زینب حسین نژاد، کودک سرباز سابق: مجاهدین خلق لایق اعتماد مردم ایران نیستند

ژینا (زینب) حسین نژاد، کودک سرباز سابق مجاهدین خلق این تشکیلات را یک فرقه اسلامی و ارتجاعی می‌داند که دفاع از آن در برابر تصمیم پلیس آلبانی عین ناآگاهی است.
ژینا حسین نژاد فرزند قربانعلی حسین نژاد عضو سابق مجاهدین خلق است که دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در تشکیلات مجاهدین خلق گذرانده است، هفت سال پیش توانست از حصارهای این فرقه در آلبانی خارج شود. او نخست به یونان و سپس به فرانسه رفت و به نوشته خویش حتی اگر یک روز و تنها یک روز هم آزادی و استقلالش را به چشم می دید برایش کافی بود.

ژینا که مادر خود را در عملیات فروغ جاویدان از دست داد از جمله کودک سربازان سابق مجاهدین خلق است که در تریبون‌های گوناگون از جمله کلاب هاوس در کنار دیگر کودک سربازان سابق به افشاگری درباره حکمرانی فرقه‌ای مسعود و مریم رجوی پرداخته است. او در حساب های کاربری خود در شبکه‌های اجتماعی در حالی مواضع سیاسی خود علیه حکومت ایران را حفظ می‌کند که فرقه مجاهدین خلق نیز آشکارا زیر تیغ نقد اوست. حقایقی که او تاکنون درباره تجربه زیسته خود به عنوان یک کودک سرباز در فرقه رجوی افشا کرده است در حساب‌های کاربری او در شبکه های اجتماعی و سایت انجمن نجات قابل دسترس است.

در پی حوادث ناشی از ورود قانونی پلیس آلبانی به قرارگاه مجاهدین خلق موسوم به اشرف 3، ژینا حسین نژاد متنی خطاب به مخاطبان صفحه‌اش نوشته است و آن دسته از افرادی را که بدون توجه به سوابق تاریک مجاهدین خلق صرفا به دلیل ورود پلیس آلبانی از آن دفاع کرده‌اند، خطاب قرار می‌دهد. او از موضع یکی از شاهدان عینی ساختار افراط‌گرای مجاهدین خلق سخن می‌گوید. در زیر نکات مهمی از سخنان او آمده است:

عدم پاسخگویی سران مجاهدن خلق

برخی افراد از گروه های مایل به چپ در لیست صفحه ام است که حمله پلیس آلبانی به اشرف 3 را بدون نقد و محکوم کردن رفتار ضد انسانی، مرتجعانه و فرقه گرایانه سران این سازمان، محکوم کرده‌اند. هر چند تعدادشان اندک است اما آنها را آنفرند نکردم، بلکه شاید جنبه‌دار، اهل آگاهی و گفتگوی متمدنانه باشند.
اما بدانید که این عمل‌تان توهین به شعور ما، به شعور هر ایرانی واقعی و هر انسان دوستی است. شما که خیلی ادعای طرفداری از حقوق انسان‌ها، ادعای آگاهی و مطالعه مارکس و هگل و انگلس و … دارین، بی زحمت، زمان بگذارید کمی نوشته‌های جداشدگان از این سازمان، مصاحبه‌ها و حرف‌های افراد جدید و جوانتر در کلاب هاوس، کتاب‌ها و حرف هایشان در روزنامه های خارجی اروپا در چند سال اخیر را نیز بخوانید. البته امیدوارم که برخی ها طبق معمول بطور منفعت طلبانه به دام پروپاگانداهای سازمان مذبور نیافتند.
من شخصا سکوت هوشیارانه و بی تفاوتی بحق مردم ایران و سایر گروه‌ها را، شرافتمندانه‌تر از بیانیه‌ها و نوشته‌های یک‌طرفه شما می‌دانم. زیرا سازمانی که تا به حال حتی یک بار در رابطه با اعمال خود به ایرانیان پاسخگو نبوده و خود را نقد نکرده است، لایق اعتماد مردم ایران نیست.

قدرت ایدئولوژی و پول

بدانید و آگاه باشید، که آنها “پرویز ثابتی ‌ها”یشان را در اشرف 3 پنهان کرده‌اند، و نه تنها هرگز در این رابطه شفاف‌سازی نکرده‌اند بلکه انکار می‌کنند.
این در حالی‌ست که آقای پهلوی علاوه بر نقد و بیان اشتباهات پدرش، شکنجه های ساواک را علنا محکوم کرده است، ارتباطش با آقای ثابتی را رد می‌کند، افراد افراطی به اصطلاح طرفدارش را بارها و بارها نقد و رفتارشان را محکوم کرده است.
شما می‌توانید آن را ناکافی بدانید و بیشتر پاسخ بخواهید اما در دافعه و ضدیت با پهلوی، مشروعیت دادن به یک فرقه اسلامی و ارتجاعی را هرگز نمی‌توان هضم و قبول کرد.
متاسفانه پیام رفتار شما این است: پس هر کس که با قدرت ایدئولوژی و پول، یک فرقه تشکیل داد که در آن هیچ دوربین و رسانه آزادی نبود تا صحنه‌ها را ثبت و اطلاع رسانی کند، می تواند از پاسخگویی در امان بماند.
و یا در پاسخ اتهامات بگوید: خیر من هرگز زندان، سرکوب و شکنجه نداشته ام و این حرف مزدوران اطلاعات است و قضیه را امنیتی کند و مظلوم نمایی کند. گویا فقط کافیست که به میل چهل ساله شما، ضد شاه و شیخ باشد، بقیه‌اش آیا مشکلی نیست؟

جبر حاکم در فرقه مسعود رجوی

چناچه در نوجوانی در کلاس تاریخ در اشرف به ما آموختند که؛ ” این چپ‌ها را ببینید که چقدر شقه و منشعب شده‌اند، چون یک رهبر عقیدتی و یک ایدئولوژی واحد ندارند، مبارزه تمام عیار ندارند، زن و زندگی دارند، به همین دلیل هرگز نمی‌توانند تشکیلاتی قدرتمند و پولادین مثل ما داشته باشند”….. و من می‌گویم شما امروز نهایتا در دام تحقیرکنندگان خود افتاده‌اید که “قدرت خوب” را تنها در استثمار از نوع فرقه ایدئولوژیک و اسلامی‌اش می دانند.
شما یک بار به فرزندان خود که نسل ما باشد گفتید: “مادر پدرهایمان می‌گفتند که حواستان باشد این آخوندها جیب بر هستند، اما ما چون قشر “آگاه” بودیم و دانشجو، گوش نکردیم.” حالا آیا می خواهید این بار به نوه نتیجه هایتان بگویید که یک نسلی بود که از آن قلعه فرار کرده بود و سخن می گفت، اما ما چون نسل “آگاه” و کتاب خوانی بودیم به آنان گوش نکردیم؟
این در رابطه با برخی دوستان کرد نیز صدق می‌کند، هر چند که من شخصا به یکپارچگی ایران معتقدم، اما به عنوان کسی که در این سازمان متولد شده و بزرگ شده به شما می‌گویم، که این سازمان به اعضا و به فرزندان خویش کوچکترین اختیاری نمی‌داد، نه اخیتار پوشش، نه اختیار قلم، نه اختیار زبان، نه اختیار عشق و نه حتی اختیار تفکر….، حال چگونه ساده لوحانه باور دارید که به شما خود مختاری بدهد؟؟

هدف اول آزادی، هدف دوم آگاهی

دوست دارم در پاسخ به برخی اتهامات هم بگویم، من دنبال هیچ بت و هدف و منفعتی در گروه‌های مختلف و به حکومت رسیدنشان در ایران نیستم، یک بار از خود بت پرستان آموختم که دیگر هیچ بتی را نپرستم و تمام. برای من مهم ترین هدف، آزادی‌ام بود که هفت سال پیش با تلاش و شجاعت خویش به آن رسیدم و به آن افتخار می‌کنم و دیگر چیزی از این دنیا نمی‌خواهم. همین که می توانم امروز آزادانه بنویسم و کسی برایم دیکته نمی‌کند، کسی به جایم اطلاعیه و مقاله نمی‌‌نویسد، برایم کفایت است.
من حتی اگر یک روز و تنها یک روز هم آزادی و استقلالم را به چشم می‌دیدم برایم کافی بود، چه رسد به هفت سال! و اگر همین فردا هم بمیرم پیروز مرده‌ام چرا که نهایتا آزادی را با دستان خویش پیدا کرده بودم. در این هفت سال انگار هفده سال نوجوانی و جوانی کرده‌ام. و گویی هفتاد سال پیر و با تجربه شده‌ام…. اما هنوز هم راه دارم هنوز هم به این سفر پرپیچ و خم و البته لذت بخش ادامه خواهم داد.
پس اگر می نویسم فقط برای آگاهی، شناخت حقیقت و تلاش برای تغییر مغزهای پوسیده است.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا