پرویز خزائی، انتقاد از باند رجوی را بعنوان جنگ صلیبی با اسلام حقنه میکند

ازمشخصات بارز این پیر مرید رجوی گزافه گوئی و پر نویسی است که واقعا خواننده باید حوصله ای باندازه ی من داشته باشد تا نوشته های او را بخواند و دریابد که علیرغم اطلاعات عمومی قابل توجهی که جمع کرده، بعلت جهان بینی شلم شوربائی اش، افکار منسجمی نداشته وقادر به برقراری ارتباط منطقی بین پاراگراف های نوشته هایش نیست وازاین رو ، خواندن نوشته های طولانی اش بسیار آزار دهنده است.

او درمقاله ی 8 صفحه ای خود ، زمین و زمان را بهم ریخته و نشان داده که درک درستی از پدیده ها و روابط علت ومعلولی آنها نداشته وکارش شبیه کسانی است که ازتحقیق عمیق قضایا متنفر است و سوادش جنبه ی شنیداری دارد.

به جنگ های صلیبی، وضع احزاب هندوستان وهرچه که به ذهن اش رسیده ، اشارات درهم وبرهمی نموده ومثلا درمورد هندوستان اشاره نکرده که گرایش اغلب احزاب این کشور به راست بوده و حزب حاکم به یک فاشیست تمام عیار تبدیل شده وحزب پیشرو نهرو ازحمایت مردم هندوستان دست برداشته و …

درمنطق آقای خزائی این قبیل تحولات مهم واغلب منفی ، مثبت است.

بعلت اینکه هدف آقای خزائی را همراه با اظهار لحیه اش دریافته ام ، با پرگویی های او که حرف حساب قابل تاملی ندارد ، فقط به نقد آن قسمت از حرف هایش میپردازم که اولا ادعا دارد که نقد مجاهدین بمعنی نفی اسلام است وثانیا دروغی که بنام رجوی گفته است.

با هم بخوانیم :
” در اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از انقلاب ضد سلطنتی ایران، مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق کاندیدای اولین انتخابات ریاست جمهوری شد….اکثرا تحلیل میکردند که برنده این انتخابات مسعود رجوی است که در طرف درست و حق تاریخ علیه حکومت دینی و فاشیستی ایستاده بود …”.

غیر از متوهمانی مثل شما ، بقیه چنین نظری نداشتند و آرایش نیروها چنین شانسی به مسعود رجوی نمیداد که به ریاست جمهوری اسلامی ایران برگزیده شود.

در ضمن، آرای ریخته شده ی مردم برای وکیل مجلس کردن او متعلق به اعضاء وهواداران تمامی احزاب چپ ولیبرال بود که انحصار طلبانه بپای سازمان خود نوشته و بطور متوهمانه ارزیابی نادرستی از قدرت خود کرده ودست به کارهای فاجعه بار زدید.

درادامه :
آری رفته رفته افکار آزادیخواهی – بویژه تحمل عقاید یکدیگر- و جنبش‌های دمکراسی و حکومت مردم بر مردم و جدایی دین از دولت قوام و دوام گرفت- تا به امروز که همان ادیان همه حی و حاضر در کشورهای دمکراتیک وجود دارند وهیچ دینی نه تنها باطل و سرنگون نشده است- بلکه مثل دست و دست کش در دمکراسی ها با مردم سالاری و سکولاریسم همگون و منطبق شده است. یعنی هر حزبی- با عقیده و ایدئولوژی خودش- در فضای ناشی از حکومت قانون اساسی سکولار- یا لائیک – کشور را با تشکیل حزب و دسته و گروه خودش – در صورت برنده شدن در انتخابات – آنهم بمدت چهار یا پنج سال- میچرخاند “.

آیا میتوانید نمونه ای از این نوع حکومت مردم بر مردم را ذکر کنید؟

راست آنست که تحمل ومدارایی دربین نیست و جریانات سیاسی هرکدام نماینده ی طبقات حاکم هستند که دراقلیتند و این نوع حکومت ها بیشتر آریستوکرات اند تا نماینده ی 80 درصد ازمردم کم برخوردار کشورها.

زمانی که برنی سندرز با آن حمایت وسیع دانشجویی وکارگری و سوابق زیاد سناتوری خود درانتخابات وآنهم توسط حزب خودش به کنار گذاشته شد، صحبت از حکومت مردم بر مردم نمیتواند درکار باشد.

آیا نشنیده یا نخوانده اید که جرج مدیسون بعنوان یکی ازنویسندگان قانون اساسی آمریکا طی نامه ای به دوستانش توضیح داده بود که درتدوین قانون اساسی آمریکا ، باوجود اینکه ما ازدموکراسی زیاد حرف زده ایم ، شما ها باید درک کنید که این دموکراسی مال کسانی است که کشور وثروت های آن دراختیار آنهاست و دراین مورد نباید توجهی به اقشار و طبقات فرودست که صاحب ثروتی نبوده وکشور مال آنها نیست ، گردد!

دراین جوامع ایده آل و دموکراتیک شما ، تنها کسانی برگزیده میشوند که از حمایت الیگارشی های مالی برخورار باشند وشما با طرح مسئله ی فوق،دروغ بیشرمانه ای تحویل ما میدهید.

مجددا :
” در این میدان راحت و صلح آمیز و دمکراتیک دیگر لشکر و لشکر کشی صلیبی نداریم و هرسی و هوگون و کافر و مرتد و محارب و منافق خوانی و دیندار و بی دین نداریم و همه در مقابل قانون مساوی باید باشند “.

آیا کشور آمریکا شامل این قواعد نیست که بعد ازانتخابات اخیر ریاست جمهوری دچار چنان هرج ومرج شدید گردید ؟

هرج ومرجی که دولت پنهان برای بدام انداختن ترامپی که چندان سیاسی نبود ، مقدماتش را فراهم کرد تا بعد ازاین کسی جرات نکند که بگوید که من فقط رئیس جمهور آمریکا هستم و با دولت پنهان که معتقد است که رئیس جمهور آمریکا دراصل رئیس جمهور جهان است ، لج بازی کند.
شما این مسائل را درداخل مقولات صلح طلبی و دموکراتیزم میبینید؟

سپس :
“در همین روند- بویژه در تاریخ همین دو قرن اخیر- بلاهایی از طرف جریانهای دینی و غیر دینی و راست و چپ غیر دمکراتیک (که باید چپول خطابشان کرد، چون چپ مترقی پرچمدارسوسیالیسم و لغو استثمار و مدافع تامین عدالت اجتماعی و دمکراسی است)- بر سر جهان نازل شد که حاصلش آنهمه فاجعه بشری و جنگ ها و قتل و تجاوزها و آدم سوزی و طناب دار بود …”.

آقا پرویز پرت و پلا گوست و به هیچ صراطی مستقیم نیست و مجبورم از او بپرسم :

آیا این بلاها ازطرف هواداران عدالت اجتماعی به بشریت تحمیل شد یا توسط آن دسته ازامپریالیست هایی که معتقد بودند که درتقسیم جهان، منابع کمتری دراختیار آنها قرار گرفته وباید درتقسیم جهان تجدیدنظر گردد؟

به پل پوت که میرسیم میتوان گفت که اوهم مانند شما ها آدم متوهمی بود و با تئوری های من درآوردی ، خود و کشورش را گرفتار بلاهای زیادی کرد و خون های زیادی ریخت.

درخاتمه :

” ملت های آزادیخواه در مقاومت های جدی و سازمانیافته، مانند مقاومت سازمانیافته ایران، با پایداری و فدا و تلاش ها و با سازماندهی درست جنگیدند و پیروز شدند، بدون اینکه فکر و دین و ایدئولوژی همدیگر را تخطئه و جنگ صلیبی علیه همدیگر راه بیاندازند “.

اگر ملت ایران به فرماندهی شما پیروز شده ، چرا همواره از شکست او سخن میگویید؟
عجب مردم قدر نشناسی هستیم و کم شعور که نفهمیدیم که به کمک سازماندهی شما پیروز شدیم وهم یک تشکر خشک وخالی هم از شما نکردیم!!
حمید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا