سردار ملی ، لقب مردی بزرگ با نام ستارخان قراچه داغی بود، او در همین ایام و درست 111 سال پیش ، در 48 سالگی درگذشت. او به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان، حفاظت از اموال خود را به او میسپردند. ستارخان هیچگاه درس نخواند و سواد خواندن و […]
سردار ملی ، لقب مردی بزرگ با نام ستارخان قراچه داغی بود، او در همین ایام و درست 111 سال پیش ، در 48 سالگی درگذشت. او به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان، حفاظت از اموال خود را به او میسپردند. ستارخان هیچگاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستیاش، او را به سردار ملی تبدیل کرد. وی در مقابل قشون عظیم محمدعلیشاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطهخواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود، ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. ستارخان مردم را ضد اردوی دولتی فراخواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدان و باقرخان -سالار ملی- مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت تبریز به دست طرفداران محمدعلیشاه بیفتد.
از آن تاریخ به بعد نیز، هر کس که مدعی مبارزه و نبرد برای آزادی است، به مراتبی سعی کرده است که جریانات منتسب به خود را به او و جنبش آزادی خواهی آذربایجان و سردار ملی ستارخان بچسباند.
در بهار ۱۳۳۳ عدهای از هواداران حزب توده سنگ قبری برای ستار خان نصب کردند که علامت داس و چکش و نوشتاری با محتوای کمونیستی داشت. فرمانداری نظامی تهران این سنگ قبر را برداشت.
یکی دیگر از این مدعیان دروغین آزادی ، سازمان مجاهدین خلق است. از همان روز اول که به سازمان پیوسته بودم، زیاد از مزخرفات دراین مورد شنیدم، مسعود رجوی هم کم از ستارخان نمی گفت و خود را ادامه دهنده راه ستارخان می دانست! شخص مسعود رجوی برای برانگیختن احساسات انقلابی طرفداران و یا پیوسته های به سازمان ، تبلیغ ستارخان و باقرخان و میرزای جنگلی را می کرد، همه ی ادا و اطوارهای مسعود رجوی برای فریب و نیرنگ بود، و گرنه ذره ای انقلابی گری در ذات مسعود رجوی و مریم نیست و نخواهد بود.

فعالیت کانونهای شورشی – برافراشتن بنر بزرگ ستارخان و مسعود رجوی
امروز هم اگر می بینیم که اینطرف و آنطرف ، عکس مسعود رجوی را کنار انقلابیون تاریخ معاصر نظیر ستارخان و محمد حنیف ، می گذارند، هرگز نباید این نتیجه گیری را کرد که سنخیتی میان شخصیت های تصاویر وجود دارد.
مسعود رجوی از ایل و تبار شیطان است، ذات او بر خیانت و دجالیت استوار است، از کروکی کشیدن خانه محمد حنیف نژاد برای ساواک تا فرار زبونانه ی او از کشور و به کشته دادن همسر خود و موسی خیابانی یار دیرین خود و از همکاری با دولت عراق و صدام حسین و ورود به خاک عراق و کشتن اعضای سازمان ، سپس زندان سازی درعراق و شکنجه ی اعضای سازمان خود … همه و همه نشان از ذات کثیف مسعود رجوی است که به هیچ کس و هیچ قومی پایبند نبوده و نیست، او خودپرست است، او خود را عقل کل می داند، او خود را رهبر بی همتایی می داند که گویا هرگز در تاریخ ایران ، چون او زاده نشده است.
مسعود رجوی نباید فراموش کند که ستارخان گفته بود:
“من زیر بیرق بیگانه نمیروم…”
اما مسعود رجوی زیر بیرق صدام حسین و بعد اسرائیل و بعد هم آمریکا رفت، مسعود رجوی به جز بیرق ایران ، زیر بیرق تمام بیگانگان و دشمنان ایران رفته است.
در جریان حمله ی نیروهای ائتلاف به عراق ، مسعود رجوی ما را گوشت دم لوله توپ کرده و زیر بمباران رها کرد و گریخت ، مریم هم به فرانسه گریخت، این از عادات خائنان است نه رهبران انقلابی!
ما جداشدگان از این سازمان که سالها از نزدیک در اقامتی اجباری و در درون این سازمان مجاهدین خلق بودیم، اذعان کرده و شهادت می دهیم که :
میان مسعود رجوی و کنیزش مریم و تمام مبارزان تاریخ ایران ، اعم از سردار بزرگ جنگل ، ستارخان، باقرخان، محمد حنیف نژاد و حتی موسی خیابانی و … دیگران، هیچ سنخیت و نسبت و نسبی وجود ندارد.
مسعود رجوی خائن به منافع مردم ایران است، اگر هم امروز می بینیم با ذلت و خواری ، سالهای سال است که در سوراخ موش سکنی گزیده است و یا در همان دخمه های نمور و تاریک مرحوم شده است، نشان از ذات بد اوست .
محمدرضا مبین
