـ کفری”، مجاهدین خلق یک کامیون بنز قرمز رنگ را، که حامل ده تُن مهمّات برای کردها بود، متوقف کردند. راننده و نفر همراه و دو کودک را از کامیون پیاده کردند و آنها به حالت تسلیم ایستادند. مجاهدین خلق، با توپ 23 میلی‌متری، آن دو را به گلوله بستند؛ یکی از آنها مغزش متلاشی و دیگری مجروح گردید. یکی از کودکان روی جسدی که مغزش متلاشی شده بود، افتاد و گریه و شیون سر داد؛ به نظر می‌رسید که راننده مقتول، پدر کودک بود. از سرنوشت آن مجروح و دو کودک خبری در دست نیست.

بسیاری از سربازهای کرد عراقی، که از جبهه فرار کرده و قصد رفتن به نزد خانواده‌های خود را داشتند و از ترس ارتش عراق و ناامن بودن جاده‌ها از کوه‌ها عبور می‌کردند، در بین راه مورد تهاجم و حمله مجاهدین خلق قرار می‌گرفتند و کشته می‌شدند.

در حین جنگ، یکی از فرماندهان [مجاهدین خلق]، به نام رضا کرمعلی… پس از صدور دستور تیراندازی به سوی خانه اکراد در شهر”طوز”، توسط مدافعین کرد کشته شد؛ و بعد جسد او را به عنوان شهید در پادگان اشرف به خاک سپردند. علاوه بر رضا کرمعلی، ده‌ها نفر از اعضا نیز که بعضاً مخالف جنگ با کردها بودند امّا به علت اطلاعات غلطی که مجاهدین خلق به آنها داده بودند فکر می‌کردند که با [مأموران] رژیم که لباس کُردی به تن کرده‌اند می‌جنگندـ ناخواسته در مناطق کردنشین کشته شدند.

مجاهدین خلق، برای سرپوش گذاشتن روی کُردکشی و دخالت در امور داخلی کردها، جنگ با کردها را “عملیات مروارید” نام گذاری کردند، و مدّعی شدند که نیروهای رژیم به قرارگاه آنها حمله و آنها این حمله را دفع کرده‌اند؛ در صورتی که تنها در “خانقین”، یعنی ناحیه مرزی ایران و عراق، بخشی از نیروهای مجاهدین خلق که در محلی به نام “محور سوسن” مستقر بودند، مورد حمله نیروهای رژیم [ایران] قرار گرفتند؛ امّا در بقیه نقاط، مانند”طوز”و “جلولا” و”سلیمان‌بگ” و”کفری”، هیچ خبری از پاسداران نبود. در این عملیات، چهار نوجوان زیر بیست سال را دستگیر کردند و به عنوان”پاسدار” جلو دوربین تلویزیون [عراق] آوردند تا ثابت کنند که کردهای عراقی  همه‌ کرد نبوده بلکه عوامل رژیم [جمهوری اسلامی] نیز بین آنها بوده‌اند. [5]

جزئیات دقیق‌تری از برخوردهای دارودسته رجوی با کردهای مبارز عراقی را به نوشته یکی از اعضای سابق سازمان که یک افسر خلبان و تکنسین نیروی هوایی (که در جریان فرار بنی‌صدر و رجوی از کادرهای پرواز همراه سرهنگ معزی بوده و پس از سالها اکنون چند سالی است از تشکیلات فرقه‌ای و فامیلی مسعود و مریم جدا شده است) تقدیم حضور خوانندگان مکرّم می‌گردد:

[نظامیان رجوی] با تجهیزات کامل، در حال برگشت بر سر راه سلیمان‌بیگ و در حال استقرار در اطراف شهرهای “طوز” و “کفری” بودند. آن گروهی که در حال عبور از شهر”طوز” بودند، بنا به دستور فرمانده، سرِ لوله‌های توپ‌ها و مسلسل‌ها را به طرف شهر”طوز” هدف‌گیری کرده بودند. مردم شهر در جلو مغازه‌ها، جهت تماشا، گرد آمده در ضمن به کسب و کار خود مشغول بودند.

یکی از فرماندهان کُرد پیش آمد و خواست با فرماندة مجاهدین خلق، به نام رضا کرمعلی، صحبت کند؛ آن فرد کرد گفت: ما که با شما قصد جنگ و دعوا نداریم؛ هدف ما آزادی مناطق‌مان از دست صدّام حسین است و شما در این صورت، در این کشور هیچ مشکلی نخواهید داشت. آیا بهتر نیست که لوله‌های توپتان را به جهت ما نشانه‌گیری نکنید؟!

رضا کرمعلی گفت: شما مزدور رژیم خمینی هستید و همیشه دشمن ما بوده و خواهید بود؛ و قبلاً هم نفرات ما را کشته و یا به جمهوری اسلامی تحویل داده‌اید…

در این موقع بود که یک گلوله از محلّ نامشخصی شلّیک و رضا را نقش بر زمین کرد… مجاهدین خلق شروع به تیراندازی‌ـ بدون هدف مشخص‌ـ به طرف شهر نموده و با گلوله توپ، بسیاری از اماکن و مغازه‌ها را خراب کردند…

مجاهدین خلق به صدام قول داده بودند که تا رسیدن نیروهای عراقی، جلو کردها بایستند و راه را بر آنها ببندند؛ لذا اقدام به بستن راه‌ها و جاده‌های اصلی ورودی و خروجی شهرهای “کفری” و”جلولا”و”طوز” کردند. ابتدا، حدوداً دو روز، گروه‌های کرد سعی در جلوگیری از درگیر شدن با مجاهدین خلق را می‌نمودند. این بدان معنی نبود که آنها توان این کار را نداشتند؛ بلکه نمی‌خواستند خود را در دو جبهه‌ـ جنگ با مجاهدین خلق و صدام‌ـ مشغول کنند. مجاهدین خلق نیروها و اعضای خود را این طور توجیه کرد[ند] که اینهاـ در واقع‌ـ کُرد نیستند؛ بلکه نیروها و سربازان رژیم جمهوری اسلامی هستند که به لباس کردها درآمده‌اند!

کردها به تلاش در راه مذاکره با مجاهدین خلق ادامه دادند؛ تا اینکه یک گروه از مجاهدین خلق به  داخل شهر”کفری”حمله بردند. آنها با تانک و نفربر وارد شهر شدند. درگیری در داخل شهر شروع شد و این گروه یازده نفره مجاهدین خلق‌ـ تماماًـ کشته شدند… پس از آن، تلاش برای مذاکره بین کردها و مجاهدین خلق از بین رفت و طرفین به یکدیگر حمله کردند؛ و بخصوص مجاهدین خلق سعی در کشتن و دستگیر کردن بسیاری از کردها داشتند تا آنها را به دولت عراق تحویل دهند.

این عمل مجاهدین خلق و بستن راه کردها باعث شد تا صدّام تعدادی از نیروهای باقیمانده‌اش را به این مناطق بیاورد و با استفاده از هلیکوپترهای توپدار و توپخانه، کردها را به عقب بنشاند؛ و شهرهای “جلولا” و”طوز” و “کفری” را مجدّداً به تسلّط خود درآورد.[6]

پی‌نوشت‌ها

1- واقع در شمال عراق و حدفاصل شهر کرکوک و شهرهای کفری و طوزخورماتو است.

2- رضا اسدی. واپسگرا. هلند، [مؤلف]، [1372].

3- کنعان مکیة. القسوة و الصمت، الحرب و الطغیان و الانتفاضة فی العالم العربی. کلن، الجمل، 2005 با همکاری انتشارات دارالساقی در لندن، ص 74.

4-. در اصل A55 آمده که غلط است. نگارنده متوجه نشدم منظور از B.M.P چیست؟ شاید مقصود نفربر P.M.P مجهز به کاتیوشاست.

5- هادی شمس‌حائری. مرداب. بی‌جا، بی‌نا، 1375، صص 127ـ130. این اثر جلد دوم کتاب «ارتجاع مغلوب در رقابت با ارتجاع غالب» شمس‌حائری است.

6- رضا اسدی، واپسگرا، صص 91ـ93.

منبع مقاله؛ انتفاضه شعبانیه، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا