اتفاقا مسعود، زندگی” برای خود” را انتخاب کرد

دریک مطلب طولانی منتشره در رسانه های رجوی آمده است:

” مجاهدینی که ترک خانه و خانمان کرده بودند تا مردمشان را آزاد و خانه و کاشانه خلقشان را آباد کنند، یک بار دیگر باید در برابر وسوسه انتخاب بین زندگی برای «خود» یا ادامه مبارزه تا آخرین نفس برای «مردم خود»، تصمیم می‌گرفتند”.

ترک وخانه وکاشانه دردرجه ی اول برای حفظ جان است تا خدمت برای مردم.

شما درکنار عوامل مشکوک داخلی وخارجی، به برقراری وضعیتی کمک کردید که دیگران را هم مجبور به حفظ خانه وکاشانه کرده و بدین ترتیب ارتباط خود ودیگران  را با مردم قطع کرده ونفوذ احتمالی خود را بین آنها ازدست داده و دردیار غربت، روزبه روز با مسائل عمده ی کشور فاصله گرفته وندانست که چه برخوردی با مسائل کند.

بازهم:

” پس از پریدن مرغ از قفس، آخوندها به درستی دل به این بسته بودند که مجاهدین در برابر زرق و برق زندگی و جلوه‌های زندگی بورژوایی، عهدی را که با مردم خویش بسته بودند، فراموش کرده و هم‌چون پیر صنعان سر خویش گرفته و دنبال زندگی خود بروند”.

منظور از پریدن مرغ ازقفس، راندن اعضای باند رجوی ازخاک عراق به آلبانی بود که دراین پروسه خانواده ها بخاطر اینکه نمیخواستند فرزندانشان در کشور ناامن وبی درو پیکری مانند عراق کشته شوند، نقش درجه اولی داشتند واتفاقا این خود رجوی ومریم بود که تا اخرین توان سعی در ممانعت ازاین کار داشتند تا نیروهایشان درجوار خاک ایران باشند ودر موارد مناسب، زودتر به ایران وارد شوند ویا کشته شده وآمار شهدای؟؟.. رجوی را بیشتر کنند.

درمورد احتمال وارد شدن اعضای نگون بخت به زندگی بورژوائی، حرف چرندی زده شده ودراصل خلط مبحث شده وچرا؟

برای اینکه تمامی اعضای مجاهدین برده هستند و یک برده قادر به زندگی بورژوائی نیست و زندگی خود رجوی هم شکل زندگی صاحب برده را دارد وبورژوازی نیست.

دیگر اینکه دلیلی ندارد که مجاهدینی که تا خرخره در باتلاق امپریالیزم- به عنوان بالاترین وتکامل یافته ترین بورژوازی – افتاده وشب وروز خبرهای اغلب دروغ ویا به شدت مشکوک  رسانه های آنرا بمثابه آیات آسمانی بخورد مردم می دهند- با بورژوازی ومظاهر آن مخالف باشند.

اگر هم مخالفتی وجود داشته باشد، ناشی ازتضادی است که برده داری با سرمایه داری دارد ودرمقام مقایسه، سرمایه داری، انسانی تر از برده داری است.

همچنین:

” به این ترتیب، باز هم آخوندها در برآورد وضعیت مجاهدین، با تمامی اتاق‌های فکر خود، با تمامی سرمایه‌های مصادره‌یی ملت ایران و همکاری سرویس‌های بیگانه و دولتهای فخیمه، عاجز ماندند و مجاهدین در پایان دومین سال حضور خود در خاک اروپا، ثابت کردند اگر اجبار مبارزه ایجاب کند شاید دور تا دور کره زمین هم بچرخند اما دل کماکان در گروی مردم و میهن خود دارند و سر در سودای نبرد تا به آخر برای آزادی”.

احتیاجی نیست که آخوندها برای کار بر روی باند رجوی با سرویس های بیگانه همکاری کند” گنجشک چیست که کله پاچه اش چه باشد”.

اگر منظور اعضای زندانی شده در قلعه ی مانز آلبانی باشد، باید گفت که اینها حق ندارند که ازیک محدوده ی تنگ خارج شده، درمیان مردم زندگی کرده وآنگاه با مظاهر زندگی بورژوازی آشنا شوند.

این آشنائی با این نوع زندگی حتی از طریق مکالمه ومکاتبه با خانواده ها هم برایشان ممکن نیست.

ترس رجوی اززندگی بورژوائی افرادش، بخاطر آنست که بورژوازی آزادی های صوری را کم وبیش قبول دارد که درظرفیت او نیست که آنرا بپذیرد.

بنظر میرسد که رجوی زندگی چشم وگوش بسته ی اعضایش را دوستتر میدارد و مخالفت او بعنوان یک برده دار بزرگ  با بورژوازی ازهمین روست.

رجوی مرتجع تر ازآنست که اجازه دهد که بساط برده داریش با شیوع عادات بورژوازی برچیده شود.

دیگر اینکه، اعضای شستشوی مغزی شده ی باند رجوی، چیزی جز رجوی وشنیدن فرامین جنون آمیز او را نمی شناسند وقاعدتا آشنائی ای با مقولاتی مثل مردم و وطن ندارند.

صابر

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا