به مناسبت روز زن تقدیم به مادران چشم انتظار اسیران تشکیلات رجوی
نامه صدیقه نجفی به فرزندش محمد جعفر نجفی در کمپ آلبانی پسرم سالهاست چشم انتظار آمدنت هستم
نامه زهرا قلیزاده به برادرش علی قلیزاده علی جان یک دنیای واقعی منتظر توست
خاطرات سفر به اشرف از زبان خانم جلیلیان
گفتم، یک رهبرزمانی ارزش آنرا دارد گوش به فرمانش باشید و برایش فداکاری کنید که پیروان و نیروهایش را به طرف راستی و درستی، به طرف فرهنگ متعالی و انسانی راهنمایی و رهبری نماید نه کسی مثل رجوی که شما رابه غیراخلاقی ترین کارها وادار کرده شما را در مقابل خانواده ها و پدر و مادرهای پیرتان قرار بگیرید
علل خروج رجویها از سنگر استراتژیک اشرف، از زبان خانواده ها
خانواده ها درپی سفراخیرشان متفق القول هستند که بعد ازعقب نشینی رذیلانه فرقه رجوی برخلاف تمامی ادعاهایشان روحیه عمومی کلیه اسرای کمپ به شدت مستاصل وخراب است وهمگی به این اقدام خائنانه رجویها که بیش از41 نفرازدوستانشان را برای ماندن درهمین اشرف قربانی کردند بشدت متناقض متنفرند.خانواده ها باردیگربا یکدیگرمتحد شدند وسوگند خوردند تا رهایی همه اسرا دست ازتلاش مقدسشان برندارند و می گفتند گام بعدی ما تحصن درمقابل کمپ ترانزیت لیبرتی است.
آفرین بر همت و عزم شما خانواده های اسیران در بند فرقه رجوی
سازمان میخواست که خانواده های بی خبر در ایران و خارج از کشور را با حیله های مختلف سرکیسه کند و از آنها پول بگیرد که هم عملا آنها رابه نفع خود وارد معرکه کرده باشد وهم دستش برای پولشویی باز باشد , این پروژه نیز قبل از حضور شما شروع شده بود و تحلیل سازمان این بود که هرکس به خاطر نجات فرزندش پول خواهد داد و وقتی پول بدهد با خطری که برایش ایجاد میشود و مخفی کاریهایی که لازم است بکند عملا عضو فرقه خواهد شد , حضور شما این خط را با شکست مواجه کرد و اخبار حضور شما باعث شد که همه خانواده های اسیران در تمام دنیا حقیقت را بدانند.
استمداد خانواده صادقلو از مجامع بین المللی
مادر و خواهر شکرالله صادقلو با مراجعه به دفتر انجمن نجات از فریب فرزندش توسط گروه مجاهدین شکایت و گلایه کردند، آنها گفتند: فرزندم به واسطه یکی از اعضاء گروه تروریستی مجاهدین به کشور ترکیه فراخوانده شد و سپس از آنجا به پادگان نظامی مسعود رجوی منتقل گردید.مادر شکرالله در رابطه با پسرش چنین می گوید که خدا لعنت کند سران فرقه رجوی را که فرزندم را که اکنون باید عصای دستم می شد را از من دزدیده و او را آواره بیابان نمودند.
خانواده ها: ما خواهان ملاقات با فرزندانمان در کمپ ترانزیت هستیم – قسمت دوم
یکی از خانواده ها آقای علی اکبر باباپور برادر اسیر علی اصغر باباپور که برادرش در درگیری 19 فروردین سال 90 در اشرف از ناحیه پا زخمی شده بود، پرسید: آیا در این جابجایی اولویتی به مصدومین و مجروحین داده اند یا نه؟ که مسئول انجمن در جواب سئوال ایشان پاسخ دادند: برای سران فرقه اصلا مهم نیست که چه کسی چه مشکلی دارد برای اینکه افراد در مراحل اول فرار نکنند سعی کردند نفرات مسئول و سر موضع را به کمپ موقت بفرستند. برادر شما را هنوز در اشرف نگهداشتند چون می ترسند که او هم قبل از انتقال بقیه نفرات خود را به عراقی ها تسلیم کند ولی نگران نباشید این به طول نخواهد کشید و در آینده نزدیک همه بچه ها به کمپ جدید در بغداد منتقل خواهند شد.
پای درد دل مادران و خانواده های دردمند متحصن در مقابل اشرف – قسمت دوم
زمانی که با خبرشدم برادرم احمد فخرعطار درعراق و در محلی به نام اشرف است فکر میکردم درآنجا زندگی عادی وجود دارد. ولی وقتی که به درب اشرف رسیدم و دیدم که اطراف اشرف را با خاکریز و سیم خاردار محصورکرده اند با خود گفتم خدایا، برادرم 17 سال در این زندان مخوف که در داستانهای حزب نازی نمونه آن را شنیده بودم به سر میبرد؟ فکر میکردم که آزادی عمل دارد.ولی بعد متوجه شدم آزادی که شعار آنهاست جز خیالی بیش نبوده و نیست. طی چندین باری که به اشرف آمدم موفق به دیدار برادرم نشدم.
خانواده ها: ما خواهان ملاقات با فرزندانمان در کمپ موقت ترانزیت هستیم
آقای نظری در رابطه با دستاوردهای حضور خانواده ها در جلوی قرارگاه برای حاضرین توضیح داد: از دستاوردهای دیگر حضور خانواده ها در عراق دلگرم شدن افراد اسیر در قرارگاه بود آنها خانواده ها را پشتوانه خود در مقابل تشکیلات فرقه ای می دانستند به همین دلیل در دو سال حضور شما در عراق بیش از 70 نفر از اشرف فرار کردند.در تکمیل بحث مسئول نشست آقای عین الله شعبانی یکی از فراریان جدید از اشرف اظهار داشت: وقتی به هر دلیل یک روز بلندگوها خاموش می شد و خانواده ها پیام نمی دادند وقتی افراد در اشرف به هم می رسیدند با نگرانی از هم می پرسیدند”چی شد یعنی رفتند؟”
شور و شعف خانواده های مقاوم گیلانی متحصن مقابل اسارتگاه اشرف
خانواده های گیلانی ازصبح زود جمعه به اتفاق سایرخانواده ها مقابل کمپ اشرف متحصن شدیم شاید که بتوانیم عزیزانمان را شناسایی کرده وبا آنان صحبتی داشته باشیم تا عواطف به مسلخ کشیده شده آنان را زنده و احیا کنیم تا مسیر رهایی آنان ازتشکیلات مخوف رجوی هموار شود ولی سران تشکیلات مخوف رجوی در روند انتقال اعضای دربند اشرف به کمپ لیبرتی آنچنان کارشکنی کردند که عملا اکیپ انتقالی در تاریکی شب از مقابل ما عبور کردند تا بتوسط خانواده ها مورد شناسایی قرار نگیرند.
آخرین روزهای سقوط اشرف
. اما عشق این مادران،عشقی مادری وخدایی است و پایانی ندارد. این زنان مقاوم همچنان مهر وعطوفت مادری شان را ازاین بچه ها دریغ نمی کردند. دلم میسوزد که چرا باید به این مادران دلسوز اینگونه بی احترامی شود. اما می دانستم که حکم، حکم رجوی است و نفر اسیر راهی جز اطاعت کورکورانه ندارد. واقعا رجوی چه مرامی را دنبال میکند؟ و از چه مکتبی سیراب میشود؟ که درآن مکتب دیدار مادر با فرزندش کاریست شیطانی و ممنوع؟ چه تعالیمی است که درآن مهر و عطوفت مادری به فرزندش نکوهش میشود درکجا و کدام قاموس نگاشته شده که فرزند نباید با مادرش دیدار داشته باشد؟
پای درد دل مادران و خانواده های دردمند متحصن در مقابل اشرف
دراین حال بودم که یکی ازمادران مستقردرکمپ محل استقرارخانواده ها را دیدم که با حالت غمگین وافسرده ای سردرگریبان فرو برده،دلسوزانه به طرفش رفتم و جویای حالش شدم. پرسیدم، مادرچرا تنها نشسته ای؟ سئوالم اورا متوجه حضورم کرد وسرش را بالا گرفت وبه من چشم دوخت. چشمانش از شدت گریه سرخ و متورم شده بود. علت را جویا شدم. با لحن غم انگیز و گرفته ای گفت: فکرمیکردم این بار پسرم را بعد از26سال خواهم دید. واورا درآغوش می کشم. ولی می ترسم همچون همسرم اجل به من فرصت دیدار جگر گوشه ام را ندهد و حسرت به دل از دنیا بروم. و دیدارمان به قیامت بیفتد……مادر دردمند این را گفت و دوباره بغضش ترکید. من نیزطاقت نیاوردم و اشکم بی اختیار سرازیر شد.
خانواده های دردمند وچشم انتظار گیلک عازم کمپ اشرف شدند
خانواده های دردمند و چشم انتظار گیلک که هر یک عزیزی در اسارتگاه اشرف دارند در تاریخ یازدهم اردیبهشت 1391 بمنظور دیدارحضوری با عزیزان دربندشان عازم عراق ناامن و کمپ اشرف شدند.خانواده های مذکور در هنگامه پیوستن به سایر خانواده های مقاوم و متحصن مقابل اسارتگاه اشرف اظهار داشتند عزم جزم داریم که با عزیزانمان در کمپ اشرف و کمپ ترانزیت (لیبرتی) ملاقات حضوری داشته باشیم و در این خصوص از آقای کوبلر و دولت عراق استمداد می طلبیم که در شرایط تعیین تکلیف اعضای نگون بخت فرقه رجوی به خواسته های برحق خانواده های اسرای دربند تشکیلات مخوف رجوی عمیقا گوش داده و این خواسته ها را اجرایی نمایند.
خدا لعنت کند رجوی را که زندگی ما را تحت شعاع پلیدیهای خود قرار داده است
خانم هاجر یعقوبی از جمله کسانی است که بدون زمینه سیاسی و هواداری توسط همسرش به مناسبات فرقه در عراق کشانده شد و گرفتار این فرقه گردید.در پیرش بعد از سالها چشم انتظاری و امید به تماس دخترش، چشم از جهان فرو بست و شکایت نزد داور بزرگ برده است و خانواده و برادرش در تلاش برای رهائی او در سالهای اخیر بارها و بارها به عراق رفته تا بتوانند ملاقاتی با او داشته باشند ولی تاکنون رجوی پاسخ مثبتی به آنها نداده است. با جمعی از بچه های بازگشتی استان به منزل آقای سید محمد یعقوبی در شهر نکا رفتیم. نامبرده که از تشرف به مکه بازگشته بود در حضور جمع و خانواده اش اظهار داشت خدا لعنت کند رجوی را که زندگی ما را تحت شعاع پلیدیهای خود قرار داده است همه جا در فکر خواهرم هاجر هستم.

