خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت ۲
در قسمت قبل توضیح دادم که مادرم ، پدرم و برادرم بعد از مشقت های بسیار فراوان، بعد از گذر از مرز با قاچاقچی ، بعد از عبور از میدان های مین ایران و عراق ، بطور معجزه آسایی توانسته بودند خود را به درب اسارتگاه اشرف برسانند و با نشان دادن عکس من به […]
خاطره محمد رضا مبین از اولین دیدار با خانواده – قسمت ۱
ملاقات با فرزندان و خانواده و کسانی که روزگارشان محدود به چهاردیواری است به نام زندان اشرف، حق تمام خانواده هاست. سالها پیش ، عصر یک روز سیاه و تاریک، در پادگان مخوف اشرف در عراق، تنهاتر از همیشه بودم، مدتی هم بود که دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت و دیگر از […]
زمان حمله آمریکا به عراق، ستاد فرماندهی رجوی در فرانسه چکار می کرد؟
آمریکا قصد داشت ائتلاف تشکیل دهد و به عراق حمله کند و صدام را سرنگون کند. قبل از حمله آمریکا رجوی پیام داد که احتمال دارد آمریکا به عراق حمله کند و ما بایستی آمادگی خومان را حفظ کنیم و در ادامه پیام گفته بود ستاد فرماندهی با مسئولیت مهوش سپهری برنامه ریزی را انجام […]
خاطرات فاضل فرهادی در کنار پادگان اشرف
من فاضل فرهادی جدا شده از فرقه رجوی هستم. زمانی که فرقه رجوی در عراق مستقر بود، من با خانواده ها همسفر شدم و به عراق سفر کردم و در کنار پادگان اشرف؛ شهرک آزادی محلی که خانواده ها در آن شهرک مستقر بودند چند روزی در کنار خانواده ها بودم. هر چند از پادگان […]
خاطرات بخشعلی علیزاده – قسمت ۵
آقای بخشعلی علیزاده در بخش پنجم خاطرات خود، با مرور اتفاقاتی که منجر به خروج امریکایی ها از عراق شد گفت کمپی که امریکا به نام تیف در ضلع شمالی کمپ اشرف بنا کرده بودند، راه در رویی بود برای نیروهای مسئله دار سازمان. به همین دلیل سازمان از طریق لابی های خود در وزارت […]
خاطرات رحمان محمدیان از اسارت در زندان های صدام حسین و رجوی – قسمت دهم
رحمان محمدیان در قسمت قبلی خاطرات خود گفت: من و رضا همسنگر هستیم. رضا اهل نوشهر است که من تا حالا نرفته ام ولی آنقدر رضا از آن برام تعریف کرده که با این شهر احساس آشنایی می کنم. رضا خیلی شوخ و سرزنده است و جلوی کسی کم نمی آورد ولی چشماش ضعیف و […]
پس از مرجان ملک، من سوژه شدم
زمانی که فرقه رجوی در عراق بود یک تیم که مرجان ملک جزء آنها بود برای عملیات تروریستی به ایران اعزام می کند. مرجان ملک در ایران دستگیر می شود اما سازمان مجاهدین که فکر می کند مرجان ملک کشته شده است، او را به عنوان مجاهد شهید معرفی کرد. وقتی خبر کشته شدن مرجان […]
از اشرف عراق تا مانز آلبانی – قسمت پایانی
همانگونه که در قسمت قبلی توضیح دادم اینجانب پس از 26 سال اسارت در قرارگاه های سازمان تروریستی فرقه گرای رجوی تصمیم به جدایی گرفتم. اما به مدت 2 سال در مقر مانز کشور آلبانی در یک کارگاه درب و پنجره سازی من را به بیگاری گرفته بودند. شرایط خیلی برایم سخت می گذشت. تنها […]
معجزه ای که منجر به نجات یکی از کودکان مجاهدین شد
پس از درج مقاله معروف خانم لوییزا هومریش در ارتباط با کودکان مجاهدین که در مجله دی سایت آلمان، منتشر و بازتاب زیادی داشت، مجدداً خاطراتم را در باب کودکان مجاهدین خلق، مرور کردم تا به یک موضوع ویژه یا معجزه رسیدم. در باب موضوع کودکان مجاهدین خلق تاکنون چندین مقاله و یک کتاب نوشته […]
داستان برادران دانافر
داستان نوید دانافر و برادرش شاپور به این قرار هست. من و نوید در یک مقر بودیم و به مدت شش ماه باهم در یک یگان بودیم و این نوید روزی نمی شد که با مسئول و تشکیلات، جنگ نداشته باشد. آن هم به خاطر تمرین ساز هست. نوید تنبور زن هست و دست به […]
خاطرات بخشعلی علیزاده – قسمت ۴
آقای بخشعلی علیزاده از جداشدگان فرقه رجوی در قسمت های قبل خاطرات خود از اسارت در جبهه، شرایط اسرا، آزادی ها و محدودیت ها در کمپ مجاهدین، عملیات فروغ جاویدان، شکست حمله صدام به کویت و عملیات کرد کشی، بسته شدن مرز، نشستهای ایدئولوژیک، بحث طلاقهای جمعی و جداکردن کودکان و شروع نشستهای رجوی با […]
از اشرف عراق تا مانز آلبانی – قسمت اول
26 سال از عمرم را در کمپ های سازمان مجاهدین خلق گذراندم. طی این مدت بیشترین چیزی که دیدم تضییع حقوق افراد درون مناسبات بود. از فشارهای روحی و روانی گرفته تا شکنجه و قتل و وادار به خودکشی و عدم رسیدگی به اعضا. در این مناسبات جهنمی ارزانترین کالا جان افراد بود. افرادی که […]