چهارشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۴
  • خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت ششم 10 دی 1404

    فرماندهان دیروز زندانبانان و شکنجه‌گران امروز
    خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت ششم

    تشکیلات رجوی بسیاری از ما را به بند کشید. من هم در میان آن بازداشت‌شدگان بودم. فرماندهان دیروز، همان زندانبانان و شکنجه‌گران امروز بودند. همان‌طور که در قسمت‌های قبل نوشتم، با گذشت زمان، بسیاری از بچه‌ها یکی‌یکی و اغلب در دل شب ناپدید می‌شدند. آن‌قدر این روند ادامه پیدا کرد که بخش ورودی و پذیرش […]

یک تصویر و یک عالمه خاطره 09 دی 1404

کارزار بزرگ با رجوی وطن فروش یک تصویر و یک عالمه خاطره

اجازه نمی دهم از اسم من سوء استفاده کنند 21 آبان 1387

اجازه نمی دهم از اسم من سوء استفاده کنند

من به ناچاردرعملیات شرکت کردم وتماما درپی حفظ خودم بودم طوریکه دریک فرصتی بدون آنکه کوچکترین مقاومتی ازخود نشان بدهم به اسارت نیروهای ایران یعنی همرزمان سابق خودم که به آنها پشت کرده بودم،درآمدم وازاین بابت خدارا شکرگزارم که مسیرزندگیم به خوبی وخوشی تعییرکرد وگرنه من نیزمثل سایراسرا کماکان دراسارت فرقه باقی می ماندم وعمرم را تباه می کردم وهمچنین ازخانه وخانواده به دورمی ماندم.

روند جدایی شما از سازمان مجاهدین خلق چگونه بود؟ 20 آبان 1387

روند جدایی شما از سازمان مجاهدین خلق چگونه بود؟

اساساً جدایی از سازمان مجاهدین با آنچه که شما در احزاب و سازمان های سیاسی در کشورهای دیگر بسیار متفاوت است و این نیز از ماهیت فرقه گرایانه و دیکتاتوری فردی حاکم بر سازمان مجاهدین خلق بیرون می آید. من با اینکه سال ها عضو سازمان مجاهیدن خلق بودم ولی از حق و حقوق یک عضو بی بهره بودم، اساسا در سازمان مجاهدین خلق اساسنامه و مرامنامه ای وجود ندارد که حقوق اعضا بر اساس آن دنبال و پیگیری شود. همه چیز بر اساس فریب و نیرنگ است.

گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت چهارم 20 آبان 1387

گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت چهارم

از همان روزی که به قرارگاه اشرف منتقل شدم حس کردم خواهرهای حاضر در قرارگاه اشرف که به مسئولیت های کلیدی منصوب شده بودند احساس خوبی نسبت به مردها ندارند. برخوردها و رفتارهایشان تحقیر آمیز بود. انگار اینها چون عروسک کوکی بودند و واکنش های احساسی و دور از منطق داشتند. وقتی به مقر منتقل شدم طبق روالی که بود نوارهای انقلاب توسط تقی صوفی فرمانده مان برای افراد مقر ما گذاشته شد اولین بار آنجا فهمیدم، چرا زنها را از مردها دور می کنند و حتی زن و مرد جرئت نداشتند با هم صحبت کنند…

تناقضات درونی در فرقه رجوی 12 آبان 1387

تناقضات درونی در فرقه رجوی

ازدواج تشکیلاتی در قرارگاه اشرف و کشته شدن همسر اول من در حمله به ایران (عملیات فروغ) ؛ ازدواج تشکیلاتی دوم و متعاقب آن انقلاب طلاق و بازپس گیری همسری که خودشان داده بودند!، اوج تناقضات درونی سازمان را به نمایش می گذاشت که چگونه رهبری فرقه به خود اجازه می دهد تا در حوزه فردی وارد شده و نیروها را با متدهای روانشناسانه تسخیر نماید.

خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت شانزدهم 12 آبان 1387

خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت شانزدهم

متوجه بودم مسئولین قرارگاه اشرف و فرماندهانم به نوعی سعی دارند روحیه مرا در هم بشکنند و کما فی السابق به عنصری بی اراده مبدل کنند. با شگردهای آنها در این ده سال به حد کافی آشنا بودم. اما فرزندم سعید انگیزه ی سرشاری را در من بوجود آورده بود. احساس گناه میکردم. در خلوت تنهائی های خویش در این فکر بودم فرزندم سعید چه گناهی کرده بود که به چنین سرنوشت شومی گرفتار آید؟ به طوری که حتی مادر و پدر واقعی خودش را نشناسد. اعتراضاتم شروع شد…

گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت سوم 11 آبان 1387

گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت سوم

افراد در درون مناسبات ابزاری بیش نبودند. به آنها قدرت انتخاب داده نمی شد. افرادی ذلیل و بی اراده بشمار می رفتیم. حتی در مهمترین کارها که مربوط به سرنوشت مان بود نیز امکان تصمیم گیری نداشتیم. من خود شاهدی زنده هستم بر بطلان ادعاهای پر طمطراق رهبران سازمان که از آزادی و حقوق انسانها به دروغ حرف میزنند و شعار میدهند.

مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت سوم 11 آبان 1387

مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت سوم

من خیلی انگیزه داشتم که در این مسیر کمکی کرده باشم چون می دیدم در سازمان هنوز که هنوز است به چه شیوه هایی حتی با فریب کاری و سوء استفاده از روابط عاطفی، جوانان این مملکت را به دام می اندازند و می برند ناخواسته راه ها و پل های پشت سرشان را خراب می کنند و اگر کسی هم بخواهد از اینها جدا بشود، آینده سوزش می کنند که آینده ای نداشته باشد و این فرد مجبور بشود تا آخر عمرش را در سازمان بماند.

مصاحبه با هادی شبانی – قسمت یازدهم 09 آبان 1387

مصاحبه با هادی شبانی – قسمت یازدهم

بعد از مرحله طلاق اجباری در تشکیلات همه نفرات متاهل و حتی مجرد در مناسبات مسئله دار شده و بعضا اعلام جدایی کردند و بطوریکه در طی سال 69 حدود هزار نفر از آنان جدا شدند که در این صورت رجوی هیچ توجیه ای برای کار در پیش گرفته اش نداشت به همین دلیل برای جمع و جور کردن تشکیلات انقلاب طلاق را برای کنترل بیشتر افراد چند مرحله ای کرد.ابتدا با اعلام” بند الف” که به سه طلاقه کردن زن و شوهر بود، تا هیچ فردی حق رجوع مجدد به همسرش را نداشته باشد.

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت چهارم 08 آبان 1387

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت چهارم

نفربرBMP به شماره ی 809 که فرمانده اش محمد شریف دانش اهل بلوچستان بود، این کرد عراقی بیچاره را در حالی که از وحشت پنهان شده بود را مشاهده کرد و به همراه چند نفر دیگر او را محاصره کردند و شریف دانش شخصا در مقابل چشمان دیگران با سلاح کمریش گلوله ای به شکم او شلیک نمود و او را کشت. استدلالش از کشتن این عراقی این بود که او کرد بوده و جنگ ما با کردها است. در صورتی که این فرد بدون سلاح و برای در امان ماندن از درگیری های اطراف در نزدیکی ما پنهان شده بود.

مصاحبه رادیو فرانسه با تعدادی از نجات یافتگان 02 آبان 1387

مصاحبه رادیو فرانسه با تعدادی از نجات یافتگان

امروز بیست و دوم اکتبر ساعت یک و نیم عصر به وقت پاریس رادیو فرانسه برنامه ای به مدت نیم ساعت را به وضعیت نجات یافتگان از فرقه رجوی اختصاص داد. در این برنامه تعدادی از نجات یافتگان توانستند گوشه هایی از آنچه بر آنها رفته و بخش هایی از جنایات رجوی و فرقه مجاهدین خلق را به اطلاع مردم فرانسه برسانند.

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت سوم 01 آبان 1387

خاطرات کامبیز باقر زاده – قسمت سوم

در منطقه کوشک واقعاً زمینش بوی مرگ می داد. این قدر مین داشت که دل شیر می خواست پا تو آن میدان مین بگذارد. شبی که قرار بود برای شناسائی و پیدا کردن راه به همراه سه نفر دیگر رخنه کنیم، یک عراقی بود که فرمانده آن قسمت بود، مرا صدا کرد و گفت تو جوانی با این نفرات نرو. خیلی خطرناک است…

مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت دوم 30 مهر 1387

مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت دوم

مسعود رجوی می خواست بفهمد من چرا ناراحت هستم و می خواست بداند مشکلم چیست. من آن موقع درد بی درمانم را نمی گفتم. خیلی ناراحت بودم و خیلی از چیزهای سازمان برای من سوال شده بود که احساس می کردم همه زندگی ام را باخته ام. زندگی ام را تلف کرده ام و ما به دنبال هیچ و پوچ هستیم و حتی می دیدم که او به اصولی که خودش دارد هم پایبند نیست. مثلا ما آن موقع ها خیلی داعیه ضد امپریالیستی داشتیم، در حالی که من می دیدم چگونه در قرارگاه اشرف برای آمریکایی ها فرش قرمز می انداختند

blank
blank
blank