
*شنبه 13 اردیبهشت
در روز شنبه جمعاً 11 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:
داستان شهر بریجند Bridgend
فجایع یک فرقه مخرب کنترل ذهن در عصر حاضر
بریجند Bridgend شهر بسیار کوچک و کم جمعیتی در جنوب ایالت خودمختار ولز Wales در بریتانیا Britain با بافت سنتی و مذهبی است که به معادن زغالسنگ معروف است. در سال 2008 این شهر دورافتاده و ناشناس ناگهان در مرکز توجهات رسانهای قرار گرفت، چرا که گزارش شد جمعاً 26 خودکشی در آن در سالهای 2007 و 2008 اتفاق افتاده است. خبر زمانی حیرتانگیزتر شد که مشخص گردید قربانیان همه در سنین بین 13 تا 17 سال بوده و همگی خود را به یک ترتیب به دار آویختهاند.
… افکار عمومی نمی توانست دست داشتن یک فرقه مخرب کنترل ذهن و مغزشویی نوجوانان را بپذیرد و آنان را قربانی تلقی کند بلکه کشته شدگان را افرادی خطاکار می دانست که نباید به آنها پرداخت.
… عدم شناخت و آگاهی عمومی از پدیدهای که دانشمندان عصر حاضر آن را کنترل ذهن مخرب فرقهای مینامند و عدم توجه و حساسیت کافی والدین و مربیان و مسئولین نسبت به این پدیده شوم خانمانبرانداز که تهدید اصلی هزاره سوم و بالاترین نوع آسیب اجتماعی خوانده میشود موجب گردید تا این فرقه همچنان قربانی بگیرد و به کار خود ادامه دهد.
متأسفانه، بهجای این که کارکردها و تهدیدات فرقههای مخرب کنترل ذهن که روزمره قربانی میگیرد، هرچه بیشتر به آگاهی مردم و والدین رسانده شود و تلاش گردد تا در جوانان و نوجوانان نسبت به عملکرد کنترل ذهن فرقهای مصونیت ایجاد شود، برعکس تلاش میگردد تا چنین پدیدهای انکار و این خطرات نادیده گرفته شوند که نتیجه آن قربانیان بیشتر به نفع فرقههاست…
شاکیانی از سراسر دنیا برای متهم ردیف هفدهم
مهوش سپهری بچه ها را با چوب تی کتک میزد
مهوش سپهری متهم ردیف هفدهم دادگاه محاکمه سران مجاهدین خلق است. این زن با نام مستعار نسرین، شخصی است که در میان اعضای پیشین مجاهدین خلق بسیار منفور است و هر روز از ابعاد خشونت طلبی و قساوت قلب وی خبری تازه منتشر میشود.
… سپهری از سال 1376 به مقام همردیفی رهبری رسید و پس از رهبران اصلی یعنی مسعود و مریم رجوی، نخسین کسی بود که اجازه برگزاری جلسات ایدئولوژیک داشت. بنابراین اعضایی که از تشکیلات جدا شدهاند خاطرات پر رنگی از جلسات طولانی سراسر سرکوب، انتقاد و شکنجه روانی دارند که با مسئولیت سپهری برگزار میشدند.
… مهوش سپهری معروف به خواهر نسرین مبدع و یا مجری بسیاری از ساز و کارهای بازجویی و شکنجه در ساختار خفقان و سرکوب فرقه رجوی بوده است. او امروز بالای 70 سال سن دارد و احتمالا بزودی به خیل “مجاهدان پاکباز” درگذشته، میپیوندد، اما اگر روزی شرایط برای محاکمه حضوری او و همدستانش در یک دادگاه بین المللی فراهم شود، قطعا شمار شاکیان او بالغ بر هزاران نفر میشود. قربانیان و شاکیان خشونت نسرین، شامل اعضای فعلی، اعضای پیشین و خانوادههای آنها میشوند که شمارشان ابدا کم نیست و در نقاط مختلف دنیا ساکن هستند.
انتشار ۲۰ هزار خبر دروغ توسط مجاهدین خلق در حادثه بندر
… حضور مجاهدین خلق در آلبانی و کمپ تیرانا باعث شده رسانههای آلبانیایی گاه مطالب و گزارش هایی در مورد آنها منتشر کنند و حالا یکی از این رسانهها افشا کرده که سازمان مجاهدین خلق برای آنکه اخبار و گزارشهای ساختگیاش در یک رسانه آلبانیایی کار شود، اقدام به پولپاشی کرده است.
… برخی رسانههای آلبانیایی معتقدند حضور یک گروه مسلح سازمان یافته در خاک این کشور میتواند امنیت مردم آلبانی را تهدید کند. اما تاکنون این قبیل اعتراضات سودی نبخشیده و از آنجا که فساد سازمانیافته در میان مقامات آلبانیایی نقطه اشتراکی با مجاهدین خلق یافته و البته این حضور برای دولتمردان و اهل سیاست در آلبانی سود مادی دارد، اعتنایی به این اعتراضات ندارند.
… در ماههای گذشته مجاهدین خلق، یک کانال تلگرامی با عنوان کانال خبررسان شبکه یک ایجاد کردند که در آن اخبار جعلی، ازجمله گفت و گوهای ساختگی با مسئولان ایرانی منتشر میشود و با توجه به عنوان کانال، مردم را فریب میدهند. در ماجرای آتش سوزی بندر شهید رجایی هم این کانال فعال بود. تاکید بر دریافت اخبار از منابع رسمی برای همین است که در هنگامه حوادثی این چنینی، ذهن ما از قبل نسبت به اخبار جعلی واکسینه شده باشد و بی آنکه بدانیم و بخواهیم تبدیل به پیاده نظام یک گروه تروریستی و منفور نشویم.
*یکشنبه 14 اردیبهشت
13 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:
رجوی؛ رهبر غایب یا حقیقت مرده؟
مرگ یک ایدئولوژی با سقوط رهبر فرقه
در هر فرقه، رهبر نقش محوری دارد. اما در مورد مجاهدین خلق، این محور نه تنها مرکزی برای اداره تشکیلات، بلکه رمز قداست و بقاست. مسعود رجوی که از سال ۱۳۸۲ به بعد هیچ ظهور علنی نداشته، وجودش در هالهای از سکوت و ابهام نگاه داشته شده است. پرسش اینجاست: آیا رجوی واقعاً زنده است و یا مرده اما سازمان برای ادامه حیاتش سعی دارد او را همچنان در اذهان زنده نگاه دارد؟! به بیان دیگر : آیا بدون رجوی، این تشکیلات دوام خواهد داشت؟
… چرا سازمان مرگ رجوی را پنهان میکند؟
– حفظ وحدت ظاهری و کنترل روانی اعضا.
– جلوگیری از فرار دستهجمعی نیروهای وفادار.
– جلوگیری از فروپاشی کامل بدنه سازمان در برابر جامعه بینالمللی.
… چه رجوی مرده باشد و چه نه، سازمان بدون او مانند پیکری بیسر است که از درون در حال تحلیل رفتن است. با غیبت طولانی مدت او، بسیاری از خانوادههای چشمانتظار، به ویژه در استانهایی چون البرز، امیدوارند که با افشای این واقعیت، زمینه برای فروپاشی کامل این تشکیلات و آزادی فرزندانشان فراهم شود.
بیگاری کشیدن بدون مزد از اعضا در تشکیلات مجاهدین خلق | جرم بین المللی
… رهبران مجاهدین خلق از زمان تاسیس کمپ اشرف در عراق با چاشنی انقلاب ایدئولوژیکی با رویکردی استثمارگرانه تمامی اعضا را به صورت پیوسته در طول شبانه روز برای تحقق اهداف ضد انسانی خود در ساخت و ساز های بی رویه در کمپ های مختلف، محوطه سازی، نظافت، جابجای و حمل بار و پروژه های گوناگون مورد بیگاری قرار داده است بی آنکه در مقابل آن اجرتی پرداخت کرده باشد.
… بر اثر بیگاری های مفرط در کمپ های مجاهدین خلق تقریبا 90 درصد اعضا اعم از جداشده و عضو فعلی دچار عارضه های جدی جسمی در ناحیه کمر، شکم، روده ، دست و پا شدند. متاسفانه این روال هم اکنون در کمپ بسته موسوم به اشرف 3 در آلبانی ادامه دارد و سران مجاهدین بدون توجه به قوانین بین المللی در حال نقض حقوق افراد تحت کنترل خود هستند.
