یادآوری خاطرات گذشته با دوست عزیزم محمدتقی یوسفی

اخیرأ عکس شما را در سایت سازمان دیدم . اولا خوشحال شدم که در طول چندین ساله ای که از تو خبر نداشتم  به لطف خدا سالم و سلامت هستی.

دوستی و رفاقت ما به سال 65 دراردوگاه اسیران کمپ 9 برمی گردد که تو درآسایشگاه 7 بودی ومن هم درآسایشگاه 2 . تقی جان یادم هست که چه صدای خوبی داشتی و گاهأ درهواخوری اردوگاه باهم قدم می زدیم تو زمزمه می کردی .

محمد تقی یوسفی
محمد تقی یوسفی

بگذریم هیچ وقت یادم نمی رود که در آن دو ماهی که صلیب می رفت تا نامه ای از طرف خانواده برایمان بیاورد چقدر دلهره و دلتنگ بودیم و از همه سخت تر آن یک ساعتی بود که صلیب به اردوگاه می آمد و ما منتظر بازگشت ارشد های آسایشگاه ها بودیم که نامه ها را برایمان بیاورند و چقدر بی تابی می کردیم که هرچه زودتر متوجه شویم نامه ای ازخانواده داریم یا نه و چه خبرهایی شده در زادگاه و شهر و کشورمان و اوضاع اقوام وخانواده چقدربرایمان مهم بود .

اما یک دفعه یک فرقه نحس و رهبرش سر راه ما سبز شدند و سرنوشت من و تو را به گونه ای رقم زد که اکنون دوست من که تو باشی بعد از سی و یک سال دیگر انگیزه دیدار و تماس با خانواده در او نابود شده !

افسوس وصد افسوس که سرنوشت ما توسط فرقه رجوی ویران شد و به گونه ای رقم خورد که اکنون تقی یوسفی که سرشار از انگیزه وعواطف خانواده و شهر و زادگاهش بود و برای آن لحظه شماری می کرد تبدیل به عنصری شود که مقابل خانواده اش موضع منفی بگیرد . البته این خواسته فرقه است و نه آنچه که در درون تو دوست عزیز است .

تقی جان همزمان با مشاهده تصویر تو داوود مرادخانی را هم دیدم که او هم از آسایشگاه 7 تیپ 9 باهم به درون فرقه رفتید. او هم چنین کسی نبود که فرقه درصحنه سازی اخیر برایش مستند سازی و بلف ساخته بود . من با شناختی که از تو داشتم می دانم تنها وتنها ازاین دوری تو ازخانواده وموضع اجباری وفرقه ساخته فقط تشکیلات رجوی سود خواهد برد ولاغیر .

به هرحال با دیدنت خوشحال شدم و برایت آرزو دارم که روزی بتوانی یک زندگی شخصی و با خواست خودت را رقم بزنی .

دوست قدیمی ات
عباس قاعه

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا