یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت پنجم 10 اسفند 1401

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت پنجم

در قسمت قبل گفتم که دو زن از اعضای سازمان از پشت درخت ها مرا صدا زدند و گفتند با من کار دارند. سراسیمه رفتم ، دست و پایم را گم کرده بودم . مهوش سپهری( نسرین ) فرمانده لشکر بود. با برخورد بسیار گرم و صمیمی و شوخی و خنده از من دعوت کرد […]

حکم اعدام به جرم آنکه میخواستم از اشرف فرار کنم 10 اسفند 1401

حکم اعدام به جرم آنکه میخواستم از اشرف فرار کنم

من سعید فیروزی هستم. جدا شده از سازمان مجاهدین خلق. قبلا در خاطراتم اشاره کردم که چگونه در دام سازمان مجاهدین خلق افتادم. اولین و تلخ ترین نکته ای که در تشکیلات مجاهدین خلق به آن پی بردم این بود که سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی و مریم رجوی مدعی آزادی ست اما […]

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت چهارم 06 اسفند 1401

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت چهارم

در قسمت قبلی تا آنجا گفتم که مجاهدین خودشان را به کوچه علی چپ زده بودند و یادشان رفته بود که قول دادند بعد از نجات از اردوگاه اسرا مقدمات اعزام ما را به کشورهای اروپایی را فراهم کنند و فقط هرکس خودش تمایل داشت و داوطلب بود در به اصطلاح ارتش آزادیبخش بکار گرفته […]

چند سطری از خاطراتم با رحیم کیوکان 02 اسفند 1401

چند سطری از خاطراتم با رحیم کیوکان

از ابتدای سال 1372 که بدلیل درخواست جدایی از فرقه مجاهدین، با سران آنها دچار تنش شده بودم، با دستور مستقیم رجوی به من ابلاغ شد تا به مدت 4 سال برای آنها بیگاری کنم تا پس از سوختن اطلاعاتم از درون مناسبات مجاهدین خلق، فکری به حالم کنند. از این رو مرا به تعمیرگاه […]

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت سوم 01 اسفند 1401

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت سوم

در قسمت دوم مطلب تا نقطه نجات از چاله اسارت ارتش عراق و افتادن در چاه ویل مجاهدین توضیح دادم . این قسمت از داستان، بسیار داغ و هیجانی ست. بعد از 9 سال اسارت سخت و طاقت فرسا حال به همراه “هموطنان ایرانی” که خیلی هم مهربان و خوش برخورد و با محبت بودند […]

رجوی چگونه کرم و حجت فلاحی را فریب داد 26 بهمن 1401

رجوی چگونه کرم و حجت فلاحی را فریب داد

محمود آسمان پناه از رهایافتگان مجاهدین خلق است که با تجارب تلخ حضور دو دهه اجباری در تشکیلات مخوف این فرقه تروریستی، آسیب های زیادی متحمل شده است و پس از جدایی از فرقه مجاهدین خلق در ارتباط با خانواده های دردمند و چشم انتظار استان کرمان فعالیت‌های خداپسندانه ارزشمندی در راستای افشای ماهیت سرکوبگرانه […]

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت دوم 24 بهمن 1401

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت دوم

در قسمت قبل از خاطراتم به دوران اسارت تا آتش بس و ورود مجاهدین به کمپ ها اشاره کردم.روز 14 خرداد 1367 که شروع مسیر سیاه و سختی در سرنوشت من بود فرا رسید. از بالکن های طبقه دوم ساختمان های اردوگاه مشخص بود تعدادی افراد غیر عراقی با لباس ها و یونیفرم سبز یک […]

ماهیت مجاهدین خلق در ضدیت با خانواده 24 بهمن 1401

ماهیت مجاهدین خلق در ضدیت با خانواده

رجوی که همواره سودای کسب قدرت به هر قیمت را در سر داشت، با این تفکر احمقانه که صدام پیروز جنگ خواهد بود و از طریق او می تواند به قدرت در ایران دست پیدا کند، در سال 65 به عراق رفت و بدنبال آن عده ای از هواداران ساده دل را فریب داد و […]

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت چهلم 19 بهمن 1401

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت چهلم

در قسمت قبلی گفتیم که ملاقات نیروهای آمریکایی با مسئولین مجاهدین در قرارگاه علوی که زیر نظر شخص رجوی هدایت می شد، نقطه عطفی در شروع ارتباط مجاهدین با نیروهای آمریکایی در خاک عراق بود. مطابق مفاد این توافقنامه قرار شد نیروهای مجاهدین مطابق دستور آمریکاییها و تحت حفاظت آنها به قرارگاه های علوی و […]

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت اول 17 بهمن 1401

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت اول

مطلب که در ادامه روایت می شود، حکایتی ست از انگیزه و نحوه پیوستن نگارنده به “ارتش آزادیبخش ملی ایران”؛ نامی که سازمان مجاهدین خلق بر نیروهای نظامی خود گذاشته اند تا آنها را از جنایات و ترورهای گذشته تطهیر کنند و درعین حال با عبارات و کلماتی که در این عبارت است به جاذبه […]

اتاق بازجوئی من هم خیلی سرد بود 17 بهمن 1401

اتاق بازجوئی من هم خیلی سرد بود

مردم زلزله زده آذربایجان، طی چند روز گذشته ، شب ها و روزهای بسیار سردی را تجربه کردند که لزوم کمک رسانی بیشتر و بهتر را می طلبد. ضمن اظهار همدردی با هموطنان زلزله زده ، امیدوارم بزودی کمک های مردمی، از رنج و آلام آنان بکاهد. اما در این میان، میانه بازان فرصت طلب […]

رکب مجاهدین به آمریکاییها در فراری دادن سران فرقه از مقر اشرف 12 بهمن 1401

رکب مجاهدین به آمریکاییها در فراری دادن سران فرقه از مقر اشرف

بالاخره پس از سالها اسارت و تحمل زجر و فشار روحی و جسمی ناشی از بیگاری اجباری در مناسبات مجاهدین خلق با طراحی و برنامه ریزی که از قبل کرده بودم موفق به فرار از مقر اشرف شدم و به کمپ تیف که توسط آمریکایی ها برای اعضای جدا شده مهیا شده بود، رفتم . […]

blank
blank
blank