مثالهایی از انقلاب خواهر مریم

نفر اول برادر مسئولی بود که به گفته خودش 20 سال سابقه مبارزه و فارغ التحصیل رشته مهندسی، گفت: خواهر به خدا اگر از خودم بگویم، من تازه فهمیدم که واقعا گاوی بیش نبودم، واقعا خواهر مریم وقتی مثالی و یا نمونه ای میگوید خیلی راه گشا است. من هم واقعا در مسیر انقلاب مریم مثل گاو وسط خیابان ایستاده بودم و هرچه ماشین انقلاب بوق می زد توجه نمیکردم و همینطور راه انقلاب را بسته بودم.

کانون آوامثالهایی از انقلاب خواهر مریم – نشست " واو " و " گاو "

توضیح کانون آوا:

" امید پارس " عضو سابق مجاهدین به تازگی موفق به خروج از عراق شده است وی ضمن انتشار روزشمار دوران اسارت خود در کمپ تیپف همچنین بخشی از مشاهدات و تجربیات دردآور خود، از درون روابط فرقه ای مجاهدین در قرارگاه اشرف را نیز جهت اطلاع ایرانیان آزاده منتشر می نماید از آنجایی که درک روابط و مناسبات بیمارگونه فرقه ها برای انسانهای آزاد بسختی قابل درک می باشد این خاطره کوتاه نیز بدون در نظر گرفتن مناسبات غیر انسانی درونی فرقه مجاهدین بکلی گنگ خواهد بوددر ادامه انقلاب ایدئولوژیک!! مجاهدین سلسله بحث هایی تحت عنوان " واو " و " گاو " در درون این فرقه وجود داشته که در واقع مکانیزم شستشوی مغزی و برده داری نوین را در این فرقه عملی می نموده استار ریشه یابی شکست های سازمان سردمداران آن به این نتیجه رسیدند که در صحنه عملیات و کارهای اجرایی اگر افراد شرکت کننده به مشکلی بربخورند ابتدا دچار وار خوردگی می شوند " واو " و نهایتا تبدیل به " گاو " شده و باعث مسدود شدن جاده و اهداف سازمان میگردند و اگر در این میان بتوانند به انقلاب مریم چنگ بیاندازند این مشکل بطور معجزه آسایی حل خواهد شددر نوشته زیر " امید پارس " گوشه ای از برگزاری نشست های داخلی فرقه مجاهدین را بخاطر می آورد که افرادی در دستگاه برده دای نوین تا چه مراحلی از انسانیت دور شده و به چه خفت و خواری تن میدهند*********************

مثالهایی از انقلاب خواهر مریم – نشست " واو " و " گاو "

امید پارس

03.04.2008

هنوز مسئول نشست از درب سالن وارد نشده بود که اکثر برادران و خواهران مسئول پشتideological training میکروفن ایستاده بودند و صف طویل خبر از تحولی انقلابی داشت.شاید هم انفجاری دیگر در درون آنها باعث اینهمه شکوفائی و جهش شده بود. مسئول نشست با لبخندی که حاکی از پیروزی بزرگی بود گفت: خوبه، خیلی خوبه بالاخره فسیلها هم حرکتی کردند.

صدای از جمع خواهران گفت: گاوها حرکت کردند و بعد صدای خنده جماعت.

مسئول نشست که مثلا نماینده خواهر مریم و انقلاب او بود گفت: راست گفتی واقعا هم ما مثل گاو می مانیم و دوباره شلیک خنده ها!

برادر مسئول در ادامه گفت: شاید شما فکر کنید این مسئله به شما مربوطه ولی من هم که مسئول ایدئولوژیک شما هستم، این کارها و برخودهای گاوی را در خودم می بینم.

در این حال من که از شنیدن این همه پرت وپلا گیج شده بودم هاج و واج به اطرافم نگاه میکردم. اول فکر کردم که خواب می بینم، یا فکر میکردم که اشتباه می شنوم ولی بعد از آن مطمئن شدم که نه درست می شنوم و سعی کردم به حرفهای آنان گوش کنم.

نفر اول برادر مسئولی بود که به گفته خودش 20 سال سابقه مبارزه و فارغ التحصیل رشته مهندسی، گفت: خواهر به خدا اگر از خودم بگویم، من تازه فهمیدم که واقعا گاوی بیش نبودم، واقعا خواهر مریم وقتی مثالی و یا نمونه ای میگوید خیلی راه گشا است. من هم واقعا در مسیر انقلاب مریم مثل گاو وسط خیابان ایستاده بودم و هرچه ماشین انقلاب بوق می زد توجه نمیکردم و همینطور راه انقلاب را بسته بودم.

مسئول نشست گفت: پس الان فهمیدی و از گاوی در آمدی؟

ـــ نه کاملا ولی نقطه گاوی خودم را گرفتم.

خنده حضار و تکه پرانی!

من هنوز باورم نمی شد، سعی کردم چشمهایم را ببندم و به نشستهای مسعود در دانشگاه برگردم، بحث های تبیین جهان ــ تکامل ــ دینامیزم ــ پویایی ــ قوانین دیالکتیک، ولی هر چه سعی می کردم نمی توانستم، ناگهان صدای خود مسعود در گوشم پیچید: زمان همه چیز را مشخص میکند، آب خیلی خوبه، مظهر برکت است، سیل که بشه خراب میکنه، ولی اگر راکت بشه میگنده، لجن میشه، مرداب میشه، دیگر تولیدی نداره پر از انگل و زالو میشه……آهای بچه ها انقلاب مریم سمبله چیه؟

من هم سعی می کردم محصولات انقلاب مریم را در ذهنم تصویر کنم ول باورم نمی شد که چطور آدمهای فداکار جامعه را این چنین بدبخت کرده اند.

برچسب ها

ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها!

هدف اصلی حمله به انجمن نجات و جدا شده ها ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها!

پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی

ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی

ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها! 15 آذر 1404
هدف اصلی حمله به انجمن نجات و جدا شده ها

ما نه مأموریم و نه عامل دولت ها!

به‌عنوان کسی که سال‌ها در درون تشکیلات مجاهدین زندگی کرده‌ام و امروز آزادانه در کنار انجمن نجات آلبانی فعالیت می‌کنم، لازم می‌دانم به سلسله‌ مطالبی که سایت‌های وابسته به فرقه طی روزهای اخیر علیه انجمن منتشر کرده‌اند پاسخ بدهم. آنچه منتشر می‌کنند نه افشاگری است، نه تحلیل امنیتی، این مطالب فقط نشان‌دهنده هراس و سردرگمی […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم 12 آذر 1404
بازجویی نرم مادرانه

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم

گفت‌وگوی نه‌چندان بی‌خطر با پروین چند روز بعد از نشست معروف “پاسدار فتحی”، من را صدا زدند. به جای اتاق جلسات، این‌بار رفتم به ساختمان غذاخوری، جایی که برای ملاقات‌های خاص سفره پهن می‌کردند. غذا آماده بود. بشقاب برنج با زرشک و تکه‌ای مرغ که نشانه‌ای روشن بود: اینجا قرار است کسی را “باز” کنند، […]

پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی 10 آذر 1404
ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟

پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی

با سلامی گرم و آرزوی سلامتی برای شما که خاطرات ایام گذشته موجب می شود شما همیشه در ذهن و یاد من آمده و مسرور از دوستی با شما باشم . نجف جان نمیدانم یادت می آید شبی که عابدین جانباز فرار کرد و فرار وی بنام پرش شیر معروف شد و همان شب برای […]

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.