به مناسبت سالگرد درگذشت مادر رنجدیده حمید محمد آتابای

حمیدمحمد برادر عزیزم فراق مادر را جبران کن

امروز بار دیگر با چشمانی اشکبار بر آن شدم تا سالگرد مادرم را که با درد و رنج فراوان در فراق فرزندش حمیدمحمد آتابای چشم از این دنیا بست را به اطلاع دوستان و آنهایی که درد من را کشیده اند برسانم .
امروز بار دیگر هق هق گریه هایم را در دل خودم بریزم و در تنهایی برای مادری که سالها بخاطر ظلم و ستم غارنشینان رجوی نتوانست حتی صدای فرزندش را بشنود گریه کنم .

امروز سالگرد مادر حمیدمحمد آتابای است که در فراق فرزندش که توسط سران سازمان ضد بشری مجاهدین به گروگان گرفته شده بود چشم از این دنیا فرو بست و امروز یاداور لحظاتی می باشد که مادر خسته و رنجور حمیدمحمد آتابای با چشمانی باز از این دنیا رفت و شرمساری را برای سرکرده خائن فرقه رجوی گذاشت که اجازه نداد حمیدمحمد با مادری که سالیان سال برای شنیدن صدایش اشکها ریخت و انتظارها کشید، تماس برقرار کند.

من هر زمان که برای ملاقات با برادرم حمیدمحمد آتابای راهی عراق و پادگان نظامی فرقه رجوی میشدم ، از همان لحظات آغازین حرکتم با خودم میگفتم خدایا این بار توفیقی بده تا دست خالی برنگردم و با برادرم ملاقاتی داشته باشم و جلوی مادرم سرافکنده نباشم و دلش رو شاد کنم . ولی آن جلادان روزگار در چندین باری که به جلوی اردوگاهشان با خانواده های دیگه برای ملاقات برادرم رفته بودم ، هیچ اجازه ایی برای ملاقات ندادند و هر بار من سرافکنده به نزد ماردم بازگشتم. در سفرهای اخرم دیگر نمیتوانستم در لحظه ورودم به شهر به خانه مادرم بروم چرا که جوابی نداشتم و نمیتوانستم به چشمان مادرم نگاه کنم ، اما مادر ، مادر که می دانست من با دلی خسته برگشته ام بعد از اینکه پیشش میرفتم من را در آغوش میگرفت و میگفت تو درسته که نتونستی حمیدم رو ببینی و بیاریش ولی بوی پسرم حمید رو میدهی و من را میبویید و می بوسید . آه مادر که نتونستم تو را به خواسته ات برسانم و این درد رو با خودت بردی.

لالایی هایی که میگفتی ، اشعاری که میخوندی و حرفهایی که در مورد فراق فرزندت حمیدمحمد بر زبان میاوردی ، همه آنها اکنون همچون فیلمی ازجلو چشمانم میگذرد و من در تنهایی خود غرق در اشک می شوم.

برای دانلود ویدئو اینجا را کلیک کنید

یادم نمیرود روزی را که آقای علیزاده پیشت آمده بود. تو دستانش را بوسیدی . می گفتی بوی حمیدت رو می دهد. یادم نمیرود روزی را که خانم عبدالهی به دیدنت آمده بود و او را در آغوش خودت کشیدی تا مسکنی برای دردهایش شوی و غم خودت را فراموش کرده بودی تا التیامی برای دردهایش شوی .

مادرم تو کوهی بودی که بعد از فوت پدر حامی همه ما بودی و با رفتنت درد و رنج ما را بیشتر و بیشتر کردی و همه دوستدارانت را در شوک فرو بردی . چه آنها که سادگی و زیبایی تو را دیده بودند و چه آنها که فقط رسم دوست داشتن رو از تو شنیده بودند.
مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا
آنگاه که مادر ، گهواره را تکان می دهد ، عرش خدا به لرزه در می آید و همه فرشتگان سکوت میکنند تا زیباترین سمفونی هستی را بشنوند : لالایی مادر

مادرم، امروز نیستی ولی خاطرت در دل ما جاودان است و من قسم به دامان پاکت میخورم که تا روزی که حمیدمحمد آتابای و تمامی حمیدمحمدها را از چنگال شیطانی رجوی نجات ندهم از پای ننشینم و ان شالله که این روزها دور نیست. افسوس که تو نیستی تا آن روزها را ببینی مادرم .

امروزسالگرد مادری مهربان و دلسوخته ، مادری که چشمانش و قلبش رو بخاطر چشم انتظاری فرزندش از دست داده بود می باشد ، مادری که تا آخرین لحظات زندگیش نام حمیدمحمد را بر زبان داشت و از این دنیا رفت .
سالگرد مادرم و تمام مادرانی رو که در فراق فرزندشان چشم انتظار از این دنیا رفتند را به تمامی خانواده های دردمند تسلیت میگویم .

محمد آتابای

منبع

یک دیدگاه

  1. روحشان شاد و یادشان گرامی. دوسال است که جای خالی این مادر عزیز را در خانواده بزرگ نجات احساس می کنیم. به امید آزادی تمام اسرای فرقه رجوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا