میزگرد بررسی نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی – قسمت بیست و نهم
اگر از مسئولین سازمان در باره ی بچه هایی که از پدر و مادرشان جدا کردند و به خارج فرستادند توضیح بخواهیم استدلال خیلی جالبی را طرح می کنند و ادعا می کنند سال هفتاد جنگ آمریکا با عراق شروع شد شرایط جنگی و بمباران بود به خاطر اینکه بچه ها را از خطر نجات بدهیم آنها را به خارج از عراق فرستادیم. حال با این ادعا و استدلال به نظر شما منطقی است که بچه ها زیر بمباران نباشند و به خارج از عراق منتقل گردند؟
خاطرات الهه قوام پور از اعضاء جدا شده مجاهدین – قسمت سوم
با اینکه بچه های زیادی در انجا از پوشک استفاده میکردند ولی بچه من بخاطر وضعیت من از مزایای صنفی محروم شده بود. با صدای بلند اعتراض کردم که متوجه شدم چند خانم دیگر در انجا هستند که وضعیت مشابه مرا دارند و مسئله دار هستند ولی بچه ندارند. بیرون امدند و گفتند از ملافه برای پوشک استفاده کن. ملافه ای به من دادند و با همکاری انها ملافه را چندین تیکه کردیم و از نایلونهای کیسه زباله برای دور پارچه اضافه کردیم که جایی کثیف نشود و شب را با شکم گرسنه من و بچه ام سپری کردیم.
خاطرات الهه قوام پور از اعضاء جدا شده مجاهدین – قسمت دوم
در نشستهایی که داشتیم بچه های معصوم هر کدام مانند ادم بزرگ مورد بحث قرار میگرفتند و بسیار درد ناک است که بخواهم انها را ریز کنم و بنویسم ولی بر خورد ما در مقابل این بچه های معصوم بسیار دگم و ارتشی بود هر روز ساعت ۱۱ بچه ها غذایشان را میخوردند و ساعت ۱۲ به خواب ناز میرفتند و در بعضی از مواقع بعضی از بچه ها نمیخوابیدند و مربیان سعی میکردند انها را بخوابانند چهل و پنج دقیقه گاهی زمان میبرد که انها بخوابند برای بچه ایکه چهل و پنج دقیقه بیدار بود و حالا که خوابش برده بود بعد از یک ربع او را بیدار میکردند
خاطرات الهه قوام پور از اعضاء جدا شده مجاهدین – قسمت اول
بچه را به بسترش بردم و بعد از اینکه برایش چندتا شعر خوندم خوابش برد و اماده شدم برای رفتن به نشست به محض اینکه توی نشست سر و کله من پیدا شد مسئله بوسیدن من و بچه ام عنوان شد که اینجا برادرها در حال تردد هستند و جالب نیست که صدای ردو بدل کردن ماچ و بوسه شنیده شود. بعد یکی از همکارانم شروع کرد به گزارش کارهای روزانه خود که در طی روز چکار کرده و بعد گزارشش را در مورد من به شکل غیر مستقیم به تمام افراد انجا و مسئول بالاتر که اسمش عصمت بود، داد.
بررسی نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی – قسمت بیست و هشتم
سازمان مجاهدین خیلی از بچه های کم سن و سال را وارد مبارزه کرد و تعداد زیادی از آنان که در اشرف بزرگ شدند و به سن پانزده سالگی رسیدند همانند من وادار شدند تا در ارتش آزادیبخش دوره های نظامی گری را طی کنند ما در ارتش در قسمت های مختلف سازماندهی شدیم بچه هایی که سن کمی داشتند و به خارج منتقل شدند سرنوشت تلخی داشتند
مصاحبه سایت ایران قلم با خانم بتول سلطانی ـ قسمت سوم
بعد از خروج از سازمان فهمیدم سازما ن دخترم را با هویت دیگری بنام ستاره خبازی تحت سرپرستی هواداری مقیم در سوئد داده است.سازمان هر موقع دلش می خواست به ما می گفت که از طرف شما به سرپرست آنها هدیه دادیم یا کارت دعوت و خلاصه هر جا که دلش می خواست و به سود منافعش بود مادر را وارد ارتباط می کرد و اگر منافعش نبود ممنوع و حرام می کرد و ارتباط من با دخترم ستاره نیز جزو همان حرامها بود.
سران ظالم و ستیزه جوی مجاهدین، صدای دل مرا می شنوید
نگار عباسی! او می داند که پدر و مادرش در پادگانی بنام اشرف اسیر هستند. وی تا کنون داستان پدر و مادرش را برای کسی بیان نکرده است. پدر و مادر نگار یکی از 3400 عضو سازمان هستند و در پادگان اشرف به اسارت در آمده اند. نگار این امید را دارد که پدرش مظفر عباسی، و مادرش طیبه نوری، به زندگی خود برگردند و خلعی که در کنار او وجود دارد را پُرکنند
نامه دختری رنج کشیده از دوری پدر و مادر
پدر و مادر من اهل سیاست نبودند. گزارشی که افراد جدا شده به ما دادند نشان می دهد که سازمان در ترکیه با فریب و دروغ پدر و مادر مرا به عراق منتقل کرده. قبل از انتقال آنها سازمان به آنها قول داده که بعد از 5 ماه کار در عراق و با کلی پول شما را به اروپا به عنوان پناهنده سیاسی اعزام می کنیم. الان نزدیک به 13 سال است که سازمان پدر و مادر مرا در زندان مخوف اشرف نگه داشته است.
سرنوشت نامعلوم کودکان در فرقه رجوی
کودکان به قربت فرستاده شدند و به افراد و خانواده هایی عمدتا غیر ایرانی سپرده شدند، که خود بعدها زمنیه ساز مشکلات مختلف روحی و روانی و هویتی، برای آنها شد. هنوز هم معلوم نیست که بر سر آنها چه آمد، چه رنجهایی را تحمل کردند، کدامشان موفق شدند بعد ها پدر و مادر خود را بیابند و به آنها برسند، کدام توانستند با محیط پیرامون و جدید خو بگیرند و علیرغم مادر عوض کردنهای پیاپی به آنها عادت کنند، کدام توانستند هویت خود را باز یابند. کدام یک توانستند از چنگال مشکلات روانی ناشی از چنین سوء رفتارهایی نجات پیدا کنند. هیچکس نمی داند. تنها فقط از روی تعدای که بعدها موفق شدند نجات پیدا کنند، میشود حدس زد که بر آنها چه رفته است.
مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت اول
بتول سلطانی، زنی که اکنون پس از گذشت بیش از دو دهه اسارت در فرقه آزاد شده، زمانی که پدرش فراق او را تاب نیاورده به دیار باقی شتافته، مادرش اندوه رفتن شوی را با فراق دلبندش تا اکنون آمده، تاب آورده، اما اکنون… این آمده در یک دور تسلسل پای در جای پای مادر و چشم به راه انتظار فرزندان گمشده اش در غربت اروپا، بایستی همه آن سال های انتظار و اندوه و فراق مادرانه را تا وصال دیگری تجربه و تاب بیاورد.
فرقه رجوی و فروپاشی هزاران خانواده
فرقه رجوی بعد ازشکست ازپیش مشخص ومحتوم عملیات فروغ جاودان که علیرغم پشتیبانی کامل رژیم بعث عراق کم ترین حاصلی غیرازکشته شدن ده ها هزارایرانی را درپی نداشت وجودعلاقه وارتباطات خانوادگی بین افراد خود را دلیل این شکست تلقی نمود! ولذا دراین راستا طرحی را تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک برای فروپاشی خانواده ها در دومرحله دردستورکارخود قرارداد.
بررسی ابعاد جنایات مجاهدین
رئیس نهاد مبارزه با خشونت علیه زنان و کودکان با ابراز تاسف و تعجب از فرقهای که در درون و برون از خود اقدام به خشونت علیه زنان و کودکان مینماید، خواستار آن شد که با انجمن عدالت مراوده بیشتری داشته باشد و اعلام نمود که حتما برای بررسی تاثیرات تروریسم بر خانوادههای ایرانی، عازم ایران خواهد شد.