پنجشنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۴
مجاهدین برای روحیه دادن به نیروها می گفتند ستاد داخله داریم 18 تیر 1404

مجاهدین برای روحیه دادن به نیروها می گفتند ستاد داخله داریم

آیا رجوی و دار و دسته اش غیر از دروغ گویی و فریب کاری کار دیگری دارند؟ زمانی که در پادگان اشرف در عراق بودم رجوی برای ریختن خون بیشتر مردم ایران واحد های راهگشایی را راه اندازی کرد. در مقر مرا صدا زدند و گفتند با خواهر مهتاب قریشی مسئول ستاد داخله برای پشتیبانی […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و ششم 17 تیر 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و ششم

بعد از یکی از نشست‌های طولانی و فرسایشی با رهبری، در طول آن دوره‌ چهارماهه‌ “طعمه” در باقرزاده، به ما اجازه ورزش آزاد داده شد. خیلی‌ها از فرصت استفاده کردند و رفتند سراغ فوتبال در زمین‌های وسیع باقرزاده. من هم کنار یکی از زمین‌ها ایستاده بودم و داشتم بازی را تماشا می‌کردم. ناگهان دیدم برادر […]

در سی و یکمین سال فراق مادر – قسمت پایانی 02 تیر 1404

در سی و یکمین سال فراق مادر – قسمت پایانی

علی اکرامی در قسمت قبل خاطرات خود از شبی می گوید که در پست نگهبانی به یاد خانواده می افتد. نگاهی به دسته چوبی که بهنگام نگهبانی بدستم داده بودند انداختم. چماق جانشین سلاحی شده بود که رجوی آن را ناموس مجاهد خلق در ذهنمان جا انداخته بود. صدای پارس سگان سکوت شب را در […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و سوم 27 خرداد 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و سوم

در قسمت قبل امیر یغمایی از تصمیمی گفت که در پایگاه گرفته شد و اثری عمیق بر او گذاشت. در هر عملیات، یک “گروه پشتیبانی” وجود داشت. در عملیات‌هایی که در نزدیکی مرز انجام می‌شد، این گروه با عملیات‌چی‌ها تا “منطقه محرمه” یا همان (no mans land) میان ایران و عراق همراه می‌شد. آن‌جا یک […]

در سی و یکمین سال فراغ مادر – قسمت سوم 26 خرداد 1404

در سی و یکمین سال فراغ مادر – قسمت سوم

در قسمت قبل از زندگی در محیط شلوغ خانواده با سختی ولی به یمن تلاش های مادر گفتم. تا اینکه سال 57 فرا رسید. تازه به کلاس سوم دبیرستان گام گذاشته بودم ، خبر برپایی تظاهرات و اعتصابات در شهرهای مختلف کشور به گوش می رسید، رفته رفته دامنه این تظاهرات و اعتصابات به شهرهای […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و دوم 25 خرداد 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل و دوم

قرار است یکی از دردناک‌ترین خاطرات زندگیم رو، در چند بخش بنویسم. روایتی که هنوز ته وجودم زنده‌ست. هر بار که بهش فکر می‌کنم، چیزی درونم می‌لرزد. نوشتنش حالم را خراب می‌کند، ولی برای ثبتش، مجبورم بنویسمش. این خاطره، فقط یک خاطره نیست — تکه‌ای از روحم، زخمی که هنوز بسته نشد است. “یک انسان […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل 19 خرداد 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهل

در ژانویه‌ سال ۲۰۰۱، تمامی پایگاه‌های مجاهدین خلق برای شرکت در نشستی مشترک فراخوانده شدند. محل این نشست، پایگاهی در نزدیکی بغداد به نام «باقرزاده» بود؛ همان پایگاه خشک و بی‌روحی که پنج ماه پیش در آن جلسات ایدئولوژیک‌مان را با نسرین، جانشین فرمانده کل، برگزار کرده بودیم. جلساتی که تنها به فرزندان مجاهدین اختصاص […]

گرمای ۵۵ درجه، سرودهای اجباری و نمایشی از شادی 18 خرداد 1404

گرمای ۵۵ درجه، سرودهای اجباری و نمایشی از شادی

در میان خاطرات تلخ زندگی در فرقه رجوی، صحنه‌ای که هرگز از ذهنم پاک نمی‌شود، به تابستان داغی در اردوگاه اشرف مربوط می‌شود. گرمای هوا به بیش از ۵۵ درجه سانتی‌گراد رسیده بود. آن‌ قدر داغ که حتی لمس فلزات زیر آفتاب می‌توانست منجر به سوختگی شود. با این حال، ما مجبور بودیم به دستور […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی‌ و هشتم 11 خرداد 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی‌ و هشتم

چند ماهی از استقرارمان در پایگاه مرزی فائزه گذشته بود که یکی از دوره‌هایی که باید می‌گذرانیدم آغاز شد: «رزم گروه». این دوره ادامه‌ای بود بر «رزم انفرادی» که پایه‌ای‌ترین آموزش نظامی به شمار می‌رفت. در رزم انفرادی، بیشتر به بقا در بیابان می‌پرداختند؛ اینکه چطور در تنهایی زنده بمانی، با ستاره‌ها و قطب‌نما راه […]

من و مجاهدین خلق| روایتی از درون تاریکی 07 خرداد 1404

من و مجاهدین خلق| روایتی از درون تاریکی

مقدمه من، فریدون ابراهیمی، سال‌ها در اسارت روانی سازمان مجاهدین خلق به‌سر بردم؛ سازمانی که در پس شعارهای آزادی، برابری و عدالت، عمیق‌ترین لایه‌های تحقیر، سوءاستفاده، و سلطه بر انسان را پنهان کرده بود. در اینجا، بخشی از آنچه دیدم، تجربه کردم و فهمیدم را، برای روشنگری ثبت می‌کنم. “ارتقا خواهران / احیا برادران”: واژگانی […]

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی‌ و هفتم 06 خرداد 1404

خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت سی‌ و هفتم

امیر یغمایی در قسمت قبل خاطراتش از سوء تغذیه خود چنین می گوید: تصویری از من گرفته شد، درحالی‌که با کلاشینکف روی یک زره‌پوش BMP-1 ایستاده بودم. در آن تصویر، لاغری شدیدی که دچارش شده بودم، کاملاً نمایان بود. در پایگاه مرزی، دویدن را به عادتی روزانه تبدیل کرده بودم. هر روز دور محوطه‌ پایگاه […]

من، محمود خوانساری، یکی از هزارانی هستم که از توهمات رجوی جان به در برد 04 خرداد 1404

من، محمود خوانساری، یکی از هزارانی هستم که از توهمات رجوی جان به در برد

در واپسین روزهای پیش از حمله نیروهای ائتلاف به فرماندهی آمریکا به عراق، قرارگاه اشرف به‌ مثابه کندوی زنبوری پریشان و پر از آشفتگی بود. مسعود رجوی با لحنی متوهمانه، دستور آماده‌باش کامل صادر کرد و وعده داد که “به‌محض حمله آمریکا، سازمان با تمام نیرو و تجهیزات، به‌سوی مرزهای ایران حرکت خواهد کرد و […]

blank
blank
blank