میز گرد نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف (قسمت چهاردهم)

میز گرد نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف (قسمت چهاردهم)
مکان گفتگو : انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی
قادر رحمانی: سازمان از چه اهرمی برای فشار به نیروها استفاده می کرد ؟ در اشرف به نیروهای معترض می گفتند تنها جایی که هستی اینجاست ، بیرون از اینجا مرگ است و نابودی و اگر به ایران بروید کارتان ساخته است. چون بهشت موعود همین جاست و دنیای بیرون از اینجا شما را به نابودی می کشاند. ما تصورمان در رابطه با ایران اینگونه شکل گرفته بود. و سوالات فراوانی برای کسانی که خواهان خروج بوده و با سازمان مشکل پیدا کرده بودند و اما تحت شستشوی مغزی سازمان قرار داشتند ، ایجاد می شد از جمله اینکه وقتی ما به ایران برسیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چه بلائی بر سرمان می آورند؟ و از این جور ابهامات که ذهن ما را اذیت می کرد. خوب آرش ، خانم مرضیه از سوالی که شما کردید فعلا در رفته ایشان توضیح بدهند تا بعد..( خنده حضار )
آرش رضایی: مرضیه ، در صورت امکان در رابطه با خانم هایی که در اشرف مستقرند و تمایلی به ماندن در آنجا ندارند ، در باره ی وضعیت شان و اینکه بالاخره چه جوری شرایط آنجا را تحمل می کنند با توجه به تحقیر هائی که در مقر خانم ها نسبت به افراد خواهان خروج یا معترض اعمال میشه ، توضیح بده؟
مرضیه قرصی: من معتقدم اغلب خانم ها مایل نیستند در اشرف بمانند و همه را به نوعی با زور و اجبار آنجا نگه داشته اند. شستشوی مداوم مغزی خانم ها در قرارگاه اشرف روز و شب ادامه دارد. با همین شستشوی مغزی و با بحث هایی که مطرح می کنند سعی دارند خانم ها را هر طوری شده در اشرف و در داخل مناسبات نگه دارند. با ترس و وحشتی که توی اذهان ایجاد می کنند معلوم است که بچه ها بترسند و اراده خارج شدن از اشرف را نداشته باشند. واقعا بچه ها با این وضعیتی که در آنجا حکمفرماست چه کار کنند؟ آنها بشدت می ترسند خود من همیشه در اشرف در حالتی از ترس شدید قرار داشتم و می ترسیدم. ببین آرش خودت که در مناسبات سازمان در همان اوایل انقلاب از سال 58 بودی و شاید به خوبی درک کنی که من چه می گویم.شرایطی را سازمان برای نیروهایش به لحاظ روانی پدید میاره که واقعا وحشتناک است زیرا نیرو ها دچار یک ترس ناخودآگاه و غیر ارادی می گردند. خود من در اشرف مدت ده سالی که بودم همیشه این ترس را با خودم حمل کردم. یعنی سازمان برای اینکه بر نیرو و فرد درداخل مناسبات کاملا مسلط باشد عمدا و به طور غیر مستقیم ، چهره کریه و بی رحم خودش را به نوعی به نیرویش در طی زندگی در مناسبات سازمان ، نشان می دهد و ضمنا همزمان به نیرو القاء می کند که زندگی در بیرون از سازمان یعنی زندگی حیوانی و بیهوده و پوچ. خوب وقتی در این شرایط ذهنی قرار می گیری و ضمنا با تبلیغات شدید به تو تلقین می کنند که در بیرون از مناسبات همه منتظرند تا تو را تکه تکه کنند چه حالتی به نیرو دست می دهد. با توجه به این مسئله که نیرو مطلقا از بیرون مناسبات سازمان ، اطلاعاتی و خبری ندارد و واقعیتها را نمی داند. به این خاطر بود که من و نیز سایر خانم ها این دغدغه را داشتیم اگر به خارج از قرارگاه و هر جای دیگری برای مثال به کمپ آمریکا برویم و یا به ایران بیایم چه اتفاق شومی خواهد افتاد ؟ در قبل از سرنگونی رژیم صدام در نشست های عمومی که خودتان به خوبی می دانید تاکید داشتند به افرادی که از مناسبات سازمان می خواستند بیرون بیایند و دنبال زندگی خودشان بروند حالا به هر دلیلی کاری ندارم ، به آنها سازمان می گفت خوب اشکالی ندارد ، شما آزادید از عراق بروید اما چون ما مهمان سید الرئیس یعنی صدام هستیم و اینجا خاک عراق است برای اینکه شما اطلاعاتتان بسوزد ابتدا باید دو سالی بروید به خروجی که همان زندان سازمان بود و بعد از دو سال تحمل زندان ، ما شما را طبق قوانین عراق تحویل استخبارات می دهیم تا تعیین تکلیف بشوید و خوب تعیین تکلیف شدن از نظر آنان این بود که به ما صراحتا می گفتند: شما پس از بازجویی و دادگاه به اتهام نفوذی یا جاسوسی برای ایران به مدت هشت سال به زندان ابوغریب منتقل می شوید و بعد رژیم عراق شما را آزاد می کند آن وقت هر کجا خواستید بروید. خوب در این شرایط که سازمان به راحتی به ما می گفت در صورت جدا شدن و بریدن از سازمان در برزخ وحشتناکی گیر می کنید آن وقت عکس العمل ما چه بود؟ طبیعی بود فکر خروج از اشرف در ذهنمان از بین برود. چون دچار ترس شدیدی می شدیم ، به خصوص ما که زن بودیم به خودمان می گفتیم حالا اگر این ریل را طی کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ تا اینکه رژیم صدام سرنگون شد و بعد از خلع سلاح باز سازمان با ترفندها و کلک هایی به ما القاء می کرد چون شما زن هستید کمپ آمریکا برایتان خطرناک است و آنجا ممکن است در معرض انواع و اقسام آسیب ها باشید. می گفتند : کمپ آمریکا یا همان تیف برای شما زنها خیلی جای خطرناکی است. و از این جور مزخرفات که فراوان می گفتند ، ضمنا به نیروها شبانه روز تبلیغ می کردند و می گفتند هر کسی کمپ برود بریده و خائن است ، از هر عبارت و کلمه ای استفاده می کردند تا نیروهای خواهان جدایی را پشیمان کنند. خود من واقعا ترسیده بودم از این همه القائاتی که به من می کردند ، به خودم می گفتم اگر از اشرف به کمپ آمریکا بروم چه پیش خواهد آمد ؟ چه سرنوشتی خواهم داشت ؟ یا اینکه به ما می گفتند اگر ایران نیز بروید وزارت اطلاعات چه بلاهایی که سرتان نمی آورد شما را زندانی می کنند ، شکنجه می کنند از انواع و اقسام تبلیغات عجیب و غریب ، نادرست و پوچ استفاده می کردند ، یا می گفتند : اگر به کمپ آمریکا بروید آمریکائیها آنجا زندان انفرادی دارند و شما را مثل یک حیوان و در گروه چند نفری شما را داخل زندان های انفرادیشان می کنند که مثل قفس حیوانات است ، به مانند حیوان با شما رفتار خواهند کرد ، مثل یک حیوان به شما غذا خواهند داد و بی احترامی خواهند کرد. اما وقتی از قرارگاه اشرف خارج شده ، به کمپ آمریکا آمدم ، در کمپ به مدت تقریبا یکماه زندگی کردم و سپس به ایران بازگشتم. متوجه دروغگویی های آشکار و شاخدار مسئولین قرارگاه اشرف شدم. در کمپ آمریکا ما از همه نوع امکانات زندگی برخوردار بودیم خیلی بیشتر از قرارگاه اشرف. برای مثال در آنجا ما از ماهواره و وسایل ارتباط جمعی چون تلفن برخوردار بودیم و هر وقت اراده می کردیم به اعضای خانواده زنگ می زدیم و یا اینکه خانواده ها یمان با ما تماس می گرفتند و با هم صحبت می کردیم. در کمپ خیلی متمدنانه و محترمانه با ما رفتار کردند و نیز موقعیکه به ایران آمدم. واقعا از آن همه دروغگویی رهبران سازمان متعجب شدم. در کمپ تصمیم گرفتم برای دیدن فرزندم که مدت ده سال بود او را ندیده بودم و مسئولین سازمان او را در سن دو سالگی در مقر بغداد به زور از من گرفتند و به ایران بازگرداندند ، هر جور شده و تحت هر شرایطی این ریسک را قبول کنم و به ایران باز گردم ، حاضر بودم هزینه اش را بپردازم.. چون دلم برای تنها فرزندم یک ذره شده بود و بیش از این طاقت دوری او را نداشتم اما همینکه در فرودگاه مهر آباد از هواپیما پایین آمدم با وجود آنکه ترس داشتم و خیال می کردم که افراد وزارت اطلاعات می ریزند سرم و مرا مستقیم یه زندان می برند و ممکن است مرا شکنجه کنند اما در مهر آباد و با اولین برخورد ها و رفتارهای انسانی و محبت آمیز هموطنانم ، با تمام وجودم متوجه شدم که سازمان ماهیتش با دروغ و فریب آمیخته شده است.
آرش رضایی : درضیه به نکات جالبی اشاره کردید ، ممنونم از شما. واقعا تامل در سخنان مرضیه و مشاهدات و خاطراتش ، اوج حماقت رهبران سازمان و ماهیت تشکیلات دارو دسته رجوی را به خوبی عیان می کند. سیستمی از دروغ و ریا و فریبکاری فلسفه وجودی ، گروهی تروریست است که برای رسیدن به اهداف شوم ، پلید و ضد میهنی ، در هر شرایطی در تباهی انسانها و آزار دادن آنها کوتاهی نمی کند.

انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا