در میان روزهای شلوغ زندگی، همیشه نامهایی هستند که با شنیدنشان قلب آرام نمیگیرد؛ نام مادرانی که بیصدا رفتند، پیش از آنکه دوباره دستان عزیزانشان را لمس کنند. آنان زنانی بودند پر از صبر، پر از امید، درد هجران و فراق کشیده اما در عین حال پر از رویای دیداری که هرگز از راه نرسید […]
در میان روزهای شلوغ زندگی، همیشه نامهایی هستند که با شنیدنشان قلب آرام نمیگیرد؛ نام مادرانی که بیصدا رفتند، پیش از آنکه دوباره دستان عزیزانشان را لمس کنند.
آنان زنانی بودند پر از صبر، پر از امید، درد هجران و فراق کشیده اما در عین حال پر از رویای دیداری که هرگز از راه نرسید و به واقعیت تبدیل نشد.
گاهی قصه زندگی برخی مادران، درست پیش از زیباترین فصلش ناتمام میماند. مادرانی که با دلی سرشار از عشق، آرزوهای بزرگ برای فرزندان و عزیزانشان داشتند، اما تقدیر مجال نداد تا لحظه وصال و دیدار دوباره را تجربه کنند. آنان در سکوت رفتند؛ با لبخندی ناتمام و آغوشی نیمهراه.
این مادران، هرچند در این دنیا چشم انتظار ماندند، اما ردّ محبتشان مانند نوری آرام و بیپایان در زندگی بازماندگان جریان دارد. گاهی بوی نان تازه، صدای یک لالایی دور، یا حتی نسیمی آرام، یادشان را زنده میکند؛ گویی هنوز هستند و مراقب. مرگ شاید جسم را جدا کند، اما عشق مادری را نه. پیوندی که آنان آغاز کردند، حتی پس از رفتن نیز ادامه دارد.
با مرگ این عزیزان فرصت در آغوش گرفتن یکدیگر از آنها گرفته شد و جنایتی به قاموس قطور جنایات تشکیلات ضد عاطفی و ضد بشری رجوی افزوده شد . آری رفتند مادرانی که بیآنکه فرصت دیدار دوباره عزیزانشان را بیابند؛ اما عشقشان هنوز در تکتک لحظههای زندگی حس میشود.
این نوشته تقدیم میشود به تمام مادرانی که سالهای سال چشم انتظار دیدار عزیزان خود در گروه تروریستی رجوی اسیر و به گروگان گرفته شده اند.
با تبریک روز مادر
محمد حسین سعادت

