تناقض دمکراسی دروغین مجاهدین با تلاش برای ایجاد جنگ داخلی

از زمان شکست استراتژی ارتش آزادیبخش رجوی، خلع سلاح شدن آن، خلع لباس نظامی، امحای تجهیزات نظامی، فرار آقای مسعود رجوی، شروع پروسه اخراج از عراق و…، آقای مسعود رجوی، مجددا به سراغ ایجاد کانون های شورشی  و جنگ داخلی در ایران رفت. شایان ذکر است که این الگو نیز از نتایج مطالعات عمیق این آقای متوهم از کتاب های قدیمی سیاسی است.

واقعیت این است که امروز در قرن حاضر، دیگر دفاع علنی از راه کارهای خشن نظامی و شورش و آشوب و جنگ مسلحانه و برافراختن پرچم زرد رنگ ارتش و پرچم با نشان سلاح و تفنگ در خیابان های اروپائی و آمریکائی، شیوه ای  به دور از راهکارهای دمکراتیک و امری طرد شده و مطرود می باشد.

این مدعیان اپوزیسیون که برای خود رهبران خانوادگی دارند و یکی را رئیس جمهوراعلام کردند، یک شورای کاذب هم برای فریب افکار عمومی به نمایش گذاشتند که همگی از اعضای فرقه می باشند. اگر به رای و نظر مردم و دمکراسی اهمیت قائل بودند، دیگر کوبیدن بر طبل جنگ داخلی محلی از اعراب نداشت.

امروز دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست که سازمان مجاهدین میلی متری پایگاه اجتماعی در داخل کشور ندارد. اگر قرار باشد، مردم قیام کنند، مردم انقلاب کنند، مردم سرنگون کنند، مردم خون بدهند، انقلاب به پیروزی برسد. آنوقت یک عده از آن گوشه دنیا در اوج مفت خوری، از پاریس و از آلبانی بیایند و بر موج انقلاب سوار شوند. همان بهتر که به کمبودها و نقصان های حکومت موجود بسازند وسعی کنند با راه حل های دمکراتیک به خواسته های خود برسند.

سازمان مجاهدین خلق ایران که روزگاری در ایران، وقتی اعلام تجمع می کرد، صدها  و بلکه هزاران نفر، کارهای واجب روزانه خود را تعطیل می کردند و به تجمعات مجاهدین می رفتند، امروز وضعیت متفاوتی از اورا شاهد هستیم. سران مجاهدین خود را در سیمای کذائی پاره می کنند. اما دریغ از یک نفر هوادار. روزها و ساعت ها در تلویزیون خود فراخوان می دهند اما حتی یک جمع 3-2 نفره را هم نمی توانند دور هم جمع کنند. مردم ایران امروز چشم و گوششان باز است. سره را از ناسره و درست را از غلط تشخیص می دهند. رجویست هائی که سالها خون جوانان این مرز و بوم را ریختند وهزاران نفر را به کشتن دادند، جایگاهی در بین مردم ندارند. سازمانی که با نرم های فرقه ای، به اعضای خود که از همه چیزشان گذشته بودند و جان برکف به قرارگاههای مجاهدین رفته بودند. رحم نکردند و آنها را شکنجه و زندانی کردند. امروز اگر پایشان به ایران برسد همه را به غل و زنجیر می کشند.

پس، از وظائف مبرم ما ایرانیان است که اول این کف های روی آب را کنار بزنیم.  به مردم ایران بگوییم، فرقه رجوی و اعوان و انصار محدودش، دست نشاندگان دول خارجی هستند که نیامده، قدرت نگرفته، خود را دو دستی در اختیار بیگانگان گذاشتند. منفور مردم ایران هستند. درقدم بعد تصمیم بگیریم که با وضعیت موجود کنار بیائیم یا نه.

بعنوان مثال، رانندگان کامیون، مدتی بود که در اعتراض به وضعیت کاری شان، تجمعاتی داشتند و امر حمل و نقل نیز با مشکلاتی مواجه شد. اما با کشاندن مسئولین مربوطه به تجمعاتشان و گفتگوی نمایندگان معترضین با مسئولین دولتی، به قسمتی از خواسته هایشان رسیدند. مسلما باز هم کمبود دارند. بلی! راه کار مسالمت آمیز و اعتراضات مدنی جواب داد.

اما کسانی که بیشتر عمرشان را خارج از ایران بودند و انتخاب کردند که فارغ از دغدغه های داخل، در خارج و در رفاه نسبی بورژوازی زندگی کنند. حق ندارند برای مردم ما و کشور ما نسخه بپیچند.  سران فرقه ای که سالها به اعضای خود دروغ و فریب تحویل می دهند. رهبرشان هم معلوم نیست در کدام گورستان خوابیده است. چه حقی برای خود قائل هستند که هفته ای سه مقاله هم برای مسائل ایران می نویسند. دروغ آسان ترین و در دسترس ترین واژه برای این مدعیان دروغین آزادی است …

فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا