جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت چهارم 22 شهریور 1404

چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت چهارم

حمید دهدار در قسمت قبل از صحبت کردن با خانواده گفت و گفت که بعد از بیرون آمدن از اتاق تلفن چنان انرژی و توان گرفته بودم که بلافاصله نامه ای به مسئول یگانم که آن موقع محسن نیکامی (کمال) بود نوشته و در آن صراحتا گفتم که از این تاریخ به بعد حاضر به […]

داستان آشنایی و جدایی من از مجاهدین خلق – قسمت دوم 18 شهریور 1404

داستان آشنایی و جدایی من از مجاهدین خلق – قسمت دوم

در قسمت قبل گفتم که با انتخاب مجاهدین خلق به سراب رسیدم. آنها از صداقت و جسارت و اعتماد من و نسل همانند من بیشترین سو استفاده ها را کردند. من از ایدئولوژی و طرز برداشت آنها از اسلام اطلاعی نداشتم، ولی به دلیل اظهار به اسلامی بودن عقایدشان و شجاعت و از جان گذشتگی […]

چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت سوم 16 شهریور 1404

چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت سوم

در قسمت قبل گفتم که بعد از خروج از اتاق تلفن حال و هوای دیگری داشتم. احساس کردم به کوهی بزرگ تکیه کردم چنان از خانواده ام توان و انرژی گرفتم که احساس کردم همان نیروی محرکه قوی در من ایجاد شده که می توانم به راحتی همه موانع ذهنی و عینی را کنار بزنم […]

چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت دوم 12 شهریور 1404

چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت دوم

همانطور که در قسمت قبل گفتم، علاوه بر تصویروحشتناکی که رجوی از دنیای بیرون از تشکیلات برای ما درست کرده بود از طرف دیگرهم شدیدترین برخوردها را برای افراد خواهان جدایی در دستورکارش قرار داده بود که واقعا برای ما بسیار رعب انگیز بود. او همه اعضا را در یک وضعیت بلاتکلیفی و بن بست […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و چهارم 12 شهریور 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و چهارم

در قسمت قبل درباره فشارهای روحی و جسمی شدیدی گفتیم که بعد از اعلام تصمیم به جدایی بر امیر اعمال شد. چند روز بعد دوباره به پایگاه خودمان، بنیاد علوی، برگشتیم. وقتی رسیدیم، به من اطلاع دادند که بار دیگر قرار است منتقل شوم. این‌بار به پایگاه شماره ۱۱ در همان کمپ علوی. برای من […]

چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت اول 09 شهریور 1404

چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت اول

اواخر تیرماه سال 1380 بود که طی نامه ای به مسئولین تشکیلات گروه رجوی اعلام کردم دیگر حاضر به ماندن در تشکیلات شما نیستم و می خواهم بدنبال زندگی خودم بروم. چرا من که زمانی با عشق و اعتقاد هوادار این گروه شده و در سال 66 هم با تحمل سختی زیاد و با ریسک […]

خاطراتی خواندنی از سرتیم حفاظت مسعود رجوی 09 شهریور 1404

خاطراتی خواندنی از سرتیم حفاظت مسعود رجوی

چاپ چهارم کتاب “تهران تا تیرانا”؛ خاطرات مسعود خدابنده از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق و سرتیم حفاظت مسعود و مریم رجوی، با تدوین محمدجعفر بگلو، توسط انتشارات شهید کاظمی راهی بازار نشر شد. سازمان مجاهدین خلق ایران که امروزه با عنوان “منافقین” شناخته می‌شود، در حافظه تاریخی ایرانیان یادآور جنایت، ترور، خیانت و وطن‌فروشی […]

خاطره ای از محسن قجر عضدانلو برادر مریم قجر 28 مرداد 1404

خاطره ای از محسن قجر عضدانلو برادر مریم قجر

خبری خواندم مبنی بر اینکه محسن قجر عضدانلو برادر مریم قجر فوت کرده است و یاد خاطراتی از او افتادم. دورانی که در پادگان اشرف در عراق بودم برادر مریم قجر با شورایی ها به عراق می آمد و با شورایی ها به مقر ها سر می زدند که روحیه باصطلاح ارتش آزادی بخش را […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و نهم 06 مرداد 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و نهم

نوامبر ۲۰۰۱، پس از چهار ماه ترسناک پر از تهدید، ضرب و شتم، تهمت، اتهامات و انزوای مطلق، (نشست‌های طعمه) بالاخره پایگاه‌های مختلف شروع به جمع‌آوری وسایل کردند و یکی‌یکی به سمت پایگاه‌های مرزی خود بازگشتند. این دوره سخت‌ترین آزمونی بود که از سر گذرانده بودیم، اما از آن جان سالم به در بردیم. البته […]

در زندان های اسکان مجاهدین در عراق، چگونه یادداشت به یکدیگر می دادیم؟ 28 تیر 1404

در زندان های اسکان مجاهدین در عراق، چگونه یادداشت به یکدیگر می دادیم؟

آبان ماه 1376 بیش از یکماه بود که در سلول انفرادی زندان اسکان، واقع در ضلع جنوب شرقی پادگان اشرف، در بدترین وضعیت ممکن زندانی بودم و شکنجه های مستمر روحی و جسمی را متحمل می شدم، بطوریکه مسئولین زندان یک شب که در شرف مرگ بودم، دکتر یحیی را بالای سرم آوردند و مداوایم […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و هشتم 25 تیر 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و هشتم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطرات خود از جلسه ای می گوید که مسعود رجوی به عنوان رهبر سازمان، جلسات غسل هفتگی را به عنوان هدیه به نیروها غالب کرد. حالا رهبر پا را فراتر گذاشته بود. حتی خیال‌ها، فانتزی‌های جنسی، خلوت‌ترین زوایای روان‌مان را هم می‌خواست. اسم آن جلسات را هم غسل هفتگی نهاد. […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و هفتم 24 تیر 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و هفتم

در قسمت قبل امیر یغمایی از جلسه ای که به مناسبت 11 سپتامبر گرفته شد، صحبت کرد. چند روزی از آن جلسات آزاردهنده می‌گذشت. جلساتی که دیگر تنها انتقاد یا بحث نبودند، بلکه صحنه‌هایی از تحقیر، حمله‌ی شخصی، و شکنجه‌ی روانی و جسمی بودند. آن روز، بار دیگر ما را به جلسه‌ی جمعی رهبری فراخواندند؛ […]

blank
blank
blank