خواهر عزیز و خوبم زهرا این نامه ای است از طرف یک برادر پیر و دنیا دیده به خواهری دور از وطن و بی خبر از احوالات خواهرش. امیدوارم که سلامت و خوب باشی . چندین بار است که در فراقت با نوشتن نامه جویای حال تو گشته و منتظرم پاسخی دریافت کنم و ما […]
خواهر عزیز و خوبم زهرا
این نامه ای است از طرف یک برادر پیر و دنیا دیده به خواهری دور از وطن و بی خبر از احوالات خواهرش. امیدوارم که سلامت و خوب باشی .
چندین بار است که در فراقت با نوشتن نامه جویای حال تو گشته و منتظرم پاسخی دریافت کنم و ما را شاد نمایی، اما این هجران به درازا کشیده و باز من دوباره می نویسم شاید این بار جوابی گرفته و باز مینویسم از فراق و جدایی .
زهرا جان دیگر علی برادرت آن مرد تنومند و سرحال نیست. گرد پیری بر چهره و جسمم نشسته و نمیدانم چند صباحی دیگر در این سرا زندگی مینمایم اما یکی از آرزوهایم دیدن دوباره تو و در آغوش کشیدن خواهر خوبم می باشد، این امید را دارم و با این امید این دوران را سپری و خود را به زندگی امیدوار میکنم. بیا و ما را شاد و خود را از آن اسارت رهایی ده .
اینجا در این فصل پاییز درختان در حال برگ ریزانند و آماده می شوند برای خواب زمستانی و مرا به یاد زمان های نه چندان دور و خاطرات تو می اندازد و چشم به راهم تا بیایی و با هم باز خاطره ها را مرور کنیم .
برادر چشم انتظارت علی قاسمی

