دگماتیسم فرقه ای و مناسبات فاشیستی مجاهدین خلق

برای ارزیابی واقع گرایانه کنش ها و عملکردهای فردی و جمعی افراد تحت سیطره در مناسبات درونی مجاهدین خلق در نظرگرفتن شرایط ذهنی و عینی، محیط و فضای زیستی و مناسباتی که به جز اراده سران تشکیلاتی متصور نیست، بسیار حائز اهمیت است و به پژوهشگران فرقه های مذهبی و سیاسی تصویری درونی و تعمیم […]

برای ارزیابی واقع گرایانه کنش ها و عملکردهای فردی و جمعی افراد تحت سیطره در مناسبات درونی مجاهدین خلق در نظرگرفتن شرایط ذهنی و عینی، محیط و فضای زیستی و مناسباتی که به جز اراده سران تشکیلاتی متصور نیست، بسیار حائز اهمیت است و به پژوهشگران فرقه های مذهبی و سیاسی تصویری درونی و تعمیم پذیر از واقعیت ارائه می دهد.

پارامتر مهمی که باید آن را در تحلیل مناسبات اختناق آمیز و برنامه ریزی شده در ساختار فرقه ای تشکیلات مجاهدین خلق مدنظر قرارداد این است که فاشیسم تنها در محدوده جغرافیای کمپ اشرف تصویر نشود و در سیر تاریخی فرقه مجاهدین خلق مورد بررسی دقیق و همه جانبه قرار بگیرد تا چرایی و علل بازآفرینی فاشیسم بی زمان و تعمیم پذیر مجاهدین خلق مشخص گردد.

به این ترتیب تفکر مبتنی بر آمیزه ای از سیاست و ترور، عدم ارتباط و تعامل اعضای مجاهدین خلق با تحولات دنیای مدرن، جایگاه و موقعیت اعضا و کادرها در تشکیلات، القاء و ترویج افکار افراطی و ستیزه جویانه در حقیقت با روانشناسی فردی، مختصات شخصیتی و پارادایم فکری افراد به نوعی ارتباط وجود دارد.

تامل ژرف در خاطرات اعضای تشکیلاتی به ستوه آمده از مناسبات فاشیستی مجاهدین خلق و اعضای جدا شده از تشکیلات به ما می آموزد که افراد مستقر در کمپ اشرف در آلبانی و سایر افراد عضو تشکیلات مجاهدین خلق در کشورهای اروپا، امریکا، کانادا و … در ورای اقتدار ظاهری به عروسکی می مانند که ناآگاهانه از روی ضعف شخصیتی و فکری یا فرصت طلبانه به رنگ فرقه درآمده اند بی آنکه تاثیر خلاقی در روند موضع گیری ها و پی ریزی ساختار تشکیلاتی فرقه مجاهدین خلق داشته باشند. چنین افرادی معمولا در فرقه های بسته و مستبد که امکان آزادی فردی وجود ندارد، بسیارند و در معرض الیناسیون و از خودبیگانگی قراردارند. آنان در فرقه بی آنکه وضعیت، موقعیت، شرایط و خط مشی سیاسی و نظام فکری خویش را انتخاب کرده باشند، به حاشیه پرتاب می شوند بنابراین ناخواسته مقهور مناسبات تحمیلی مجاهدین خلق می گردند.

پرواضح است نفرات مستقر در کمپ اشرف و اعضای رده بالای مجاهدین خلق در تشکیلات از زیستی طبیعی محروم شده اند، سران مجاهدین خلق سرنوشتی را برایشان رقم می زنند که آنان در آن تأثیر و دخالتی ندارند و افراد در تار و پود مناسبات یکسویه و تحمیلی ابتکار و تشخص فردی را از دست داده اند. آشکار است کادرهای تشکیلاتی مجاهدین خلق نمونه ای از انسان هایی هستند که در فضای بسته و تحت سیادت سیستمی توتالیتاریستی بارآمده اند و از گفت و شنود آزادانه محروم اند. سالها حضور جمعی نظامی در قرارگاه های سازمان در عراق و سپس خلع سلاح شده در کمپ آلبانی با لباس های فرم یکدست، رنگ های تیره و یا به رنگ خون، برخورد های خشن، حسی رعب انگیز و میلیتاریستی را به افراد انتقال می دهد که درتضاد آشکار با نیاز آدمی به روابط انسانی مهربانانه، خردمندانه و زیستنی معقول، منطقی و عاری از خشونت و تیره روزی است.

با توجه به سیر پرشتاب تحولات جهانی که در مسیر توسعه همه جانبه روی می دهد و جوامع انسانی از مرحله ی ماقبل صنعتی به سوی پسامدرنیسم خیزبرداشته اند بسیار مضحک به نظر می رسد که روابط فرقه ای در تشکیلات مجاهدین خلق بتواند در شرایط نوین جهانی پایدار بماند. زیرا از نظر تاریخی دوران دگماتیسم فرقه ای و تحرکات تروریستی به پایان رسیده و گفتمان مدرن وضعیت مضحک و روبه زوال مناسبات فاشیستی را عیان می کند. این وضعیت مصداق عینی اصل تاریخی است که در تکرار حوادث تاریخی اینگونه فرقه ها در بار اول به صورت “تراژدی” و بار دوم به صورت “مضحکه” رخ می نمایند.

مسعود رجوی رهبر عقیدتی و مستبدی که سالها در قرارگاه های سازمان در عراق و در تشکیلات مجاهدین همگان را به وحشت و عبودیت وا می داشت، در حال حاضر تا حد موجودی شکننده و ترسو تنزل یافته است، مدتهای مدیدی است که در گوشه ای پنهان شده و یا در ویترین شیشه ای بزرگان سیاست مورد تمسخر قرار می گیرد. او که زمانی در توهم قدرت غرق شده بود در حال حاضر توان و جرأت خود نمایی لحظه ای را نیز از دست داده است. بالواقع او بدون تکیه به قدرت بیگانگان نمی تواند برضعف خود غالب شود. رجوی ساده لوحانه خود را فردی مقتدر می انگاشت که با سرنگونی حامی مستبدش رژیم ضد بشری صدام فروریخت. درحالی که در پشت حصارهای آهنین تشکیلات مجاهدین خلق نظام جدیدی بوجود آمده که میبایست برای بهره گیری از فرصت ها خود را با آن و تحولات جهان همساز کرد اما فضای بسته و دگم حاکم بر تشکیلات مجاهدین خلق همچنان ساختاری ناموزون است.

سران مجاهدین خلق با طرح مقررات و شعائر واپسگرا در مناسبات درونی تشکیلات و در کمپ اشرف 3 در آلبانی افراد را از آزادی های فردی محروم می کنند. آنان حق ندارند از کمپ خارج شوند با پدر و مادر و اعضای خانواده خود دیدار کنند! زیرا هرگونه ارتباط و اندک تماسی جرم و گناهی نابخشودنی به شمار می رود.! اعضای مجاهدین خلق در مناسبات تشکیلاتی از مهمترین نیازهای طبیعی و درونی نیز محروم شده اند. در بخشی دیگر از این داستان تراژیک مریم به اصطلاح رهایی با توسل به بیگانگان و دشمن ترین دشمنان ملت ایران سعی می کند از انقراض محتوم فرقه جلوگیری کند، ریاکارانه به فرهنگ غرب می گراید، لباسهای اروپایی می پوشد و برای خوشایند سیاستمداران غربی خود را از تعینات ایدئولوژیکی آزاد می کند اما با این چرخش، تضادهای تراژیک تازه ای در زندگی اش پدید می آید. چراکه او به عنوان نماد انقلاب ایدئولوژیک تنها از طریق همان انقلاب واپسگرایانه می تواند به حیات سیاسی خود ادامه دهد و با حذف آن انقلاب ایدئولوژیک خود نیز نفی می شود و به سرنوشت واپسگرایان فاشیسم دچار می شود .

هم اینک مریم رجوی منفعلانه و در نهایت استیصال، عجز و ناتوانی برای حفظ و بقاء دار و دسته تروریست و ستیزه جوی مجاهدین خلق درخواست می کند تا عناصر میلیتاریست، افراطی و جنگ طلب امریکایی از آنها حمایت همه جانبه کند، که مایه شگفتی است.

شاید مریم رجوی فراموشش شده است در یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی و در دوران حاکمیت صدام رهبران و کادرهای تشکیلاتی فرقه مجاهدین خلق از جمله او و شوهرش مسعود در قرارگاه اشرف و باغ وحش باقرزاده در عراق به خاطر اقدامات تروریستی و وحشیانه القاعده و کشتار بیگناهان و شهروندان امریکایی به وسیله تروریست های القاعده، به شکلی بیمارگونه چند شبانه روز به رقص و پایکوبی پرداختند و شادمانی کردند. در چنین روزی سازمان تروریستی رجوی به نیروهایش در داخل عراق و خارج از عراق اعلام کرد که ” برج امپریالیسم فرو ریخت ” .

آیا به یادآوردن واکنش هیستریک، زشت و غیر اخلاقی رهبران مجاهدین خلق در ماجرای غم انگیز یازده سپتامبر و هم اکنون تقاضا و درخواست عاجزانه مریم در این روزها از سیاستمداران و مقامات امریکایی برای حمایت همه جانبه از دار و دسته ی رجوی، از عجایب روزگار ما نیست؟!!

براستی خانم مریم عضدانلو چنین پارادوکس و دوگانه گی شگفت انگیز را چگونه توجیه می کند؟

سایت الف