هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم عمری فریبمان داده اند

اکنون بگونه ای سال جدید را آغاز می کنیم که شیوع ویروس کرونا در تمامی دنیا ،متاسفانه تاکنون هزاران قربانی گرفته و خبرهای تاسف بار انتشار ویروس در آلبانی باعث نگرانی خانواده های اعضای اسیر در مقر اشرف سه شده است ، خانوارهایی که سالیان بدلیل خودخواهی رجوی ها از تماس و دیدار باعزیزانشان محروم شده اند و اکنون بطور مضاعف نگران وضعیت عزیزانشان هستند.
اما از طرفی دیگر بعد از گذشت سه سال و نیم از ورود آخرین سری نفرات به آلبانی، و با گذشت یک سال و نیم از ساخت و انتقال اعضا به مقر جدید ، که با عجله هم ساخته شده اینک از مقر اشرف سه با گزارش برخی کانالها رو نمایی میکند ،بطوری که انعکاس به این شرح است:
ورودی اين شهرك توسط نرده های فلزی ودوربينها محافظت شده، خبری از زندگي خانوادگی كلاسيك و بچه نيست ،سن اعضا بين ۲۸ تا ۷۴ میباشد ،و کلی تعریف و تمجید از اماکن آنجا،اما جنبه های ناگفته این گزارش اینست که این محل توسط یک نیروی مسلح از داخل و خارج حصار حفاظت میشود و اگر خبرنگاری بدون اطلاع بخواهد سر زده وارد آنجا شده و گزارش تهیه کند محال است که به او چنین اجازه ای داده شود، حتی برای نشستهای عمومی ، چک و بازرسی مردان وزنان توسط همین نیرو که یک ارگان خصوصی حفاظتی میباشد صورت می گیرد، وضعیت بصورتی است که در سالن اجتماعات که قبلا از اعضا فرقه نفراتی بعنوان انتظامات گذاشته میشد ،الان از این نفرات مسلح می شود لباس این نیرو که به اصطلاح به آن سکیوریتی گفته می شود شلوار مشکی وپیراهن سفید است وهر کدام یک کارت عبور آزاد به گردن دارند ،

حال سوال اینجاست که در داخل مقر، نیروی امنیتی مسلح ،ازسران فرقه در مقابل چه کسی یا بهتر بگویم چه دشمنی محافظت میکند؟و چرا در درون آنجا به گشت زنی میپردازند؟ چه خطری میتواند در داخل و بین اعضا وجود داشته باشد ؟ هراس از چیست؟

«پاتریک کینگسلی»، خبرنگار روزنامه نیویورک‌تایمز ضمن انتشار گزارشی در این روزنامه خبر داده که توانسته است از اردوگاه گروه تروریستی مجاهدین در آلبانی بازدید کند.

از طرفی حفاظت مریم رجوی بدست همین نیروی آلبانیایی سپرده شده ،برای حفاظت مریم قبلا از نفراتی مثل وحید استفاده میکردند اما الان این مسئولیت به آلبانیائیها سپرده شده است، حتی شبها داخل وخارج قرارگاه سواره وپیاده سکیوریتی گشت دارد در یک کلام همه حفاظت به سکیوریتی داده شده است که این اوج بی اعتمادی به اعضا است.
اما در داخل این حصار وضعیت بگونه ای دیگراست بطوری که بعد از زلزله اخیر دیوارهای آسایشگاهها ترک برداشته است همه نفرات ترسیده و حاضر نمی شدند به طبقه بالا بروند ودر خواست داده بودند که طبقه پائین زندگی کنند برخی قسمتها مانند انبارها که استحکام کمتری داشتند خرابی بیشتربوده.

اما وجود این نیرو مزایای غیرقابل وصفی برای فرقه دارد وسران فرقه با این چندین هدف را دنبال میکنند. در چنین محیطی میتوان افراد را کنترل کرد ، در داخل مناسبات روزانه با خواندن بریف و اخباری که معلوم نیست از کدام منبع استخراج شده، ابتدا وجود دشمن را القا میکنند وبعد با این ترفند حصار امری واجب میشود و اینگونه است که نفرات براحتی به این اسارت تن میدهند ،در محيطى که نفرات فقط از یک منبع تغذیه میشوند یک کانال تلویزیونی ، یک وب سایت خبری ، یک حرف و تکرار چندین باره در طول روز آن را بصورت حقیقت القا می نماید ،اینگونه است که ميتواند، نفرات را در ناآگاهى نگه دارد .

حکایتی زیبا از مولانا بیانی شیوا از بی اعتمادی در فرقه را انعکاس میدهد:
(در تاریخ آمده شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانستند) بچه ای نزد شیوانا رفت و گفت :مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد ، خواهر کوچکم را قربانی کند ، او را نجات دهید.
شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد ،جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
شیوانا به سراغ زن رفت ،زن دخترش را دوست داشت ،اما در عین حال مجبور بود کودکش را بکشد، تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد ،شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کنم، تا بت اعظم او مرا ببخشد و به زندگی ام برکت جاودانه ارزانی دارد ،شیوانا تبسمی کرد و گفت: “اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست،عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد.
زن لختی مکث کرد، دست و پای دخترک را باز کرد،او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.
اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود!می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید.

نتیجه:هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است، در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است و تنها یک گناه و آن جهل است.
و این وصف حال اسیران فرقه رجویست .
حسن شهباز، تیرانا

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا