پنجشنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۴
پیام به نسل جوان میهنم – قسمت سوم 09 دی 1402

پیام به نسل جوان میهنم – قسمت سوم

در قسمت قبل توضیح دادم که مسعود رجوی برای فرار از بن بستی که دران گرفتار شده بود، انقلاب ایدئولوژیک را کلید زد. بدین ترتیب صدها عضو متاهل از یکدیگر جدا و فرزندانشان به خارج از عراق و در نزد خانواده های هوادار به امانت گذاشته شدند و مورد آسیب های روحی و جسمی فراوانی […]

پیام به نسل جوان میهنم – قسمت دوم 03 دی 1402

پیام به نسل جوان میهنم – قسمت دوم

مسعود رجوی بعد از چهار سال اقامت در کشور فرانسه و عملی نشدن وعده هایش مبنی بر سقوط سریع و زود هنگام حکومت جمهوری اسلامی، با مخالفت و ریزش نیروهایش در درون تشکیلات مواجه شد و برای انحراف اذهان عمومی نیروها از بن بست کشنده ای که در آن گرفتار آمده بود، انقلاب ایدئولوژیک را […]

پیام به نسل جوان میهنم – قسمت اول 29 آذر 1402

پیام به نسل جوان میهنم – قسمت اول

28 آذرماه، سی و هشتمین سالگرد روزی است که بعد از چهار سال زندگی مخفی در ایران مجددا از طریق پیک هایی که مجاهدین خلق جهت انتقال من و تعداد دیگری که از زندان آزاد شده بودند، فرستادند، از ایران خارج و مجددا در کشور پاکستان به این سازمان وصل شدم. بعد از جدایی از […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت پایانی 22 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت پایانی

در قسمت قبل از صحبتهایم برای حاضرین اینطور گفتم که شاید برای بسیاری از شما و بخصوص خانواده عزیزم این سوال مطرح باشد چرا طی این سالها آنها را فراموش کردم وهیچ تماسی با آنها نگرفتم؟! در ادامه راه و بخصوص با حضور در پادگان اشرف در عراق متوجه تناقض عجیب شکل و محتوا شدم. […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت یازدهم 21 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت یازدهم

در قسمت قبل از حضورم در ایران گفتم. در تاریخ 1/7/84 به شهر زادگاهم ماهشهر در 120 کیلومتری اهواز رسیدیم. تمامی ذهنم درگیر این سوال بود که ساعاتی بعد با کدامیک از اعضای خانواده دیدار خواهم داشت و آنها را در آغوش خواهم فشرد! ما در اتاق انتظار منتظر اعلام اسامی مان جهت حضور در […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت دهم 17 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت دهم

در قسمت قبل گفتم که وقتی به ایران رسیدم خود را در خواب و رویا می دیدیم. اصلا چنین تصوری از شهر تهران نداشتم. رهبران مجاهدین خلق با سیاه نمایی چنین در اذهان ما القاء می کردند که ایران به دوران چرخ و چاه و قبل از حکومت قاجار برگشته است. مجتمع های سر به […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت نهم 16 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت نهم

در قسمت قبل از تصمیم نهایی ام برای بازگشت به ایران گفتم. روز 26 مهرماه 84 به من وهشت نفر دیگر اطلاع دادند ساعت چهار بامداد فردا با هلی کوپتر بسمت مرز ایران پرواز خواهیم داشت. در تشکیلات مجاهدین خلق که بودیم تبلیغات زیادی در طی این سالها در رابطه با اجبار کردن زنان به […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت هشتم 15 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت هشتم

در قسمت قبل از تصمیم دوستم برای بازگشت به ایران گفتم. صحبت های دوستم بدجوری من را متعجب و کلافه کرده بود! اصلا نمی توانستم باور کنم که او به ایران برگردد! ما بارها با یکدیگر در رابطه با ضرورت رعایت مرز سرخ ها که مهم ترین آن نرفتن به ایران بود صحبت کرده بودیم. […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت هفتم 13 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت هفتم

در قسمت قبل از صحبت با یکی از افراد جداشده در تیف گفتم که از نحوه پیوستنش به مجاهدین خلق با من صحبت کرد و از آشنایی با دختری گفته بود که او را به عراق و اشرف کشاند. او در ادامه داستان خود گفت: “روزها بi سرعت می گذشت ولی هیچ خبری از آمدن […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت پنجم 06 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت پنجم

در قسمت قبل از اولین تماس با خانواده گفتم. صدای مضطرب وهیجان زده ای در گوشم پیچید. علی تو هستی؟ برادر عزیزم کجا بودی در این سالها؟ بغض در گلویش بود. صدایش لحظه ای قطع شد. هق هق گریه امانش نمی داد . قدری که آرام گرفتم سوالات من شروع شد. دلهره عجیبی در مورد […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت چهارم 03 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت چهارم

در قسمت قبل به این موضوع اشاره کردم که تحت تاثیر تبلیغات فریبنده مجاهدین ما برای حفظ جان خانواده هایمان تمایلی برای برقراری تماس از خود نشان نمی دادیم تا برای آنها مشکل امنیتی بوجود نیاید. به هر ترتیب در جریان یکی از تماسها، دوستم که با خانواده اش در شمال تماس گرفته بود، از […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت سوم 02 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت سوم

در قسمت قبل از ورودم به تیف گفتم. اولین شبی که بعد از سالها خودم تصمیم گرفتم چه ساعتی بخوابم! ساعت 9 صبح با صدای یکی از بچه های هم چادری از خواب بیدار شدم، بساط صبحانه را پهن کرده بودند.هر 8 نفر به دور سفره صبحانه جمع شدیم بار دیگر بازار تیکه پرانی و […]

blank
blank
blank