احسان اقبال هم، طعمه بورژوازی شد

پیام احسان اقبال به عمه جانش از آلمان و پشت کردنش به مجاهدان اشرف 3، قلب هر انسانی مجاهدی را به درد می آورد.
راستی احسان خان! تو که اینقدر از خواهر مریم تعریف می کنی که برای رفتن تو به قلب بورژوازی تلاش کرد! باانقلاب خواهر مریم چکار کردی؟ راستی تو که اینقدر هوای اشرف نشانان را کردی، چرا به آلبانی نمی روی؟ چرا یارانت را تنها گذاشتی؟ نکند از محافل دوستانه ات در آلمان و از X و شیطان رجیم نمی توانی دست بکشی! (X و شیطان رجیم اصطلاح رجوی منحوس است از زن و زندگی).
بخوبی به یاد دارم در نشست های طعمه در باقرزاده، یک روز پشت میکروفن آمده و حدود 10 دقیقه از متحول شدن خودت گفتی! کل 10 دقیقه را هم گریه می کردی که در انقلاب خواهر مریم متولد شدی! سازمان هم تو را بخاطر پدرت، حلوا حلوا کرده و تا مجری اخبار سیمای فرقه رجوی هم ارتقاء درجه نوکری یافتی! اما الان چه شده که انقلابت را سوراخ کردی؟
رجوی ها، باید از اول می دانستند که، کسی که به فامیل های خونی خودش، پشت کند، روزی هم به رجوی، پشت خواهد کرد! اما افسوس که رهبرتان هم مثل شما، با هر بادی به یک سمت می رود و ثبات شخصیتی ندارد.
در مقاله دستوری که برای تو نوشتند و تو را در آلمان می خواهند سرپا نگه دارند، از انقلاب به معنی دگرگونی ارزش های کهنه با ارزش های نوین و … گفتی! این چه انقلاب کردنی است که چند صباحی دوام نیاورد و تو را از مبارزه!!! به سبک رجوی، بریده و به اروپا فرستاد؟
راستی نوشته بودی که:
موقع رفتن عذاب وجدان داشتی! مخالفت های زیادی هم کردی! وجدانت هم رضایت نداده است! تو را به سختی متقاعد کردند! الان هم پناهنده سیاسی در آلمان هستی! آیا در عراق در نشست هائی که با هم بودیم، خودت نمی گفتی که تحمل شرایط سخت عراق را نداشتی و در مقابل انقلاب هم خیلی مقاومت کردی!
احسان، تو در سازمان یک آقازاده بودی! بخاطر پدرت هرگز به تو سخت نگرفتند! تمام برنامه های امثال تو باصطلاح زیر کولری بود! با تمام استثنائات، باز هم تاب نیاوردی و با کمک های خاص سازمان که به امثال شما می شد، راهی دیار فرنگ شدی! به تو همیشه می گفتند، احسان فرزند اقبال! تو هویت فردی در سازمان نداشتی! همانطوریکه الان هم هویت مشخصی نداری! در بین زمین و آسمان، معلق هستی! اما فراموش نکن، اگر مثل من، در سازمان بی کس و کار بودی و به خواست خودت به عراق آمده بودی و یک فرد مستقل بودی، جواب تقابل هایت با سازمان، زندان و شکنجه بود. برای امثال شما که در عراق فیل تان یاد هندوستان کرده بود، راه باز بود! برای همین هم امروز دستشان روی تو باز است و از زبان تو مقاله می نویسند! باز هم بازیچه دست شیادان سازمان شدی! در ضمن گفتی که در فرانسه سرخاک مادر بزرگ و پدربزرگت رفتی! و نوشتی:
” این اسباب شادی روح آنها و مایه شرف و افتخار ابدی من به‌عنوان یک مجاهد خلق است که برای مرزبندی با دشمن و مزدوران و نوچه‌هایش، همواره خود را به‌لحاظ سیاسی و ایدئولوژیکی مطهر نگه‌دارم. آخر خانواده حقیقی من یاران مجاهدم و خلق قهرمان ایران است.”
آیا این نوع مجاهد بودن، ورژن جدید مجاهد خلق در فرقه رجوی است؟ در اروپا با زندگی بورژوایی و” گرل فرند های” آنچنانی، باز هم مجاهد خلق هستی؟ پس چرا این خواهر مریم خوب تو، بقیه اسرای سازمان در آلبانی را به آلمان و … نمی برد؟ فکر نمی کنی با این قپه های الکی، تو را … کردند و … روی دوشت گذاشتند؟
اگر چشم و گوشت را باز کنی و دور و برت را خوب نگاه کنی، انبوه جداشدگانی را در همان آلمان می بینی که از زندان های مجاهدین نجات یافتند و با کابوس های وحشتناک زندان های مجاهدین، تا آخر عمر درگیر هستند! امثال آقای محمد سبحانی را ببین که بیش از 8 سال در زندان های مجاهدین در اشرف در زندان انفرادی بود!
سرت را از زیر برف بیرون بیاور! اگر جراتش را داری، یک بار به ملاقات آقای سبحانی برو یا هر فرد دیگری از جداشدگان، با واقعیت ها زندگی کن! بیش از این خودت را گول نزن! سعی کن بقیه عمرت را به کسانی که خیانت کردی و تهمت زدی، رجوع کنی و طلب بخشش کنی.
باز هم نصیحت عمه ات را گوشزد می کنم، آدم آهنی نشو!!!
من عمه ات را هرگز ندیدم اما به نظرم عمه ات، در سه کلمه و یک جمله، کل تاریخچه فرقه منحوس رجوی را خلاصه کرده است، من هم به تو می گویم: احساس داشته باش و آدم آهنی نشو…
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا