بازخوانی تاریخی سفر مسعود رجوی به بغداد در سال ۱۳۶۵

چکیده: در سال ۱۳۶۵، مسعود رجوی، رهبر تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق، تحت فشارهای سیاسی و حقوقی در فرانسه، تصمیم به فرار از پاریس و پناه بردن به آغوش صدام حسین در بغداد گرفت؛ اقدامی که نه‌ تنها گسست کامل این تشکیلات از ادعاهای اولیه‌اش را نشان داد، بلکه آن را به ابزاری نظامی و اطلاعاتی […]

چکیده: در سال ۱۳۶۵، مسعود رجوی، رهبر تشکیلات تروریستی مجاهدین خلق، تحت فشارهای سیاسی و حقوقی در فرانسه، تصمیم به فرار از پاریس و پناه بردن به آغوش صدام حسین در بغداد گرفت؛ اقدامی که نه‌ تنها گسست کامل این تشکیلات از ادعاهای اولیه‌اش را نشان داد، بلکه آن را به ابزاری نظامی و اطلاعاتی در خدمت رژیم بعث عراق بدل ساخت.

این مقاله با هدف بازخوانی این رویداد تاریخی، تلاش دارد ابعاد سیاسی، نظامی و اخلاقی این اتحاد ضد ملی را با استناد به شواهد و منابع تاریخی تحلیل کرده و پیامدهای آن را در بستر تحولات منطقه‌ای و درون‌ سازمانی تبیین کند.

۱. زمینه‌های سیاسی و حقوقی فرار رجوی از فرانسه: پس از شکست استراتژی‌های سیاسی تشکیلات تروریستی رجوی در اروپا، به‌ ویژه در پی عملیات مسلحانه و تروریستی در ایران، مسعود رجوی که از سال ۱۳۶۰ در فرانسه اقامت داشت، فرانسه را به مقر فرماندهی فعالیت‌های ضدایرانی خود بدل ساخت. همکاری نزدیک رجوی با سرویس‌های اطلاعاتی برخی دولت‌ها، به‌ ویژه عراق، منجر به افزایش فشارهای حقوقی و سیاسی بر دولت فرانسه شد.

بر اساس گزارش‌های منتشر شده در مطبوعات آن زمان (از جمله روزنامه لوموند) و اسناد رسمی دولت فرانسه، پلیس این کشور به دلیل فعالیت‌های غیرقانونی اعضای سازمان و ارتباطات امنیتی مشکوک، اقدام به بازداشت شماری از اعضای کلیدی سازمان کرد. تهدید به اخراج رهبران سازمان از جمله شخص رجوی، و حتی خطر بازداشت و استرداد به پلیس بین‌الملل (اینترپل) نیز مطرح بود. مقدمات این انتقال در دیدار رجوی با طارق عزیز، نماینده ویژه صدام حسین، در دی‌ ماه ۱۳۶۱ پایه‌گذاری شده بود.

۲. عزیمت به بغداد؛ آغاز یک اتحاد ضدملی: در خرداد ۱۳۶۵، مسعود رجوی با یک هواپیمای اختصاصی به بغداد منتقل شد؛ سفری که در رسانه‌های سازمان «عزیمت به جوار خاک میهن» نام گرفت. رجوی مدعی شد هدفش از این سفر “افروختن آتش در کوهستان‌ها و آغاز طرحی نو” است. اما این طرح نو چیزی نبود جز ائتلاف آشکار با رژیمی که در حال جنگ با ایران بود.

صدام حسین، دیکتاتور بعثی عراق، که در جریان جنگ تحمیلی از بمب‌های شیمیایی علیه غیرنظامیان ایرانی استفاده کرده بود، اکنون به پشتوانه حضور رجوی و سازمان او، ابزاری تبلیغاتی و عملیاتی جدید در اختیار داشت. تشکیلات رجوی با دریافت حمایت مالی، نظامی و اطلاعاتی، در قالب نیرویی سازمان‌یافته و تابع استخبارات عراق، به ابزار سرکوب درون و برون مرزی بدل شد و به عنوان شاخه فارسی زبان حزب بعث سازماندهی شد و در پایگاه‌هایی مانند اشرف، بدیع‌زادگان و ده‌ها قرارگاه دیگر در اختیار این گروه قرار گرفت و اعضای سازمان با هماهنگی کامل با ارتش و دستگاه امنیتی عراق سازماندهی شدند و به این صورت ارتش خصوصی صدام حسین شکل گرفت.

۳. تأسیس ارتش خصوصی و عملیات نظامی علیه ایران: پس از استقرار رسمی در عراق، تشکیلات تروریستی رجوی با حمایت کامل رژیم بعث، ارتش موسوم به “آزادی‌بخش ملی ایران” را تأسیس کرد. این ارتش، بر خلاف نامش، نه ملی بود و نه آزادی‌بخش؛ بلکه به‌عنوان بازوی زمینی ارتش صدام حسین عمل می‌کرد. مأموریت‌های آن شامل شبیخون به مرزبانان ایرانی، ربایش نیروها و مشارکت در سرکوب قیام‌های مردمی در عراق مانند انتفاضه شعبانیه و قیام کردها بود.

بر اساس اسناد منتشره پس از سقوط صدام حسین در سال ۲۰۰۳، سازمان رجوی تحت فرماندهی مستقیم ارتش عراق فعالیت می‌کرد. عملیات نظامی مشترک، بهره‌گیری از اطلاعات جمع‌آوری‌شده توسط سازمان و دریافت پول و امکانات در ازای این همکاری‌ها، از جمله مواردی است که در اسناد وزارت دفاع عراق به صراحت ثبت شده‌اند.

۴. سقوط تدریجی تشکیلات پس از صدام: با سقوط صدام حسین، ستون فقرات نظامی و مالی سازمان مجاهدین خلق نیز از هم فرو پاشید. دولت آمریکا، که پیش‌تر از سازمان به‌عنوان ابزار فشار علیه ایران استفاده می‌کرد، اقدام به خلع سلاح اعضای سازمان کرد. اردوگاه اشرف تعطیل و اعضا به کمپ لیبرتی منتقل شدند.

در ادامه، تشکیلات تروریستی به کشور آلبانی منتقل شد و در کمپ موسوم به اشرف ۳، به‌صورت بسته و شبه‌نظامی مجدداً سازماندهی گردید.وسرویس های اطلاعاتی با حمایت مالی و لجستیکی و فنی .ساختار نیرویی و سازمان کار انها را مشخص کردند
بر این اساس مریم قجر عضدانلو طبق دستورات سرویس ها ی اطلاعاتی اعضا اسیر در پادگان مانز موسوم به اشرف 3 را سازماندهی کرده است که تمرکز روی فضای مجازی و ایجاد بلوا و خرابکاری و جاسوسی در داخل کشور وهم چنین راه اندازی سیاهی لشکر و بکارگیری مهر ه های سوخته با هزینه گزاف بعنوان لابیگری می باشدعلیرغم تمام این تشبثات رسواو رسواتر می شود.

وانزوای سیاسی، فرسایش روانی و رسوایی‌های اخلاقی و حقوق بشری، باعث ریزش شدید نیرو و اعتراضات گسترده درون‌تشکیلاتی شده است و هم چنین به دلیل فشار های ناشی از سختگیری ها.مسائل اخلاقی و طلاق های اجباری وفشار های روحی و روانی و قطع ارتباطات با خانواده و …….مرتب شاهد مرگ اعضا هستیم .

نتیجه‌گیری: فرار مسعود رجوی به عراق در سال ۱۳۶۵ را باید نقطه عطفی در انحطاط اخلاقی، سیاسی و ایدئولوژیک تشکیلات تروریستی دانست. اگرچه این انتقال در پوشش شعارهای آرمان‌گرایانه تبیین شد، اما در عمل چیزی جز خیانت به وطن، همکاری با دشمن متجاوز و قربانی‌کردن اعضای سازمان در جهت حفظ قدرت شخصی رجوی و همسر غصبی اش بوده است.
شهادت‌های اعضای جداشده، اسناد منتشرشده پس از سقوط صدام و گزارش‌های نهادهای حقوق بشری، نشان میدهد که این سازمان با شکنجه، اعدام، تحقیر، تجاوز و شستشوی مغزی، عملاً ساختاری فرقه‌ای و تمامیت‌خواه پیدا کرده بود.

سازمان رجوی، نه‌تنها نتوانست اهداف ادعایی خود را محقق کند، بلکه با بدل‌شدن به ارتش خصوصی یک دیکتاتور جنگ‌طلب، لکه ننگی بر تاریخ معاصر ایران شد. نسل جوان باید با هوشیاری، این تجربه تلخ را بازخوانی کندو فریب شعارهای دروغین اینها را نخورد. رهبران این تشکیلات تروریستی جانی تر از داعش آدمخوار هستند. مریم قجر که خودش را حامی زنان می داند یک جانی است که زنان و دختران جوان را در اشرف با ترفند های ایدئولوژیک به عقد رجوی در اورد و بیش از سه دهه است که زنان و مردان را با طلاق های اجباری در تجرد مطلق نگه داشته است.

تاریخ باید به‌ درستی روایت شود؛ تا فریب تکرار نشود.

عیسی آزاده