یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
مشاهدات عینی من از اتفاقات کمپ اشرف در ۱۹ فروردین سال ۱۳۹۰ 20 فروردین 1402

مشاهدات عینی من از اتفاقات کمپ اشرف در ۱۹ فروردین سال ۱۳۹۰

وقایع نوزدهم فروردین خاطره بسیار دردناکی است ، مخصوصاً برای اعضایی که در درگیری شرکت داشتند و برای خانواده هایی که فرزندانشان را در این درگیری از دست دادند . در حقیقت مسئول درگیری 19 فروردین سال 90 رجوی بود ، نقشه ای از پیش طراحی شده بود تا بار دیگر از خون تعدادی بیگناه […]

خاطرۀ دردناک ۱۹ فروردین و خیانت مسعود رجوی به نیروها 19 فروردین 1402

خاطرۀ دردناک ۱۹ فروردین و خیانت مسعود رجوی به نیروها

در سحرگاه روز 19 فروردین سال 1390 به ناگاه نیروهای عراقی که از شب قبل به قسمت ضلع شمالی اردوگاه اشرف گسیل شده بودند با پاره کردن سیم خاردارها و سیاج ها وارد اشرف شده و اقدام به پیشروی کردند. من در همان نیم ساعت اول درگیری که ما را جلوی آنها فرستاده بودند تا […]

جزئیاتی تازه از جریان فرار حمید محمد آتابای از زندان مجاهدین خلق 17 فروردین 1402

جزئیاتی تازه از جریان فرار حمید محمد آتابای از زندان مجاهدین خلق

روز ۱۰ شهریور سال ۱۴۰۱ طبق طرحی که داشتم نقشه فرار را اجرا کردم به این قصد که از اشرف خارج شوم، همه طرح و جاسازی ها عالی بود، تنها در نقطه ای که باید حرکت میکردم تعللم کار را خراب کرد. لاجرم به اشرف بازگشتم با کوهی اندوه و پشیمانی، ولی مصمم بودم که […]

سال نو در فرقه رجوی سال نو نیست، تکرار مکررات است 14 فروردین 1402

سال نو در فرقه رجوی سال نو نیست، تکرار مکررات است

دو، سه هفته مانده به عید نوروز در پادگان ها و اسارتگاههای رجوی، بیگاری های طاقت فرسا شروع می شد، دبه های رنگ و تینر از جمله اقلامی بودند که در هر قرارگاه باید تحویل گرفته شده و همه جا را رنگ آمیزی می کردیم. همه باید سیاست های چاله بکن، پر کن رجوی را […]

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت چهل و یکم 14 فروردین 1402

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت چهل و یکم

در قسمت قبل گفتیم که سازمان حتی مقالات و تحلیل روزنامه ها و مجلاتی که در ایران منتشر می شد و بر علیه آمریکا بود را ترجمه کرده و در اختیار نیروهای آمریکایی قرار می داد. تقریباً کمتر از یک ماه از سقوط صدام گذشته بود. ولی غارت پادگانهای نظامی در بیرون هم چنان ادامه […]

خاطرات روزهای طاقت فرسای نوروز در مقر مجاهدین خلق 08 فروردین 1402

خاطرات روزهای طاقت فرسای نوروز در مقر مجاهدین خلق

ایام نوروز در فرقه رجوی از سخت ترین روزها در طول سال بود. ایام عید که فرا می رسید پروژه پشت پروژه، از کله صبح تا پاسی از شب مشغول کار کردن بودیم. وقت سر خاراندن هم نداشتیم. مسئولین عمداً برای اعضای نگونبخت کار تراشی می کردند تا با بهانه ایام عید هیچ کدام از […]

خاطره حمید آتابای از نقض حقوق بشر برای یک تماس تلفنی با خواهر 07 فروردین 1402

خاطره حمید آتابای از نقض حقوق بشر برای یک تماس تلفنی با خواهر

در حالی رسانه‌های تشکیلات مجاهدین خلق به هر بهانه‌ای درباره نقض حقوق بشر در ایران داد سخن سر می‌دهند، که در معمولی‌ترین خاطرات اعضای جدا شده از این تشکیلات می‌توان شواهد نقض آشکار حقوق اولیه افراد را مشاهده کرد. فارغ از اینکه مجاهدین خلق نه تنها ناقض حقوق بشر بلکه تروریست‌هایی هستند که در سوابق […]

روایت حسن حیرانی از اولین تماس مخفیانه با خانواده خود از داخل یک انبار در اشرف ۳ 05 فروردین 1402

روایت حسن حیرانی از اولین تماس مخفیانه با خانواده خود از داخل یک انبار در اشرف ۳

حسن حیرانی، عضو نجات یافته از فرقه رجوی با انتشار روایتی از اولین تماس مخفیانه خود با خانواده اش از داخل یک انبار در مقر اشرف 3 نوشت: هوا بارانی بود همه جا گل و شل و به سختی می شد تردد کرد. خیلی عصبی بودم و کلافه نزدیک عید نوروز بود و تقریباً چند […]

خاطره ای از ابراهیم مرادی به مناسبت جشن پایان زمستان در آلبانی 24 اسفند 1401

خاطره ای از ابراهیم مرادی به مناسبت جشن پایان زمستان در آلبانی

این صحنه های زیبا و شلوغی شوق مردم که همه خانواده ها با لباسهای رنگارنگ متنوع با لبان پر از خنده جیغ و داد بچه های کوچک واقعا تماشایی و تحسین بر انگیز بود . ما اعضای انجمن آسیلا هم با جمعی از دوستان مهربان آلبانیایی برای دیدن مراسم این روز سنتی که پایان فصل […]

۸ فروردین ۶۷ روزی که رجوی عید اعضا را به عزا تبدیل کرد – قسمت سوم 23 اسفند 1401

۸ فروردین ۶۷ روزی که رجوی عید اعضا را به عزا تبدیل کرد – قسمت سوم

در قسمت قبل خاطراتم گفتم در پاکستان اصغر زمان وزیری که احساس کرد این نظر من روی اعضای شرکت کننده در جلسه تاثیر منفی گذاشته بلافاصله و با عصبانیت حرف من را قطع کرد و گفت از دستگیرشدن می ترسی؟ عمر هر چریک 6 ماه است شما تا اینجا هم زیادی زنده هستید. من را […]

از ترکیه تا مقر مجاهدین خلق در عراق 22 اسفند 1401

از ترکیه تا مقر مجاهدین خلق در عراق

من طاها حسینی هستم . جدا شده از سازمان مجاهدین خلق در ترکیه بودم که در دام عوامل مجاهدین خلق گرفتار شدم. بهتر بگویم فریب وعده های دروغین شان را خوردم. به این ترتیب تا به خودم آمدم در قرارگاه سازمان در عراق بودم. آنجا بود که فهمیدم راه برگشتی ندارم. فهمیدم هیچ کس راه […]

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت ششم 20 اسفند 1401

روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت ششم

در قسمت قبل گفتم از مجموع گفتگوی فی مابین نتیجه گرفتم که نسرین و فضلی میخواستند گربه را دم حجله بکشند و در همان روزهای اول مرا سرجایم بنشانند. من اولین بحران تناقضات را از سر گذراندم، در عین حال خودم را برای ادامه بحران و درگیری با تناقضات آماده کردم .دوران پذیرایی های آنچنانی […]

blank
blank
blank