برابر بند 1 تا 3 منشور لزوم همکاری بین المللی و بند ج ماده 55 و 56 آن در پیشبرد و احترام به حقوق بشر و آزادی های اساسی مرتبط با جنبه های منع اشتغال اجباری که تمامی کارفرمایان را در این زمینه ملزم به مراعات و اجرای این قانون کرده است و طبق ماده 601 قانون مجازات اسلامی که اجیر کردن اشخاص و مباشرت به کار اجباری را جرمی جدی تلقی نموده از جوامع بین المللی به ویژه ریاست شعبه 11 دادگاه یک کیفری استان تهران درخواست می شود به صورت ویژه به تخلفات سران مجاهدین که عاملین اصلی در بیگاری اعضای خود هستند رسیدگی نمایند.
افشای شیوه های سرکوب و شکنجه کارگران عراقی در پادگان اشرف – قسمت اول
مروری بر عملکرد دوگانه رجوی و ادعای حمایت از حقوق کارگران
از سالهای 70 تا 74 مسئولیت اداره نیرویی مجاهدین خلق در پادگان اشرف را عهده دار بودم. این اداره در سازماندهی اولیه بدلیل محل آن در درب ورودی قرارگاه به فرماندهی اشرف با مسئولیت فرح یوسف حاج مختار (سارا) وصل بود… معصومه (رقیه) مالک محمدی مسئولیت حفاظت، گشت داخل و خارج قرارگاه و برج های دیده بانی اضلاع را برعهده داشت، او بعدها جز اولین دسته از مسئولین زن بود که به عضویت شورای رهبری درآمد. تا قبل از تاسیس اداره نیرویی در سال 70 مراکز به صورت مجزا متناسب با نیازهای نیرویی، خدماتی، ترابری خود کارگران سودانی را به خدمت می گرفتند.
مسعود رجوی به مسئولین مراکز نظامی و پشتیبانی توصیه کرده بود به خاطر اینکه تمامی وقت و انرژی اعضا صرف آموزش، مانور و عملیات نظامی گردد برای کارهای خدماتی از کارگران خارجی استفاده شود. به همین دلیل کارگران سودانی در آشپزخانه ها، سالن های غذاخوری، نانوایی و انبار غذایی و حتی مهمات بکار گرفته شدند. استفاده از نیروی کارگران سودانی به این دلیل بود که مسئولین مجاهدین خلق به لحاظ امنیتی و همچنین توان کاری به نسبت کارگران عراقی در آن مقطع کارگران سودانی را ترجیح می دادند و از طرف دیگر مسئله جنگ ایران و عراق و همچنین حمایت جامعه شیعه از ایران مسئولین مجاهدین خلق را بر آن داشته بود که با شک و تردید و نوعی عدم اعتماد به کارگران عراقی نگاه کنند.
از جنبه اقتصادی هم کارگران سودانی با سطح دستمزد کمتری به نسبت کارگران عراقی جذب می شدند…
*دوشنبه 15 اردیبهشت
در این روز کلاً 9 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
رهبر سرگردان، اعضای آواره و ویلان
… رجوی که او که در سرفصلها، ثابت کرده بود هیچکارهای نیست، این بار نیز اسب بازندهای بود که صدام حسین او را کنار گذاشته بود و خودش هم خیلی زود فرار را بر قرار ترجیح داد، مسعود رجوی هم به دنبال ارباب خود، به سوراخ موش خزید.
… در بحبوحهٔ فجایع پیشآمده مسعود رجوی گموگور شده بود و خبر دستگیری مریم رجوی و تمام اعوان و انصارش نیز از پاریس و فرانسه بگوش رسید. تشکیلات فروریخته بود و از دار و درفش و زندان و شکنجه مخالفان و منتقدان نیز خبری نبود.
… از آن روز به بعد، بنبست پشت بنبست و شکست و آوارگی، رهآورد فرار رهبران سازمان بوده است. امروز هم در آلبانی به دنبال ممنوعالورود شدن مریم رجوی به این کشور، سازمان وضعیت فلاکت باری دارد، 30 خرداد سال قبل هم که نیروهای گسترده ی امنیتی و پلیس وارد اشرف شدند و با نفراتی از سازمان که مقاومت می کردند و راه پلیس را سد کرده بودند، درگیر شدند و به نوعی آبروی نداشته ی سازمان هم از بین رفت و ما امروز بدنی بدون سر از سازمان را می بینیم که خود را به در و دیوار می کوبد…
نسل گمشدهای که در اشرف ۳ پیر شدند
سکوت سرد در قلب آلبانی
فرقه رجوی پس از انتقال اعضای خود از عراق به آلبانی و استقرار در اردوگاهی موسوم به اشرف ۳، بار دیگر تلاش کرد فضایی بسته و ایزوله ایجاد کند تا کنترل روانی بر اعضا را حفظ نماید. اما این بار، نسل بازماندهای از اسیران جنگی، در سکوتی سرد و در انزوای کامل، یکی پس از دیگری دچار پیری، افسردگی و مرگ شدند؛ بیآنکه اجازه دیداری با خانواده یا حتی تماسی کوتاه داشته باشند.
… بسیاری از اعضای حاضر در اشرف ۳، در واقع اسیران جنگ ایران و عراق هستند که در زمان اسارت توسط سازمان مجاهدین جذب شدند. این افراد نه تنها پس از پایان جنگ آزاد نشدند، بلکه به ابزاری در خدمت اهداف فرقهای تبدیل شدند. دههها محرومیت از ارتباط با دنیای بیرون، انزوای کامل و شست و شوی مغزی مستمر، آنها را به نسلی گمشده و فراموش شده بدل کرده است.
اشرف ۳، به جای آنکه مأمنی برای زندگی آزاد باشد، به زندانی خاموش برای نسلی از انسانها تبدیل شده که در دل اروپا، در انزوایی مطلق، سالخوردگی و مرگ را تجربه میکنند…
*سهشنبه 16 اردیبهشت
در این روز 10 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
زدودن هویت – استراتژی رجوی برای استثمار اعضا
شکستن هویت؛ نگاهی به استراتژیهای فرقه رجوی در حذف احساسات انسانی و ارتباطات خانوادگی
فرقههای تمامیت خواه، به ویژه آنها که ساختاری بسته و ایدئولوژیک دارند، معمولاً برای حفظ سلطه بر اعضا، به ابزارهای روانی و اجتماعی پیچیدهای متوسل میشوند. یکی از مهمترین روشهایی که فرقه رجوی برای کنترل فردی و جمعی اعضا به کار گرفته، حذف تدریجی هویت شخصی و احساسات انسانی و نیز قطع ارتباط با خانواده است.
… خانواده، نخستین پناهگاه عاطفی انسان است. فرقه رجوی با درک این نکته، به شدت از ارتباط اعضا با خانوادههایشان جلوگیری میکند. هیچ تماسی، حتی تلفنی یا نوشتاری، مجاز نیست؛ و هرگونه ابراز دلتنگی یا تلاش برای تماس با خانواده، به شدت سرکوب میشود.
… احساساتی چون عشق، دلتنگی، وابستگی خانوادگی، یا حتی غم و شادی، در فرهنگ فرقه رجوی، نشانه ضعف قلمداد میشوند. اعضا موظفند احساسات خود را در جلساتی موسوم به “غسل” فاش کرده و مورد سرزنش قرار گیرند. این اعترافهای اجباری، فضایی سرشار از فشار روانی و گناه را ایجاد میکند که فرد را از هرگونه استقلال ذهنی و عاطفی محروم میسازد.
… افرادی که موفق شدهاند از فرقه رجوی جدا شوند، مسیری دشوار برای بازسازی هویت و بازگشت به زندگی عادی را در پیش دارند. بازگشت به خانواده، یادآوری نام واقعی، و احیای احساسات انسانی، نخستین گامها در مسیر بهبودی روانی آنان است…
*چهارشنبه 17 اردیبهشت
در این روز مجموعاً 12 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:
از حقوق بشر تا دفاع منفعت طلبانه
در سالهای اخیر، شاهد حمایت برخی چهرههای سیاسی غربی و مجموعه های دفاع از حقوق بشر از مریم قجر و فرقه رجوی بودهایم؛ گروهی که سابقهای تاریک در همکاری با دشمنان ملت ایران، اقدامات تروریستی و نقض گسترده حقوق بشر دارد. این حمایتها، پرسشهای جدی درخصوص صداقت مدعیان حقوق بشر و معیارهای دوگانه حاکم بر سیاستهای بینالمللی ایجاد کرده است.
… حمایت از گروهی با سابقه اقدامات خشونتبار علیه مردم ایران، نشاندهنده وجود معیارهای دوگانه در رویکرد غرب به مقوله حقوق بشر است. در حالی که کوچکترین تخلف داخلی در کشورهای مستقل بهسرعت مورد نقد و تحریم قرار میگیرد، حمایت از گروههایی با کارنامه سیاه، صرفاً بهدلیل منافع سیاسی و راهبردی، مشروع جلوه داده میشود.
اگر قرار است حقوق بشر به عنوان ارزشی جهانی و بیطرفانه مطرح شود، نباید در قبال جنایات سازمان مجاهدین خلق سکوت اختیار کرد یا آن را نادیده گرفت. مشروعیت بخشی به گروهی که دست در خون مردم دارد، بزرگ ترین خیانت به مفهوم واقعی حقوق بشر و عدالت بینالمللی است.
مرگ اعضا و باز هم فریبکاری کثیف رجوی
اخیرا فردی به نام محمد رضا خالقی در اشرف سه آلبانی فوت نموده است البته شنیدن مرگ هر فردی بسیار ناراحت کننده است ولی شیوه استفاده از مرگ وی از سوی سازمان مجاهدین برای نگهداشتن بقیه اعضا بسیار درد آور است. سران سازمان در سوء استفاده از مرگ اعضا ید طولایی دارند و همیشه از خون اعضا ارتزاق کرده اند تا تشکیلات پوسیده شان را حفظ کنند. از مرگ صبا هفت برادران گرفته تا این آخری مرگ محمد رضا خالقی.
در مورد فیلمی که برای مرگ محمد رضا خالقی درست شده چند نکته وجود دارد که به آنها اشاره می کنیم. ابتدا در تمام موارد سعی می کنند فرد را بسیار مقاوم و معتقد به رهبری نشان دهند و اینکه باید بعد از مرگش مورد ستایش قرار بگیرد. ولی در درون سازمان هرگز به قول معروف آدم هم حسابش نمی کردند.
… چیزی که وجود دارد ارتزاق خون اعضا توسط رجوی است چون در چنین سازمان مافیایی جان انسانها هیچ وقت ارزشی نداشته و باید در راستای منافع رجوی فدا شوند و بعد از مرگ هم به تعریف و تمجید از فرد پرداخته و بعد برای همیشه به فراموشی سپرده خواهد شد. این وضعیت افرادی است که هنوز در منجلاب رجوی گرفتار هستند و هر روز باید شاهد مرگ فرد دیگری از اعضای سازمان باشیم…
اگر دیر بجنبید، یکی یکی توسط رجوی در تپه های آلبانی مدفون می شوید
به دوستان اسیرم در کمپ مانز
بخشعلی علیزاده: … دوستان عزیزی که سالها خودتان را در تشکیلات رجوی زندانی کرده اید، آیا از خود سوال کرده اید که چرا بعد از این همه سال و بقول خودتان مبارزه هنوز در جا میزنید و به جایی نرسیده اید؟
… هر کدام از شماها دارای خانواده هستید، چرا رجوی باید مانع ارتباط خانوادگی شود، مگر بغیر از این است که بخاطر حفظ جان خودش مانع از ارتباطات خانوادگی می شود، مگر شماها خودتان پدر و مادر و خواهر و برادر ندارید، مگر دوست ندارید با عزیزانتان ارتباط داشته باشید؟
… شما ها بیشتر از بقیه میدانید ولی جرات و جسارتتان را به مرور زمان از دست داده و بزدل شده اید، به نام خدا و خلق در تشکیلات هستید ولی عملا بر ضد خدا و خلق کار میکنید، اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد چطور ممکن است راضی باشد که مادرش سالها از فرزندش بی خبر باشد، اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد چطور ممکن است راضی شود که پدر و مادر اعضای تشکیلات فوت کنند ولی خبر فوت آنان را به فرزندشان در تشکیلات ندهد؟ چطور ممکن است مانع دیدار خانواده ها باشد، در زندان معروف گوانتانامو هم وضعیت اینگونه نیست، و انبوه تناقضات دیگر ، آقا خجالت هم خوب چیزی است، کسی به شما نمی گوید مبارزه نکنید، مبارزه بکنید ولی دیگر با آبروی مبارزین در دل تاریخ بازی نکنید، باید مسعود رجوی را مجاب به حسابرسی کرد، باید او پاسخ دهد که چرا این همه محدودیت ایجاد کرده است تا فقط خودش را حفظ کند؟ کمی به خود آیید و توهمات ذهنی خود را کنار بگذارید، زمانه و روزگار عوض شده است، خیلی چیزها عوض شده است، اما خانواده های تان هیچ گاه از شما قطع امید نکرده اند، خیلی هایشان به رحمت خدا رفته اند، بقیه هم که مانده اند یا در آستانه مرگ هستند و یا قدرت شنوایی و بینایی خود را از دست داده اند ولی باز در اعماق قلب هایشان امیدوارند که شاید روزی برسد تا عزیزشان را ببینند…