جامعه بی طبقه توحیدی مسعود و مریم رجوی

خبر مرگ محسن عضدانلو، برادر مریم – سرکرده جنایتکار سازمان مجاهدین خلق، پس از نزدیک به 40 سال زندگی بورژوائی در آلمان، در بیمارستانی در سن 83 سالگی، در سایت های سازمان درج شد. اما این مرگ نکات مهمی در بر داشت، اول اینکه القاب نسبت داده شده به او نظیر “مجاهد” ، اصلا شایسته […]

خبر مرگ محسن عضدانلو، برادر مریم – سرکرده جنایتکار سازمان مجاهدین خلق، پس از نزدیک به 40 سال زندگی بورژوائی در آلمان، در بیمارستانی در سن 83 سالگی، در سایت های سازمان درج شد.

اما این مرگ نکات مهمی در بر داشت، اول اینکه القاب نسبت داده شده به او نظیر “مجاهد” ، اصلا شایسته ی او نبود. چرا که در این سازمان ، مجاهد ضد بورژوا نامیده می شد نه ساکن بورژوازی. او یک هوادار نامیده می شود.

جنگ من با کلمات نیست، امروز در جامعه ما لقب مجاهد، یک ضدارزش تلقی می شود. اما مرگ او نکات دیگری هم داشت، مراسم تدفین آنچنانی با دسته های گل گران قیمت، نشان داد که همه ی شعارهای مریم رجوی برای فریب اعضای ساده ی سازمان است که سالها خاک عراق را خوردند و گرمای بالای 50 درجه را در بیشتر روزهای سال از صبح تا شب تجربه کردند.

در کجای این سازمان برای یک مجاهد فوت شده که از همه چیز خود گذشته است، چنین مراسم با شکوهی برگزار می شود؟ این فرد فوت شده، همیشه غرق در زندگی مجلل و بورژوائی خود در آلمان بوده است و هرگز حتی خاک عراق را هم ندیده است، او نه به انقلاب کذائی خواهر خود پایبند بوده است و نه در گرمای عراق و در نشست های توهین و تحقیر محک خورده است، چرا بدلیل برادر مریم رجوی بودن، او باید متمایز و متفاوت زندگی کند و بمیرد؟!

آیا این همان سبک زندگی سردمداران سازمان نیست که از بهترین امکانات رفاهی اروپا برخوردار بوده و هستند، اما اعضای مفلوک سازمان را به ساده زیستی و ساده اندیشی و احمق بودن ، تشویق می کنند؟

محسن عضدانلو، به نظر من شریک تمام جنایات خواهر خود در سازمان است، حتما که او از وجود زندان و شکنجه در سازمان خبر داشته است، حتما که می دانست اعضای سازمان در عراق هیچ آزادی فردی و جمعی ندارند، حتما که با خبر بوده است که بسیاری در عراق و اکنون در آلبانی بدلیل شرایط فشار و اقامت اجباری در اسارتگاههای خواهرش دست به خودکشی زدند! محسن عضدانلو می دانست که مسعود رجوی با زنان سازمان همخوابگی داشته است، او سردمدار و نماینده ی مریم رجوی در سرکوب و اختناق در خارج کشور بوده است، جرم او کمتر از خواهر جنایتکار و تروریستش نبوده و نیست، آیا این مخارجی که برای او و مهمانان مراسم که بالغ بر صدها نفر بودند، را از جیب خلیفه بخشیدند؟ در کجای این سازمان برای مرگ یک مجاهد خلق، چنین مراسم عریض و طویلی برگزار کردند؟

در این مراسم دهها و صدها دسته گل از طرف سازمان و اشخاص آورده شده بود، اما یادشان رفته بود که از طرف رهبر بلامنازع سازمان؛ مسعود رجوی ، یک تاج گل بیاورند! اسمی از او در میان نبود، آیا این همه علامت، از مرگ مسعود رجوی خبر نمی دهد؟
این ریخت و پاش ها از جیب سازمان ، برای کسی که هرگز منطقه جنگی و عراق را ندیده بود، در مناسبات سازمان حضور نداشت، تجرد اجباری را قبول نداشت، زندگی ساده و جمعی در عراق را قبول نداشت، عملیات جاری و غسل هفتگی هم نکرده بود، توهین به شعور اعضای سازمان بی طبقه ی مسعود نیست؟

این بزرگ نمایی ها، این بورژوا پرستی ها، این تجملات اروپایی ، این ترویج مریم رجوی، آیا ارزش های گفته شده در سازمان را زیر سئوال نمی برد؟

یک عده انسان کر و لال هم، که گویا کور هم بودند و دم بر نمی آوردند که چرا چنین مراسمی برای مرگ اعضای ساده ی سازمان برگزار نمی شود؟ چرا احدی به این تبعیضات آشکار اعتراض نکرد؟

من بدلیل کارهای فرهنگی و هنری، گاه و بیگاه در پشت صحنه، به چشم دیده بودم که وقتی مهمانان و فامیل های مریم رجوی در پادگان اشرف برای تفنن و خوشگذرانی و عراق گردی آمده بودند، شبانه چطور آنها را با اسکورت به هتل های مجلل بغداد می بردند و در رستوران ها و پارک های ساحلی دجله و فرات بغداد به عیش و نوش برده می شدند. آنروز سعی می کردم به خودم بقبولانم که برای مجاهد ماندن، باید ذهنم را باز نکنم و چشمم را به برخی رخدادها ببندم! اما امروز این مراسم را توهین به تک تک اعضای فعلی سازمان می دانم و قویا معترض هستم که گناه اعضای عادی سازمان که در بند و حصارهای مریمی گرفتار هستند، چیست؟

تمام شعارهای سازمان پوچ بوده و فریبی بیش نیست، مریم رجوی غرق در بورژوازی ، فقط به فکر برقرار ماندن سلطنت مینیاتوری خودش است، هر کس هم در این راه خود را به حماقت بزند و گوسفند وار بخواهد این مراسمات بورژوائی را نادیده بگیرد، همان برده ای است که بر زنجیرهای اسارت خود مدام بوسه می زند . . .

محمد رضا مبین