چاقوی مجاهدین دسته خودش را هم میبرد

درگیری ها و چنگ در چنگ شدن مجاهدین با محمد رجوی حکایتی ست، اینکه کارد وقتی به استخوان مجاهدین خلق رسید دیگر حتی تیغ را بر پیکر شخص رجوی هم میکشند و هیچ چیز قابل اغماض نمیباشد .این درگیری ها و خودزنی ها در تشکیلات مجاهدین مسبوق به سابقه است و از دیر باز هر گاه در افلاس و درماندگی قرار میگیرند و هیچ بادکنکی برای باد کردن و شیپوری برای دمیدن آهنگ پیروزی ندارند، ناگزیر گردن را بسمت داخل کج میکنند و به جستجو در اطراف خویش برای پیدا کردن طعمه ای می پردازند.

در دوران گذشته که جنگ در جبهه ها و مرزهای ایران و عراق جاری بود، طنین بمباران هواپیماهای عراقی و توپخانه و البته انفجارها و رگبار پیاده نظام ارتش عراق (ارتش آزادیبخش) علیه مردم ایران، موجب کم رنگ شدن تسویه های داخلی و قربانی شدن ها در داخل تشکیلات مجاهدین میشد. اما هرگاه مخالفت های داخل تشکیلات خیلی حاد و لاینحل میشد به سبک علی زرکش و بعدها سعید نوروزی و هادی و…. در میان صداهای انفجار و با پوش و توجیه عملیات قربانی میشدند و طبعا تیغ تسویه و جنگ های درونی بی صدا عمل میکرد .اما بعد از پایان یافتن صدای جنگ و انفجار و کنار رفتن بهانه های عملیاتی، ماموریت های مرزی و تیم های داخله و … بناچار تیغ تسویه با صدا و جار و جنجال همراه بود .

مهدی افتخاری (فرمانده فتح الله) بعلت مخالفت سرسختانه با انقلاب ایدئولوژیک، چنان حرفه ای به زیر کشیده شد که در کناره خیابانهای اشرف تنها پناهگاهش سبزی کاری و کشت تربچه بود تا زمانی که دچار بیماری شدید روحی و روانی شد و عمدا با داروهای آرامبخش او را معتاد نموده و در وضعیت اسفناکی فوت نمود .محمود قائمشهر که خود قطبی در تشکیلات مجاهدین بود فقط بخاطر مخالفت با رهبری زنان ضربه فنی شد و بعدها در وضعیت نامعلومی با اعلام ابتلا به بیماری سرطان فوت نمود .آر پی جی خوردن حیاتی ملقب به برادر سیاووش، عذرا علوی طالقانی، محمود عطایی تا محمد اقبال نیز هرکدام نمونه ای از تسویه های داخلی بود که بعلت مخالفت با خط و دستورات رجوی صورت میگرفت. ( آر پی جی خوردن در تشکیلات مجاهدین یعنی خلع رده و پست و مسئولیت)

از داخل تشکیلات سیاسی شورا جدایی متین دفتری، کریم قصیم و محمدرضا روحانی تا اسماعیل وفا یغمایی و داوود باقروند و ….که همگی تا وقتی همراه بودند همواره مورد تعریف و تمجید رجوی بودند اما همه چیز یک شبه عوض شد و با عبارت بریده و خائن و از این قبیل توهین و تهمت و افترائات مورد خطاب قرار گرفتند.

حال دیگر هیچ بهانه و دست آویزی برای تبلیغ پیروزی و بوق و کرنای فتح الفتوح در عرصه های سیاسی و نظامی وجود ندارد و نمیتوانند مخالفت های افراد چه در داخل تشکیلات و چه افراد جداشده را بپوشانند. لذا به مصداق هرکس با ما نیست بر ماست، به مخالفین تشکیلات تهاجم میکنند و زهر خود را میریزند.

این بار اما موضوع محمد رجوی که بطور واقعی پاره تن مسعود رجوی میباشد، چرا و چگونه به موضوع اصلی و هدف کینه توزی و عقده گشایی تشکیلات قرار گرفته که با تمام قوا، پول و وکیل و لابی های اجنبی برای خاک کردن و شکست محمد رجوی به میدان می آیند!

محمد رجوی
محمد رجوی

محمد رجوی بعد از اینکه موفق به خروج از ایران میشود به پاریس منتقل میشود و به نقل از مریم رجوی در یکی از نشست ها، محمد را آزاد گذاشته اند تا مطالعه کند و با تمام احزاب و جریانهای سیاسی و موضعگیری آنها آشنا شود و نهایتا خودش تصمیم بگیرد و انتخاب نماید.

تا آنجاییکه این حقیر محمد رجوی را با واسطه و بدون واسطه میشناسم جوانی روشن، آگاه به مسائل و واقعیات پیرامون و بسیار در فکر و اندیشه مستقل و واقع گرا میباشد و برخلاف انتظار سران تشکیلات مجاهدین از بدو ورود محمد به عراق و داخل تشکیلات چندان بله قربان گو و مطیع و فرمانبردار تشکیلات نبود، آنچه که کم و بیش از وی بگوش میرسید در جلسات و نشست ها بیشتر منتقد و سوال کننده بود و گاهی سیاست های سازمان و عملکرد آن را به چالش میکشید .همین خصوصیات محمد موجب شد تا وی را به صمد سیاه کلاه بسپارند و البته تلویحا چنین وانمود کنند که صمد محافظ محمد رجوی میباشد اما در واقع جهت جلو گیری از بروز تفکرات محمد در بین میلیشیا و سایر اعضاء سازمان و انتشار مخالفت هایش او را به صمد سپرده بودند و در تردد و جابجایی در اشرف محدودیت های جدی داشت.

فشارهای تشکیلات بر محمد به اندازه ای بود که وی ناگزیر به ترک تشکیلات و رفتن به اروپا شد و اختلافات او با تفکرات پدرش و سیاست های حاکم بر سازمان و تشکیلات مجاهدین موجب شکاف و فاصله های عمیقتر گردید که امروزه تبعات آن را در شکایات و کارهای حقوقی ملاحظه میکنیم.

حال با نگاهی به مسیر دادگاه و روند حقوقی پرونده محمد رجوی و مقابله سازمان با تمام و انواع خدم و حشم، وکیل و شهود علیه محمد رجوی بوضوح آشکار ساخت که چاقوی رجوی دسته خودش را هم میبرد و آنچنان کارد به استخوان سازمان رسیده که خلف رجوی را نیز تحمل نخواهد کرد.

نتیجه این است که اولا بنظر میرسد نفوذ و کاریزمای رجوی نیز خاصیت خود را از دست داده و بدلیل غیبت کبری و خلع لباس نظامی و کلت اهدایی طارق عزیز و تعطیلی آن مانورهای تابلو کشی و تحلیل و تفسیر آینده ایران و سال سرنگونی، جلسات شورا و جمعبندی های سالانه که سرنگونی قریب الوقوع درست مانند جوجه ماشینی از آن منتج میشد، هیچ صدایی برای پوشش این مشکلات و موانع درونی وجود ندارد و هر گونه زیر صدای مخالفت با تشکیلات بلافاصله بصورت اکو پخش شده و قابل پرده پوشی نیست و ظرفیت تشکیلات نیز به حدی پایین است که هیچ مخالفتی را بر نمی تابد، زیرا تبعات و تاثیرات سوء آن موجب ریزش شدید نیرو میشود.

از طرفی سازمان و سران این تشکیلات بدلیل شکست های پی در پی و سیر قهقرایی در روند مبارزه دیگر توان بلند پروازی و شعارهای سرنگونی و اهداف بلند را از دست داده اند و ناگزیر به افراد جداشده، حوادث و اتفاقات فردی چسبیده اند و موضوعاتی چون دادگاه نروژ، پرونده محمد رجوی، موضوع پرونده سازی برای علیرضا نقاش زاده، احسان بیدی و بازگشت پرویز حیدرزاده و این قبیل موضوعات را در کانون توجهات و اهداف خود قرار میدهد و از آنها در فضای مجازی و اخبار و مطبوعات فتح الفتوح برای سازمان تولید میکند.

اما از حق نگذریم مخالفت ها، موضعگیری ها و افشاگری های محمد رجوی آنچنان کارآمد و تاثیر گذار بوده که تا فیها خالدون سازمان را به آتش کشیده است که توان تحمل و سکوت را از سازمان گرفته است و محمد که تنها فرزند مسعود رجوی میباشد و انتظار میرفت میراث دار مسعود باشد، هرگز برای سازمان و تشکیلات رجوی قابل تحمل نبود و نهایتا با چنگ و ناخن و دندان و تمام توان به جنگ وی آمدند و چاقو به قصد بریدن دسته خویش به میدان آمد! اما محمد یک تنه پوزه سازمان مجاهدین خلق را به خاک مالید.

علی مرادی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا