نمونه هایی از جرم و جنایت سران فرقه تروریستی رجوی – قسمت دوم

مهدی مددی (متهم ردیف نود و شش) فرمانده عملیات ضد ایرانی در نوار مرزی مریوان در زمان جنگ

رجوی در 30 خرداد 1366 رسماً تشکیل ارتشش در داخل خاک عراق را اعلام نمود و آن را ارتش آزادیبخش نامید. با حمایت تمام عیار صدام از ارتش آزادیبخش در زمینه های تسلیحات و مهمات، لجستیک، پادگان، زمینِ مانور، مقرهای استقرار در مرز برای دیدبانی و شنود و انجام هماهنگی برای انجام عملیات در جبهه های مختلف، ارتش خصوصی صدام با نام ارتش آزادیبخش تا آخر سال 1366 چندین عملیات در مناطق مرزی ایران و عراق انجام داد. صدام نیز بر اساس کارهایی که این ارتش بر علیه ایران انجام می داد به رجوی امکانات بیشتری می داد. در یکی از نشست های عمومی رجوی گفت “ما نیاز به عینک و دوربین شب بیشتری داشتیم و هرچه درخواست می کردیم فرماندهان عراقی موافقت نمی کردند. اما بعد از عملیات مریوان وضع تغییر کرد.” او در ادامه گفت “فردای شبی که بچه های گردان جلیل (نام مستعار یکی از مسئولین سازمان به نام مهدی مددی) عملیات مریوان را انجام دادند، یک خودروی ارتش عراق به دفتر سازمان در بغداد مراجعه کرده و تعداد 40 عدد عینک شب را به آنها می دهد.” در واقع صدام از رجوی خواسته بود تا در منطقه مریوان روی سوژه مشخصی بر علیه نیروهای ایرانی عملیات انجام دهند و بعد از اینکه رجوی اطاعت امر کرد و عملیات مورد درخواست صدام را به انجام رساند، صدام دستمزد رجوی را با تحویل دادن عینک های شب داده بود.

سپیده ابراهیمی (متهم ردیف هفتاد و چهار) سرکوب افراد خواهان جدایی

مدتی بود که یکی از نفرات به نام علی را به محور ما آورده بودند. از آنجا که وی در قسمت تاسیسات بود با او رابطه زیادی نداشتم. روزی در مراجعه به تاسیسات از صحبت های او فهمیدم که به شدت با سازمان زاویه دارد. به نظر می رسید به همین دلیل هم وی را در قسمتی سازماندهی کرده بودند که با بقیه نفرات کمترین ارتباط را داشته باشد. دو هفته بعد در یک شب بارانی بعد از ساعت خاموشی به همراه یکی از نفرات به نام قاسم رضایی (وی بعدها از سازمان فرار کرد و در حال حاضر در ایران زندگی می کند) گشت داخل محور بودیم (رجوی ها برای آن که نگهبانان فرار نکنند، دستور دادند تا نگهبانی و گشت حداقل دو نفره باشد). چون سالن غذاخوری مقرمان از آسایشگاه فاصله داشت، گشت های بعد از ساعت خاموشی می بایست وارد سالن شده و آنجا را چک می کردند، بنابراین وقتی به سالن رسیدیم وارد آن شدیم و در کمال تعجب دیدیم که سپیده ابراهیمی که یکی از مسئولین مرکز بود در سالن حضور دارد و چند نفر از مردانی که سطح تشکیلاتی آنها بالا بود را جمع کرده و در حال صحبت با آنهاست. او ما را هم صدا زد و به صحبت هایش ادامه داد و گفت “علی مدتی است درخواست رفتن از سازمان را داده بود که هنوز به او جواب ندادیم ولی امشب فرار کرده است. همه جا را بگردید و هرجا او را پیدا کردید ابتدا حسابی او را گوش مالی داده و بزنید و بعد به سالن و پیش من بیاورید.” من از این حرف سپیده خیلی یکه خوردم چون تا آن زمان به این صراحت ندیده بودم که خواهان کتک زدن اعضای خواستار جدایی باشند.

سپیده ابراهیمی
سپیده ابراهیمی

نفرات پخش شدند و ما هم به نگهبانی ادامه دادیم تا اینکه به انباری که در قسمت دیگر مقر بود رسیدیم. از داخل انبار سر و صدای زیادی می آمد که شامل صداهایی می شد که فحش می دادند و مزدور و بریده می گفتند و همینطور ناله ها و فریادهایی که می گفت نزنید. زمانی که وارد انبار شدیم، دیدیم چند نفر از کسانی که سپیده آنها را توجیه کرده بود علی را که در این سالن پنهانی خوابیده بود پیدا نموده و مشغول کتک زدن او هستند. آنها بعد از آن که ما وارد شدیم علی را با خود به نزد سپیده بردند.

ایرج صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا